پژوهشگران و محققان سالهای بسیاری است که با اهداف مختلف، به بررسی میزان توانایی و درک هوش آدمی پرداختهاند. تحقیقات روانشناسی و اجتماعی دست آخر نشان داده است که اهمیت هوش هیجانی از ضریب هوشی در موفقیت اجتماعی افراد بسیار مهم تر است. خوشبختانه برخلاف ضریب هوشی که امکان افزایش آن وجود ندارد و در دوران جنینی تعیین میشود، راههای متعددی برای افزایش ضریب هوشی وجود دارد.
IQ به معنای ضریب هوشی است، و نشاندهنده میزان ضریب هوشیِ دانشگاهی یا محاسباتی یک فرد است. برای تعیین میزان ضریبهوشی یک فرد، چندین آزمون استاندارد وجود دارد. فرد در بازه زمانی مشخص به سوالات پاسخ داده، و در نهایت نمرهای به وی تعلق می گیرد. بر اساس این نمره می توان افراد را با هم مقایسه کرد. کسانیکه به خوبی از عهده آزمون ضریب هوشی برمیآیند، اغلب به لحاظ تحصیلات بهتر هستند. این افراد از کسانی که IQ پایینتری دارند، درآمد بالاتری داشته و عموماً از لحاظ جسمی نیز سالمترند.
اما EQ به معنای هوش هیجانی است، و نشاندهنده توانایی فردی در درک، کنترل، ارزیابی، و بیان احساسات است. درحالیکه افراد با سطح EQ بالا، لزوماً دارای دانش آکادمیک بالایی نیستند، اما عملکرد بهتری در محیطهای کاری از خود نشان میدهند. این افراد خودآگاهی بیشتری دارند و بهتر میتوانند برخوردهای خود را تنظیم کنند، مسئولیت کارهای خود را راحتتر میپذیرند، با انگیزه هستند، و با دیگران همدلی میکنند.
آیا میخواهید بدانید که هوش هیجانی بالایی دارید یا خیر؟
با اینکه بیشتر محققین میگویند کارایی افراد در زندگی بوسیله IQ و EQ فرد تعیین میشود، شواهدی وجود دارد که اهمیت هوش هیجانی بسیار بیشتر از ضریب هوشی است. تنها در حدود ۱۰ تا ۲۵ درصد از کارایی افراد از طریق IQ، و بیش از ۷۵ درصد کارایی افراد از طریق EQ آنها مشخص میشود. بنابراین، بسیاری شرکتها که بر اهمیت هوش هیجانی واقفند، از متقاضیان کار قبل از استخدام، آزمونهای EQ بهعمل میآورند. برخی دیگر از شرکتها نیز دورههای ارتقاء سطح EQ جهت کارکنان خود برگزار میکنند.
میتواند بسیار خوب باشد که نهادهای کاری برای استخدام متقاضیان چنین قانونی را مدنظر داشته باشند: اینکه “برمبنای شخصیت افراد استخدام کنید و برای افزایش مهارت شغلی به آنها آموزش بدهید”. معنای این جمله بهطور ساده این است که آموزش، بیشتر قادر است مهارت شغلی افراد را بالا برد. اما بهسختی میتوان شخصیت یک فرد را با آموزش ارتقا داد.
برخی از ویژگیهای افراد دارای هوش هیجانی بالا از دید دیگران از این قرار است:
منبع: دفترشما
هوش چیست؟
کلمه هوش تحت عنوان «عقل و خرد» از دیرباز در مباحث فلسفی و ادبیات گوناگون به کار رفته است، اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شد(حمیدیزاده، ۱۳۸۸). هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روانشناسی «جوهر دانایی و یا توانایی یادگیری» است.
در واقع، هوش را ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت میدانیم که به وسیله آن انسان میتواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهیهای خود را منظم کند و لغات و کلمات را یاد بگیرد و به کار برد. بنابراین، هوش ابزار و وسیلهای است که میتوان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد متفاوت به کار برد (اولی، ۱۳۸۸). وقتی روانشناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند، ابتدا بیشتر به جنبههای شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند (حمیدیزاده، ۱۳۸۷). در همین راستا موضوع «بهره هوشی» یا «هوش بهر» معرفی شد که شاخصی برای اندازهگیری هوش است و از حاصل تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست میآید(آناستازی، ۱۳۶۹).
هوش بهر (IQ) نیروی محرکه در قرن بیستم بود و به عنوان مهمترین پیشبینی کننده موفقیت افراد در زندگی مطرح میشد. طبق این نگرش، افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتری هستند، نسبت به دیگران موفقتر خواهند بود. در نتیجه این گونه تصورات، حتی در مدارس نیز میکوشیدند آگاهی و دانش بچهها را تا حد ممکن افزایش دهند و به امر آموزش، بهای زیادی داده میشد. تحقیقات بعدی نشان دادند که بهره هوشی به تنهایی نمیتواند بیانکننده علل موفقیت افراد در کار یا زندگی باشد.
چرا که میتوان افرادی را یافت که ضریب هوشی بالایی داشته و در تحصیل موفق بودهاند اما در زندگی موفق محسوب نمیشوند (poonTengFall 2002: 74ـ۵۷) آنچه امروزه به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت از آن یاد میشود، «هوش هیجانی» (EQ) است.
هوش هیجانی چیست؟
از نظر تاریخی، مبحث هوش هیجانی به سال ۱۹۲۰ برمیگردد. در آن زمان ثروندایک مطرح کرد که هوش هیجانی ریشه در مفهوم «هوش اجتماعی» دارد. وی هوش هیجانی را توانایی مهم مدیریت انسانها برای عمل به شیوهای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرد. پس از ثروندایک در سال ۱۹۸۵، پاین، دانشجوی دوره دکترای رشته هنر در یکی از دانشگاههای آمریکا، در پایاننامهاش از عنوان هوش هیجانی استفاده کرد. سپس در سال ۱۹۹۰، جان مایر و پیتر سالووی، دو استاد دانشگاه در آمریکا، براساس تحقیقات خود مقالهای درباره هوش هیجانی به چاپ رساندند و پژوهش در این زمینه را آغاز کردند. این دو دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمندترند.
سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبههای غیرشناختی هوش، اصطلاح «هوش هیجانی» را به کار بردند.
الگوی اولیه آنها از هوش هیجانی، سه حیطه از تواناییها را شامل میشد: ارزیابی و ابراز هیجان، تنظیم هیجان در خود و دیگران و بهرهبرداری از هیجان. منظور این دو پژوهشگر و نظریهپرداز از هوش هیجانی، توانایی افراد برای مواجهه با هیجانهای خود بود. آنها هوش هیجانی را زیرمجموعهای از هوش اجتماعی تعریف کردند که توانایی تشخیص، احساسات و هیجانهای خود و دیگران و نظارت برآنها، توانایی تمییز بین احساسات و هیجانهای خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد را شامل میشود.
بار ـ آن (۲۰۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی فرد برای مواجهه با چالشهای محیطی میداند که توانایی پیشبینی موفقیت را دارد. وی هوش هیجانی را عامل مهمی در شکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی میکند و آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی افراد مرتبط میداند.
رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی
براساس مطالعات انجام شده، همبستگی بین هوش هیجانی (EQ) و بهره هوشی (IQ) بین ۷ر۰ تا ۱۲ر۰ است (Kluemper , 2008: 1402ـ۱۱۱۲; Derksen & Kramer جلالی، ۱۳۸۱ Katzko , 2002: 37 ـ ۴۸؛) اما تحقیقاتی نیز وجود دارد که نشان میدهند در کودکان با افزایش بهره هوشی، هوش هیجانی کاهش مییابد(گلمن، ۱۳۸۳) در این میان، مهمترین تفاوت و چه بسا دلیل برتری EQ بر IQ ، مربوط به توانایی تعلیمپذیری و آموزش EQ است.
به اعتقاد کرستد(۱۹۹۹)، هوش هیجانی ممکن است در بعضی از زمینهها با بهره هوشی همپوشانی پیدا کند. فرد با هوش از نظر عاطفی باید در چهار زمینه شناخت، به کارگیری، درک و فهم، و تعدیل عواطف و احساسات مهارت داشته باشد. جک بلوک، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی، با استفاده از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیتها اساسی عاطفی و اجتماعی است. به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوتهای آنان را بررسی کرده است(Goleman , 1995). فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) در سطح بالایی است ولی هشیاری عاطفی ندارد، تقریباً «کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیرهدست، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.
افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزندهاند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. احساسات خود را به طور مستقیم بیان میکنند و درباره خود مثبت میاندیشند.
آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند، در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظهاند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان همچنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد میکنند (پیشین).
ابعاد هوش هیجانی
در معروفترین مدل ارائه شده در مورد هوش هیجانی، گلمن (۱۹۹۵) به نقل از مایر و سالووی مهارتهای هوش هیجانی را به پنج دسته به این شرح تقسیم میکند:
* خودآگاهی (شناخت احساسات خود): یعنی اینکه فرد یا بصیرت داشته باشد و از حالات درونی، نقاط قوت و ضعف، و منابع درونی خودآگاه باشد.
* خود تنظیمی (کنترل احساسات): شامل مدیریت حالات درونی، محرکهای آنی و منابع درونی شخص است.
* خودانگیزشی(خودانگیختگی): شامل کنترل تمایلات عاطفی است که از طریق آن رسیدن به هدف آسان میشود.
* همدلی (شناخت احساسات دیگران): به معنی همسو بودن با اهداف گروه و سازمان است؛ به طوری که فرد برای تحقق اهداف سازمانی با فداکاری و از خود گذشتگی عمل کند.
* مهارتهای اجتماعی(تنظیم روابط دیگران): مبین ویژگیهایی است که فرد براساس آنها روابط بین خود و دیگران را مدیریت میکند.
پژوهشهای مرتبط با هوش هیجانی
نتایج پژوهش پتریدز، فردریکسون و فارنهام (۲۰۰۴) در زمینه تأثیر هوش هیجانی بر عملکرد تحصیلی نشان داد، آن دسته از دانشآموزانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، عملکرد تحصیلی بالاتری نسبت به دیگران دارند(قمرانی جعفری، ۱۳۸۳).
از طرف دیگر بسیاری از محققان، منافع هیجانی زیر را به فعالیت جسمانی منظم نسبت میدهند:
* هیجانات خوشایند و مثبت ارتقا یافته؛
* خلق و خوی مثبت و آثار کاهش اضطراب
متعادلتر؛
* سطح خوشبینی بالاتر:
نتایج تحقیقات زاسکووا و استیجسکال(۲۰۰۳) نشان داد که ورزشکاران موفق استعداد ویژهای در هوش هیجانی دارند که آنها را قادر به انجام دادن کارهای بزرگ میکند.
بارساد(۱۹۹۸) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که گروه دانشجویان شاد و امیدوار، بیشتر با یکدیگر همکاری میکنند و از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند.
نتایج تحقیقات کریتلر (۱۹۹۱) نشان داد که افراد فعال، میزان بیشتری از عشق و شادی (فقط مردان)، پرخاشگری، واکنشهای هیجانی،خیالپردازی مثبت و کنترل داخلی را نشان میدهند. از طرف دیگر، میزان کمتری از افسردگی، ترس و اضطراب، حسادت (فقط زمان)، و خیالپردازی منفی دارند.
برنامه درسی و هوش هیجانی
جایگاه مدرسه و پرورش ابعاد گوناگون شخصیت هکودکان از دیرباز مورد توجه متخصصان بوده است. پرورش ابعاد شناختی به همراه ابعاد غیرشناختی تاثیرات فراگیر و عمیقی بر روند شکلگیری شخصیت رسمی و غیررسمی دانشآموزان میگذارد. توجه به نقش مدرسه در پرورش نظام هیجانی کودکان از این روست که یافتههای پژوهشی نشان میدهند، تجربههای هیجانی زندگی کودک، مدارهای مغز را برای آن نوع پاسخ آماده میکنند.
بنابراین، هنگامی که کودک خشم خود را کنترل میکند یا میآموزد که آرام باشد یا همدلی و همکاری نشان میدهد، در حقیقت توانمندیهای هیجانی خود را تقویت و تثبیت میکند (Goleman، ۱۹۹۵).
در پرورش استعدادهای هیجانی، مدارسی موفق هستند که به ایجاد رابطهای مناسب بین دانشآموزان، دانشآموزان و معلمان، و دانشآموزان و سایر اعضای مدرسه کمک میکنند. در چنین مدارسی، معلم و دانشآموز برای ایجاد تعامل و رابطهای متقابل و مطلوب میکوشند.
برنامههای آموزش مهارتهای هیجانی این گونه مدارس نه تنها به آگاهی دانشآموزان از حالتهای هیجانی خود یاری میرسانند بلکه عزت نفس آنان را تقویت میکنند و باعث میشوند که در آزمونهای شناختی استاندارد نیز نمرههای بهتری کسب کنند. مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجان را به کودکان بیاموزند. معلمان باید با تعامل محترمانه با کودکان و مراقبت از آنان، الگوی مناسبی برای تقویت این نوع رفتارها باشند (جلالی، ۱۳۸۱).
از آن جا که مدرسه از جایگاه ویژهای در پرورش هوش هیجانی به عنوان مؤلفهای تاثیرگذار در روند تکامل جنبههای تحصیلی و اجتماعی کودکان برخوردار است، ضرورت دارد که در برنامههای درسی مدارس جایگاه ویژهای برای پرورش مهارتهای هیجانی دانشآموزان در نظر گرفته شود (قمرانی و جعفری، ۱۳۸۳).
اهداف تربیتبدنی و ورزش
در تاریخ بشر، اهداف عمده تربیتبدنی و ورزش همواره عبارت بوده است از حفظ سلامت، تعمیم بهداشت، رشد و تقویت قوای جسمانی آمادگی برای فعالیتهای دفاعی، کسب شادابی و نشاط و کسب موفقیتهای حرفهای. یکی از مهمترین اهداف ویژه اجرای برنامه درس تربیتبدنی در مدارس، «اهداف روانی و اجتماعی» است که از مهمترین مؤلفههای آن میتوان به تعدیل عواطف و کنترل بعضی از حالات مانند خشم یا ترس، دستیابی به شادابی و نشاط، رفع عوارض ناشی از نگرانی و انزواطلبی، و تعدیل رقابت و پذیرش اصول و ضوابط معقول در زندگی روزمره اشاره کرد (رمضانی، ۱۳۸۶).
تربیتبدنی و ورزش در افزایش اعتماد به نفس، آمادگی افراد برای رقابت (بردن یا باختن) و همکاری در فعالیتهای دستجمعی بسیار مؤثر است. چنین دیدگاهی ایجاب میکند که به ماورای مسائلی که انحصاراً به اجراهای ورزشی مربوط میشوند، توجه ویژه مبذول گردد. این توجه و تأکید میباید بر ابعاد تربیتی و اخلاقی مبتنی باشد. به همین منظور، «یونسکو» آن دسته از فعالیتهای تربیتبدنی و ورزشی که کاملکننده ارزشهای اخلاقی و تربیتی هستند، ترویج میدهد.
مبانی برنامه درسی تربیتبدنی
توجه دقیق به مبانی و زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی به منظور تعیین تاثیرات متقابل پدیدههای اجتماعی جامعه و برنامه درسی، اهداف و مقاصد برنامههای آموزشی و پرورشی را محقق میسازند. به منظور ارائه تصویری روشن از نقش و اهمیت مبانی برنامه درسی، این موارد در سه بخش مبانی فلسفی، روانشناختی و جامعهشناختی توضیح داده میشوند:
الف) مبانی فلسفی برنامه درسی تربیت بدنی: تدوین برنامه درسی قبل از هر چیز به مبانی فلسفی نیاز دارد تا بر اساس آن جهتگیریهای (رویکردهای) اساسی برنامه بیان شود. فلسفه روی اهداف، مقاصد، محتوا و آموزش برنامه درسی تربیتبدنی اثر مستقیم دارد. موضوعاتی که در فلسفه مورد بررسی قرار میگیرند عبارتاند از: جهانشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی، و ارزششناسی.
ب) مبانی روانشناختی برنامه درسی تربیتبدنی: داشتن اطلاعات لازم درباره ویژگیهای رشد جسمانی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی، نیازها و علایق دانشآموزان در درس تربیتبدنی ضرورت دارد. همچنین، داشتن اطلاعات در زمینه ماهیت یادگیری و عوامل و شرایط آن برای تدوین برنامههای درسی تربیتبدنی ضروری است. یادگیرنده، محور برنامههای درسی است. بدیهی است اگر تصویر دقیق و مناسبی از ویژگیها و مشخصات دانشآموزان در درس تربیتبدنی در اختیار نباشد، اهداف و مقاصد برنامه درسی به نتیجه نمیرسد. ابعاد و جنبههای متفاوت رشد فراگیرندگان که در روانشناسی تربیتی مورد مطالعه قرار میگیرد، میتواند یکی از منابع برنامه درسی باشد. اغلب روانشناسان، ابعاد رشد فراگیرندگان را شامل ابعاد جسمانی، عقلانی، عاطفی و اجتماعی میدانند.
ج) مبانی جامعهشناختی برنامه درسی تربیتبدنی: در مبانی اجتماعی و جامعهشناختی برنامه درسی تربیتبدنی،
نیاز جامعه به افراد سالم و تندرست به عنوان پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی، فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی به شمار میآیند.
بدون شک تدوین برنامه درسی تربیت بدنی با توجه به مبانی فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی، موجبات رشد اجتماعی، اخلاقی و زمینهساز سلامت روانی و جسمانی و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان کشور را فراهم میآورد. (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).
آموزش هوش هیجانی از طریق برنامه درس تربیت بدنی
برنامه درس تربیت بدنی با توجه به اهمیت آن در نظام آموزشی و آثار و کارکردهای آموزشی، تندرستی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، اخلاقی و سیاسی آن، نقش اساسی در تحقق اهداف تعلیم و تربیت ایفا میکند. نخستین برنامههای تربیت بدنی در ایالات متحده، برنامههای آْموزشی تربیت بدنی مبتنی بر رشتههای ورزشی بودند. این وضعیت در برنامههای درسی تربیت بدنی و آموزش و پرورش ایران هم وجود داشت. برنامه تربیت بدنی با تاکیدی که بر پرورش جسمی، ذهنی و هیجانی (عاطفی) در جامعه دارد، میتواند نقش بهتری در این زمینه ایفا کند. در همین راستا، سه رویکرد آموزش ورزشها، آمادگی جسمانی و حفظ سلامت، و مدل چند فعالیتی، در ارائه برنامه درس تربیت بدنی در آموزش و پرورش ایران در نظر گرفته شد (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).
در تربیت بدنی هدف از «یادگیری از طریق حرکت» درک این حقیقت است که تربیت بدنی مؤثر میتواند تأثیر مثبتی بر رشد شناختی ـ عاطفی (اجتماعی ـ هیجانی) کودکان بگذارد. وجود برنامههای تربیت بدنی، بهداشت و تندرستی، و آمادگی جسمانی، برای تقویت قوای ذهنی و یادگیری، همه افراد بشر لازم است. بر همین اساس، برنامه درسی تربیت بدنی در سلامت روانی و جسمانی و به تبع آن در نشاط و شادی دانشآموزان نقش موثری دارد.
کتی کوهن میگوید: «برای پرورش هوش هیجانی طبیعتاً بهتر است که از دوران کودکی شروع کنید.» او که یک مددکار اجتماعی بالینی در «فیرفاکس» ویرجینیا در حومه شهر واشنگتن است، شرکت در فعالیتهای حرکتی گروهی را بهترین راه برای پرورش مهارتهای اجتماعی قوی در کودکان و نوجوانان میداند. از آنجا که کودکان علاقه دارند زمان زیادی از روز را با فعالیتهای حرکتی و بازی سپری کنند، به نظر میرسد آموزش مهارتهای اجتماعی در گروههای کوچک و از طریق تمرینهای کاربردی برای برقراری بهتر ارتباطات، حل مسئله، مدیریت خشم و استرس و حتی تاثیرگذاری مثبت بر دیگران میتواند مفید باشد. کوهن میگوید: « در یادگیری مهارتهای اجتماعی، مشکل اغلب افراد کنترل هیجانات به طور مؤثر است. همان طور که دکتر بویاتسیز اشاره میکند، نادیده گرفتن هیجاناتمان میتواند اثر نامطلوبی بر تندرستی، شادی و سلامتی عمومی ما بگذارد؛ بدون این که میزان هوش یا سواد ما مهم باشد» (عظیمی، ۱۳۸۷).
هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجابودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان شناسی «جوهردانایی و یا توانایی یادگیری» است.
نیاز به سلامت و آمادگی جسمانی، تعلق به گروه، موفقیت، کسب مهارتهای ورزشی برای گذران اوقات فراغت، یادگیری مهارتهای اجتماعی و نیاز به تحرک در درس تربیت بدنی، و نیاز جامعه به افراد سلام و تندرست پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی محسوب میشوند و فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی برنامه تربیت بدنی به شمار میآیند، همچنین، توجه به علم تربیت بدنی به عنوان یک رشته علمی مستقل، ضروری است. در تدوین برنامه درسی تربیت بدنی نظام آموزش و پرورش باید به جهتگیریها، رویکردها و به ویژه مبانی فلسفی، اجتماعی و روان شناختی برنامه درسی تربیت بدنی توجه ویژهای شود. بدن شک، تدوین سلامت روانی و جسمانی، و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان کشور را فراهم میآورد.
نتیجه گیری
رشد و تکامل همه جانبه کودکان و نوجوانان با پرداختن به همه ابعاد وجودی آنان میسر میشود و کوتاهی در پرورش هر یک از این ابعاد، کاستیهایی را در رشد و تکامل دانشآموزان به دنبال خواهد داشت. هدف غایی یا آرمان تربیتبدنی، رشد مطلوب دانشآموزان در ابعاد فیزیکی، شناختی، عاطفی و اجتماعی از طریق شرکت در فعالیتهای ورزشی برنامهریزی شده است. محصول چنین آموزشهایی، تربیت فرد فرهیخته در تربیت بدنی است؛ یعنی مفهومی شبیه مفهوم انسان کامل.
ذات ورزش و تربیت بدنی، به ویژه در ورزشهای گروهی، تعامل و همکاری با دیگران را میطلبد و نیازمند آگاهی از هیجانات و احساسات سایر افراد تیم در یک موقعیت خاص است و همچنین، در شرایط ورزشی موقعیتهایی برای ایجاد خشم، عصبانیت، همدلی، مشارکت با دیگران و … فراهم میشود. از این رو ورزش که از ظرفیت بالایی برای تقویت هوش هیجانی دانشآموزان برخوردار است، میتواند بستر مناسبی برای تعامل صمیمانه دانشآموزان با یکدیگر فراهم کند. بنابراین لازم است در تدوین برنامه درسی تربیتبدنی به پرورش عواطف و احساسات و به ویژه نقش هوش هیجانی توجه بیشتری شود و اهداف برنامه درسی تربیتبدنی مورد توجه مجدد و موشکافانهتری قرار گیرد؛ به طوری که در اهداف تدوین شده رشد و شکوفایی هر چه بیشتر هوش هیجانی و توانمندیهای عاطفی و احساسی دانشآموزان مدنظر قرار گیرد.با این دیدگاه، تدوین برنامه درسی تربیت بدنی وظیفهای خطیرتر و سنگینتر از قبل خواهد بود. برنامه این درس باید به گونهای تدوین شود که معلمان تربیت بدنی بتوانند با آگاهی دقیق از احساسات و هیجانات خود و کنترل صحیح آنها، از هیجانات و احساسات دانشآموزان و نحوه مدیریت و هدایت آنها نیز آگاهی یابند. از این طریق گام مهمی در جهت پرورش هوش هیجانی و عاطفی دانشآموزان خود بردارند و نقش فعالتری در آمادهسازی نسل آینده جامعه ایفا کنند. معلمان تربیت بدنی میتوانند ضمن تعامل خوب با دانشآموزان، یک محیط امن عاطفی برای آنها به وجود آورند؛ به گونهای که بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان گفت و گو کنند. همچنین با آموزش مهارتهای اجتماعی مانند برنامههای کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، سرکوب نکردن احساسات، استفاده از هیجانات مثبت، کنترل هیجانات منفی و … در موقعیتهای ورزشی، در راه اعتلای هر چه بیشتر هوش هیجانی و به دنبال آن موقعیت تحصیلی و ورزشی دانشآموزان خود گام بردارند.
منبع: اطلاعات
شاید دلیل چنین رفتارهایی ضعف در مهارتهای شخصی شما باشد. ضعف در همدلی با نیازها و خواستههای اطرافیان با کارایی پایین در محل کار به شدت وابسته است. حتماً تا به حال با افرادی روبهرو شدهاید که از هوش کافی برخوردار بوده اما در زندگی اجتماعی و شغلی خود موفق نیستند.
به توانایی افراد در شناخت و کنترل احساسات شخصی خود و دیگران و همچنین استفاده از این توانایی برای تصمیمگیری بهتر، تفکر خلاقانه، انگیزه بخشیدن به خود و دیگران، لذت بردن از سلامتی و روابط بهتر و زندگی شادتر، «هوش هیجانی» میگویند. افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند افرادی با انگیزه، مهربان و صمیمی بوده و مرکز توجه در یک جمع هستند. هوش هیجانی به فرد کمک میکند تا ارتباطات فردی موفقتری داشته باشد، بداند در کجا، چگونه صحبت کند و چگونه احساساتش را مدیریت کند.
حال سؤال اینجاست، شما به عنوان یک سرپرست، مدیر یا رهبر یک گروه چقدر به احساسات اطرافیان و کسانی که با آنها کار میکنید اهمیت میدهید یا رفتار شما در عمل چگونه بوده است و چه تأثیری بر اعصاب و روان زیردستان خود دارید؟ با EQ(هوش هیجانی) چگونه برای خود و همکاران بهترین شرایط را فراهم آوریم؟
به طور کلی و مختصر مهارتهای EQ را میتوانیم به چهار قسمت تقسیم کنیم؛ این چهار قسمت عبارتند از:
- خودآگاهی- خودتدبیری- آگاهی اجتماعی- مدیریت روابط
دو مهارت اول بیشتر به خود شما برمیگردد در حالیکه دو تای بعدی به رفتار شما نسبت به اطرافیان بستگی دارد.
خودآگاهی: خودآگاهی عبارت است از توانایی درک صحیح از احساسات خود در همین لحظهای که در آن هستید و همینطور در شرایط مختلف و اینکه بدانید در شرایط مختلف تمایل به چه عکسالعملهایی دارید. داشتن قدرت بالای خودآگاهی نیاز به تمرکز روی احساساتی که به نظر شما منفی است دارد که البته این کار ساده نیست. باید این را بخواهید و تحمل کنید. برای افزایش خودآگاهی باید به احساسات و هیجانات خود فکر کنید و برای آنها وقت بگذارید باید بدانید آنها از کجا میآیند و چرا آنها را احساس میکنید.
احساسات و هیجانات میتوانند به پنج دسته اصلی تقسیم شوند: عشق، لذت، ترس و خشم و اندوه.
بنابراین دفعه بعد که خشمگین شدید سعی کنید بیشتر فکر کنید و بفهمید چرا عصبانی شدهاید. روی آن کار کنید و برای خود مشخص کنید خشم بد است یا اصلاً خوب نیست ببینید برای خشم خود چه کاری میتوانید انجام دهید و قبل از اینکه شما را کنترل کند چگونه آن را کنترل کنید برای سایر احساسات نیز چنین است.
خودتدبیری: آیا این توانایی را دارید که خود را کنترل کنید؟ چه قابلیتهای دیگری دارید آیا فردی پیشرو و مبتکر، انعطافپذیر، ترغیبکننده، با وجدان کاری بالا و قابل اعتماد هستید؟ هرگاه خود را با نظم و تمرکز مدیریت کردید آنگاه میتوانید بیشترین دستاوردها را داشته باشید.
آگاهی اجتماعی: آگاهی اجتماعی بدین جهت مفید است که وقتی با دیگران برخورد میکنید بتوانید اثر مثبتی در آنها القا کنید. این یعنی چنین توانایی داشته باشید که بتوانید مشکلات دیگران را درک کنید، بتوانید خود را جای اطرافیان بگذارید و از دید آنها به قضایا بنگرید به طوری که طرف مقابل شما هم بفهمد شرایط و مشکلات او را درک کردهاید. مثلاً یک مدیر برای خرج تحصیل فرزندش ممکن است مشکلی نداشته باشد ولی گاه همین هزینه برای کارمند او کمرشکن است. پس هیچگاه خود را معیار مقایسه قرار ندهید. بدتر از همه اینکه بعضی مدیران این مقایسه را به زبان میآورند. سعی کنید از دایرهای که خود مرکز آن هستید بیرون بیایید و سپس دیگران را درک کنید.
بیشتر افراد میخواهند از آنها قدردانی شود میخواهند فهمیده شوند و زمانی که شما همدردی خود را نشان میدهید و به آنها اهمیت میدهید احترام آنها را نسبت به خود جذب خواهید کرد حتی میتوانید تسهیلاتی در اختیارشان قرار دهید و سرویسهایی ارائه دهید تا از رضایتشان اطمینان حاصل نمایید. نتیجه این کار افزایش بهرهوری و رشد سازمان شماست.
مدیریت روابط: افراد با EQ بالا معمولاً توانایی ایجاد روابط قوی با اطرافیان و ایجاد یک شبکه کارآمد را دارد. آنها این توانایی را دارند که دیگران را برای اثرگذار بودن تهییج کنند، افراد دیگر را آموزش دهند، تناقضها را مدیریت کنند، روابط قوی ایجاد کنند و یک مدیریت ارزشمند را به نمایش بگذارند.
احساسات سرمایه انسان است. زمانی که EQ خود را تقویت میکنید در حقیقت آن دسته از تواناییهای خود را تقویت میکنید که میتواند شما را به نهایت کارایی نزدیک کند.
البته داشتن اطلاعات فنی و تخصصی در هر رشتهای که کار میکنید بسیار مهم است و از شما انتظار میرود چنین اطلاعاتی داشته باشید. اما وقتی که تواناییها و مهارتهای تخصصی را با EQ بالا همزمان داشته باشید بدون شک در محیط حرفهای امروزه موفقیت را بهدست خواهید آورد و البته EQ شما را از رقبا متمایز میکند.
این توصیف برایتان آشنا نیست؟ «فلانی نه قیافه داره، نه تیپ درست و حسابی. اما انگار مهره مار داره. هر جا میره همه عاشقش می شن.» این توصیف دقیقاً مصداق کسی است که هوش هیجانی بالایی دارد. هوش هیجانی (EI و گاهی EQ)، که به آن هوش عاطفی یا اجتماعی نیز می گویند، مهارت اجتماعیِ همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران است.
حتماً شما هم افراد بسیار باهوشی را دیده اید که همیشه تنها هستند و هیچ دوستی ندارند و بیشتر اوقات خود را در تنهایی می گذرانند. دلیلش این است که با وجود ضریب هوشی بالایی که دارند، از مهارت اجتماعی رفتار با دیگر انسانها برخوردار نیستند و هوش هیجانی کمی دارند. این افراد تا زمانی که به تنهایی و در پشت صحنه فعالیت کنند موفق اند، اما به محض این که قرار باشد وارد یک تیم شوند و با دیگران همکاری کنند به بن بست می خورند. بدون شک این افراد هم اگر بدانند افزایش هوش هیجانی کار چندان دشواری نیست و با رعایت چند تکنیک امکان پذیر است، هوش خود را از حال تک بعدی خارج می کردند.
تا همین چند سال پیش IQ بود که حرف اول و آخر را می زد و هر که IQ بالاتری داشت، انسان موفقتری قلمداد می شد. اما امروزه با تیمی شدن فعالیت ها، هوش هیجانی و توانایی مدیریت عواطف و برقراری مؤثرترین ارتباط با افراد گوناگون است که موفقیت افراد را تضمین می کند. برای همین همه به تکاپوی افزایش هوش هیجانی خود افتاده اند.
خبر خوب این که، برخلاف ضریب هوشی که از بدو تولد میزان آن مشخص است، افزایش هوش هیجانی با یادگیری تکنیکهای مشخص امکان پذیر است. برای افزایش هوش هیجانی نخست باید ببینیم هوش هیجانی چه ویژگی هایی دارد.
یعنی فرد نسبت به احساسات خود آگاهی کامل داشته باشد و به خوبی بداند این احساسات چگونه افکار و رفتارش را تحت تاثیر قرار می دهد. شخص خودآگاه نسبت به ضعف ها و نقاط قوت خود به خوبی آگاه است و از این که نتواند کاری را به خوبی دیگران انجام دهد ابایی ندارد، چون می داند در عوض کار دیگری هست که او به خوبی از پس آن برمی آید.
مدیریت و کنترل احساسات به صورت مثبت و موثر به گونه ای که فرد را قادر به تغییر شرایط پیرامونش کند از دیگر ویژگی های هوش هیجانی است. فرد دارای هوش هیجانی بالا به قول معروف مهره مار دارد و می داند از چه مسیری به قلب افراد نفوذ کند و تغییرات دلخواه خود را ایجاد کند.
شخصی که آگاهی اجتماعی دارد می تواند نیازها، عواطف و احساسات دیگر افراد را به خوبی درک کند و با افراد و گروه های اجتماعی مشارکت و احساس آرامش کند. فرد دارای هوش هیجانی به جای منم منم کردن، پای درد دل دیگران می نشیند، صحبت های مردم را از تاکسی و اتوبوس گرفته تا محل کار می شنود و به جای این که بخواهد به آنها ثابت کند اشتباه کرده اند، با آنها همدردی می کند. چنین فردی از اتفاقات خوب و بد اطرافیان خود باخبر است و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان می دهد.
فرد دارای هوش هیجانی پای درد دل دیگران می نشیند و به جای این که بخواهد به آنها ثابت کند اشتباه می کنند، با آنها همدردی می کند.
نوعی دیگر از هوش هیجانی مدیریت روابط است؛ یعنی فرد می تواند به خوبی ارتباطی را شکل دهد و آن را حفظ کند، به خوبی در مناسبات اجتماعی پیرامونش شرکت کند و از عهده اصلاح و مدیریت چالش های پیرامونش بربیاید.
حال که با ویژگیهای هوش اجتماعی آشنا شدیم، می توانیم تکنیکهای افزایش هوش هیجانی را بیاموزیم:
سعی کنید احساسات دیگران را به خوبی درک کنید. یکی از بهترین راه ها برای تقویت هوش هیجانی، توجه و کنجکاو بودن نسبت به افرادی است که در اطرافتان هستند. تمرین کنید تا بتوانید به احساسات آنها توجه کرده و با درک درست آن، عکس العمل مناسب ارائه دهید.
افزایش خودکنترلی موجب افزایش هوش هیجانی می شود. نه گفتن یکی از سخت ترین مهارت ها در این راه است و دو بخش دارد . اول باید یادبگیرید که با مهار انگیزه ها و به تعویق انداختن رسیدن به خواسته هایتان، به خودتان نه بگویید. سپس یادبگیرید که چطور به دیگران که از شما تقاضایی دارند که نمی توانید یا نمی خواهید به آن پاسخ دهید، نه بگویید. می توان در عین رعایت ادب و احترام نه گفت. و کسی که این گونه نه می گوید، در دراز مدت خود نیز از احترام بیشتری نسبت به کسانی برخوردار است که خود را برای رضایت دیگران به آب و آتش می زنند.
برای درک احساساتی که تجربه می کنید، به آنها با روشی خاص توجه کنید. در عوض اینکه بگویید ناراحت هستید، سعی کنید با دید دیگری به احساس خود توجه کنید تا بتوانید آن را به درستی درک کنید. مرتب فقط عنوان های ناامید کننده، افسرده، شکست خورده و… به خودتان ندهید. وقتی درک درستی از احساس تان داشته باشید، برای مدیریت و پاسخ به آن بهتر می توانید تصمیم گرفته و عمل کنید.
ترس از تغییر مانعی برای هوش هیجانی است. با انعطاف پذیر بودن و پذیرش چیزهای نو و جدید، EQ خود را افزایش دهید. وقتی تغییراتی در شرایط زندگی تان رخ می دهد، از آن فرار نکنید و ایستادگی کنید. آن را بپذیرید و خود را با آن تطبیق دهید. انعطاف داشتن، و نه بازیچه اطرافیان شدن، یکی از نکات کلیدی برای افزایش هوش هیجانی است.
سعی کنید شناخت درستی از خودتان پیدا کرده و خود حقیقی تان را کشف کنید. افرادی که هوش هیجانی خوبی دارند، اعتماد به نفس خوبی داشته و در برابر فشارهای مختلف مقاوم هستند، چون به خوبی می توانند احساسات خود را مدیریت کنند. برای تقویت EQ خود، باید اعتماد به نفس تان را بالا ببرید.
اجازه ندهید کسی ارزش های شخصیتی شما را زیر سوال ببرد. وقتی شما آنچه هستید را واقعا دوست دارید، هوش هیجانی تان به میزان بسیار زیادی قوی خواهد شد.
هر کسی اشتباه می کند. از روشهای افزایش هوش هیجانی این است که نخست به اشتباه خود اعتراف کنید و سپس به دنبال جبرانش باشید. افراطی رفتار نکنید. مجددا به اشتباهات تان فکر نکنید و مرتب آنها را مرور نکنید، چون مانع حرکت شما رو به جلو می شوند. در عوض روی چیزی که از اشتباه و خطایتان یاد گرفتید تمرکز کنید و با این تجربه راه خود را در زندگی ادامه دهید.
بخشش یک ابزار اصلی هوش هیجانی است. بسیاری از افراد نمی خواهند دیگران را ببخشند، چون آن را مساوی چشم پوشی از خطای انجام شده و تکرار مجدد آن خطا توسط دیگران می دانند. در حالی که بخشش نوعی یکدلی و راهی برای رهایی از احساسات منفی است. بخشش به معنای شناخت درد و رنجی است که یک فرد دیگر به واسطه کار یا رفتار بدی که با شما داشته است، دارد. شما می توانید این رنج را درک و او را ببخشید. این بخشش باعث می شود بدون داشتن احساس منفی و استرس، در زندگی پیش بروید. بنابراین بخشش هدیه ای برای خود شما نیز است و تکرار آن به تقویت هوش هیجانی تان کمک می کند.
بسیاری از ایمیل ها، پیام ها و متن هایی که برای شما فرستاده می شوند، می توانند حال شما را بد کنند. سعی کنید بین زندگی کاری و شخصی تان مرزهایی قرار دهید. تلفن خود را خاموش کنید و از پیاده روی در طبیعت یا صرف غذا با خانواده تان لذت ببرید. شما با این کار به ذهن و بدن تان استراحتی داده اید و فرصتی برای ارتباط بیشتر با دیگران و رشد هوش هیجانی تان یافته اید.
همیشه به دنبال وضعیت ایده آل بودن کار درستی نیست. هیچ چیز و هیچ کسی کامل نیست. تاکید زیاد روی چیزی که وجود ندارد، موجب ایجاد سرخوردگی و شکست در افراد می شود. با دست برداشتن از چیزی که نمی توانید درست آن را انجام دهید و تمرکز روی چگونه رشد و پیشرفت کردن در مراحل بعدی، EQ خود را افزایش دهید.
تحقیقات نشان داده است که قدردانی و تشکر روزانه، تاثیر مثبت زیادی روی زندگی افراد دارد. در کنار این اثرات مثبت، شکرگزاری موجب کاهش اختلالات خواب، بیماری های روانی و روحی، بهبود سلامت جسمی و عملکرد بهتر تحصیلی نیز می شود.
دنبال اتفاقات عجیب و غریب برای شکرگزاری نباشید. می توانید برای سقفی که بالای سرتان است، برای خانواده ای که به شما امنیت می دهد، برای شغلی که دارید و برای هزاران هزار مورد شکرگزاری کنید. اگر تا الان هر روز و هر ساعت به زمین و زمان غر می زدید و نتیجه ای نگرفته اید، پس چیزی برای از دست دادن ندارید و امتحانش ضرری ندارد. هر بار خواستید غر بزنید، به جایش خدا را بابت فقط یک نعمت شکر کنید. تمرین شکرگزاری یک عادت ساده است. حتی می توانید هر شب در هنگام غذا و یا قبل از خواب این کار را انجام دهید. به شما قول می دهیم به یک ماه نکشیده خودتان شاهد معجزه اش خواهید بود.