ویژگی‌های افراد خودشکوفا

مفهوم خود شکوفایی در نظریه‌های انسان گرایی و بخصوص نظریه شخصیت مزلو یک مفهوم بنیادی است و می توان گفت نظریه مزلو از مطالعه بر روی افراد خودشکوفا حاصل شده است.

افراد خود شکوفا، به وسیله مجموعه جدیدی از نیازها، که مزلو آن را نیازهای بودن،  انگیزش بودن یا انگیزش والا می نامد، برانگیخته می شوند. این انگیزه های بودن، ارزش هایی همچون حقیقت، صداقت و راست گویی، زیبایی و خوبی و نیکیهستند که به زندگی افراد خودشکوفا معنا می بخشند.

تصویری که مزلو از افراد خودشکوفا ترسیم می نماید، تصویر مثبتی است، افراد خودشکوفا به هیچ وجه به واسطه کمبود و محرومیت برانگیخته نمی شوند بلکه برای رشد و ترقّی و رسیدن به آنچه لایق و زیبنده آن هاست، برانگیخته می شوند. افراد خودشکوفا پیوسته مردم را تحریک می کنند که توانایی هایشان را آزمایش کرده و افق دیدشان را وسعت ببخشند.

ویژگی‌های افراد خودشکوفا

  1. افراد خودشکوفا پذیرای ناشناخته ها و ابهامات هستند.
    این افراد از اینگونه موضوعات احساس تهدید و ترس نخواهند کرد در عوض آنها را می پذیرند و حتی جذبشان شده و با انها احساس راحتی می کنند. به بیان دیگر افراد خودشکوفا به موضوعات همیشگی نمی چسبند.
    در این خصوص مزلو به نقل از انیشتن بیان می کند :
    زیباترین چیزی که می توانیم تجریه کنیم، ابهامات هستند.
  2. افراد خودشکوفا خود را با تمام نقایصشان می پذیرند.
    آن ها خودشان را آنطور که هستند می بینند نه انطور که ترجیح می دهند باشند. افراد خودشکوفایی که سطوح بالایی از پذیرش خود را دارا می باشند، کمتر حالات دفاعی و اقدام به تظاهر خواهند داشت.
    در نهایت، در این افراد نقایص نه به عنوان کمبود بلکه خصوصیات شخصیتی معمولی دیده خواهند شد. با این وجود و در حالیکه افراد خودشکوفا نقایص غیر قابل تغییر خود را می پذیرند، در مورد کمبودهای قابل جبران و عادات بد خود، شرمسار و متاسف هستند.
  3. افراد خودشکوفا از فرآیند لذت می برند و تنها به هدف نمی اندیشند.
    این افراد به خود امکان لذت بردن از نحوه انجام کارها را می دهند. برای مثال ممکن است در خلال کارهای همیشگی و روزمره شان جایی برای بازی کردن و یا گفتگویی لذت بخش با یک همکار را بگنجانند.
  4. با وجود اینکه افراد خودشکوفا ذاتاً از قید و بند و محدودیت ها خود را رها می سازند، به دنبال ایجاد اختلال و آشفتگی نیستند.
  5. افراد خودشکوفا انگیزه خود را از پیشرفت کردن به دست می آورند نه از ارضای نیازهای شان.
    در حالیکه بیشتر افراد در تلاش برای رفع نیازهای اولیه خود می باشند، افراد خودشکوفا تمرکز خود را بر روی رشد شخصیتی شان می گذارند.
  6. افراد خودشکوفا اهداف مشخصی دارند.
  7. افراد خودشکوفا با موضوعات کوچک آشفته نمی شوند و افرادی مسئله مدار هستند.
    آنها در عوض بر روی تصویر بزرگتری از هر موضوع تمرکز می نمایند. و از سویی دیگر افراد خودشکوفا معمولاً خود را نسبت به آنچه انجام داده اند، تعریف می کنند. در نتیجه، کارهایشان غالبا مستقل از پاداش های بیرونی است که دریافت می کنند.
  8. افراد خودشکوفا متواضع و قدرشناس هستند.
  9. افراد خودشکوفا در برابر فرهنگ های غلط مقاومت می کنند.
    آن ها در برابر فرهنگ های مختلف منفعل نیستند، موضوعات مختلف را می سنجند و در نهایت خودشان تصمیم می گیرند. افراد خودشکوفا آنچه را که خوب می دانند انتخاب کرده و از انجام آنچه که به نظرشان بد است ممانعت می ورزند.
  10. افراد خودشکوفا روابط عمیق محدود و در عین حال احساس همدردی با نوع بشر دارند.

رفتارهایی که منجر به خودشکوفایی می‌شوند


مزلو به رفتارهایی اشاره می‌کند که می‌تواند در رسیدن افراد به خودشکوفایی کمک کننده باشد. از نظر او خودشکوفایی با منفعل بودن بدست نمی‌آید، بلکه مستلزم نظم ، سخت کوشی و جسارت است. برخی از این رفتارها عبارتند از :

  1. تجربه کردن زندگی به شیوه کودکان یعنی مجذوب بودن با همه وجود.
  2. آزمودن شیوه‌های جدید در عوض چسبیدن به راهنمای راحت و امن یعنی جسارت داشتن.
  3. در ارزیابی تجربه‌ها بیشتر به ندای احساس (درون) پاسخ دادن یعنی بطور کامل پیرو اکثریت و سنت نبودن.
  4. صداقت داشتن یعنی پرهیز از تظاهر به نقش بازی کردن.
  5. آمادگی برای تحمل بی‌اعتنایی دیگران در شرایطی که عقاید شخص با عقاید اکثریت هماهنگ نیست.
  6. مسئولیت پذیری یعنی شکس‌ها را به گردن دیگران نیانداختن.
  7. سخت کوشی در اجرای تصمیم‌ها.
  8. شناخت مکانیسم‌های دفاعی خویش و شهامت کنار گذاشتن آنها

منبع : سایک نیوز


آگاهی از هیجانات در هوش هیجانی چه کمکی به ما می‌کند؟

 

هوش هیجانی یکی از هوش‌های درونی انسان است که به مغز تکاملی مربوط می‌شود. اولین مرحله هوش هیجانی «خود آگاهی» نام دارد. یکی از بخش‌های خودآگاهی مربوط به آگاهی از هیجانات درون است. در این مقاله به بیان چند مزیت کسب این مهارت می‌پردازیم

آگاهی از هیجانات درون چیست؟ 

تا به حال دیده‌اید افرادی را که نمی‌دانند چه درونشان می‌گذرد، چه احساساتی دارند، چه هیجاناتی دارند و فقط می‌گویند که «حالم بد است»، «حالم یه جوری است!»، «حالم خوب است»، «نمی دانم حالم خوب است یا بد است» .


هوش هیجانی یکی از هوش‌های درونی انسان است که به مغز تکاملی مربوط می‌شود. اولین مرحله هوش هیجانی «خود آگاهی» نام دارد. یکی از بخش‌های خودآگاهی مربوط به آگاهی از هیجانات درون است. در این مقاله به بیان چند مزیت کسب این مهارت می‌پردازیم:


آگاهی از هیجانات درون چیست؟


تا به حال دیده‌اید افرادی را که نمی‌دانند چه درونشان می‌گذرد، چه احساساتی دارند، چه هیجاناتی دارند و فقط می‌گویند که «حالم بد است»، «حالم یه جوری است!»، «حالم خوب است»، «نمی دانم حالم خوب است یا بد است» و...؟ یا آیا تا به حال برای خود شما پیش آمده است که این گونه باشید؟ درون ما موجودی زنده است که هر لحظه این پیام را به ما می‌دهد که: «لطفا به من گوش کن، مرا نادیده نگیر و به من توجه کن.» اما ما انسان‌ها متاسفانه خودمان را نادیده می‌گیریم، به خود توجه نمی‌کنیم و با سماجت از خود نمی‌پرسیم که: «حالت چطور است؟» و در مقابل همیشه توقع داریم که دیگران ما را ببینند. با کسب مهارت آگاهی از هیجانات درون افراد می‌توانند هیجانات، احساسات و ندای درونی خود را تشخیص دهند، برای آنها نامگذاری کنند، تاثیرات آنها را بر بدن خود تشخیص دهند و از احساسات و هیجانات خود به‌عنوان منبع ارزشمندی جهت شناخت خود، دیگران و محیط استفاده کنند. این مهارت به افراد این توانایی را می‌دهد که بتوانند احساسات و هیجانات خود را به مناسب‌ترین روش ابراز کنند.

افرادی که این مهارت را دارند چه ویژگی‌هایی دارند؟


تشخیص دلایل احساسات و هیجانات


حتما تا به حال برای شما هم پیش آمده است که احساسات و هیجاناتی درون خود داشته باشید، اما دلیل آنها را ندانید و اگر کسی از شما بپرسد که «چرا این احساس را داری؟»، به او بگویید که « نمی‌دانم!» با کسب مهارت آگاهی از هیجانات درون، افراد می‌توانند در لحظه تشخیص دهند که چه احساس و هیجانی درون آنها در جریان است و دلیل آن چیست. در واقع، آنها می‌توانند هیجانات را به منبع اصلی خود ربط دهند. شناخت منبع درد روانی، قدم موثری در کاهش درد آن است.


  تشخیص تاثیر هیجانات بر عملکرد


یکی دیگر از توانایی‌هایی که با تقویت هوش هیجانی در فرد تقویت می‌یابد تشخیص تاثیر هیجانات بر عملکرد است. به‌عنوان مثال، افراد وقتی خسته می‌شوند سطح استرس‌‌شان بالا می‌رود، بازدهی مثبت کارشان پایین می‌آید، بیشتر به حاشیه‌ها می‌پردازند، زودتر از کوره در می‌روند، زود رنج می‌شوند و تاب و تحمل کمتری پیدا می‌کنند؛ این افراد اگر نتوانند در هنگام شروع این حالت احساس خود و تاثیر آن بر عملکردشان را تشخیص دهند، این حالت در آنها تشدید شده و زمانی متوجه می‌شوند که کمی دیر شده است. بنابراین، بسیار مهم است که ما بتوانیم هنگام شروع هیجانات و احساسات درون خود، آنها و تاثیرشان بر عملکرد خود را تشخیص داده و به موقع برای رفع آنها اقدام نماییم.


توانایی بیان و ابراز صحیح احساسات


اغلب افراد در بیان احساسات خود مشکل دارند و همچنین، نمی‌توانند احساسات خود را به شکل مناسبی ابراز کنند. آنها یا احساسات خود را پنهان می‌کنند یا واکنش هیجانی بر اساس احساسات خود نشان می‌دهند. مهارت خودآگاهی این توانایی را به افراد می‌دهد که بتوانند در لحظه، احساسات اصلی و دقیق خود را بیان کرده و به مناسب‌ترین شکل ممکن آن را ابراز و با آن برخورد کنند.

افرادی که از هیجانات درون خود آگاهی ندارند چه ویژگی‌هایی دارند؟

اهمیت داشتن مهارت آگاهی از هیجانات خود به قدری است که اگر افراد نتوانند هیجانات خود را دقیق و در لحظه تشخیص دهند قادر به مدیریت آنها نیز نخواهند بود. افرادی که این مهارت را ندارند:


علائم بدن خود را نادیده می‌گیرند 


افرادی که از هیجانات، احساسات و صدای درونی خود آگاهی ندارند غالبا از بدن خود پیام‌هایی دریافت می‌کنند، مانند: سر درد، کمر درد، گردن درد، درد در ناحیه شانه‌ها، تپش قلب، تعریق کف دست، حملات هیجانی و...، اما به این پیام‌ها توجهی نمی‌کنند یا نمی‌توانند این علائم بدنی را به دلایل احتمالی آن ربط دهند.

2- نمی توانند از پیام‌های بدن خود اطلاعات کسب کنند

بدن ما منبع پر اهمیت و ارزشمندی برای کسب اطلاعات درباره خود است. افرادی که از هیجانات و احساسات خود آگاهی ندارند غالبا در دریافت اطلاعات از علائم و پیام‌های فیزیکی خود ناموفق هستند، بنابراین، این افراد آگاهی زیادی از درون خود ندارند.

رفتارهای هیجانی و آزار دهنده از خود بروز می‌دهند


عدم آگاهی از هیجانات خود، عدم‌توانایی ربط دادن هیجانات به منبع آنها، عدم‌توانایی شناخت تاثیر هیجانات بر عملکرد موجب می‌شود که افراد به راحتی رنجیده شوند، به راحتی خسته شوند و به راحتی خشمگین شوند و بنابراین حالات و روحیات رفتار‌های هیجانی و ناراحت‌کننده‌‌ای را از خود بروز دهند.

4- کارهایی که انجام می‌دهند با اهداف و ارزش‌های‌شان مغایرت دارد

این افراد متوجه نمی‌شوند که چگونه کاری که انجام می‌دهند یا کاری که از آنها خواسته شده که انجام دهند با اهداف و ارزش‌هایشان مغایرت دارد. بنابراین، غالبا کارهایی را انجام می‌دهند که در نهایت عزت نفس و احساس ارزشمندی را از آنها گرفته و آنها را از اهدافشان دور می‌کند.


معمولا استرس دارند


افرادی که بخش اول خودآگاهی در هوش هیجانی، یعنی آگاهی از هیجانات و عواطف درون را ندارند غالبا دچار استرس بوده و در زندگی کاری، شخصی و سلامتی خود دچار عدم‌تعادل هستند. این افراد معمولا یا در آینده زندگی می‌کنند یا در گذشته و بسیار دچار سرکوب احساسات می‌شوند و به همین دلیل غالبا استرس دارند.


منبع : دنیای اقتصاد

آیا عوامل پیشران موفقیت خود را می شناسید؟

ارسطو می گوید همه می توانند عصبانی شوند اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب آسان نیست!

این موضوع که آگاهانه عصبانی شویم و توانایی مدیریت هیجانات و احساسات خود را داشته باشیم کار آسانی نیست و افرادی که توانایی تسلط بر این فرایند را دارا می باشند از هوش هیجانی برخورداراند. اما هوش هیجانی فقط به کنترل خشم ختم نمی شود بسیاری از ویژگی های رفتاری ما نظیر شادمانی، خوش بینی، حل مساله، انعطاف پذیری و... تحت تاثیر EQ ما قرار دارد. هوش هیجانی را «توانایی زیر نظر گرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آن ها در تفکر و اعمال خود» تعریف می کنند.  توسعه هوش هیجانی می تواند تفاوتشکست و یا موفقیت در زندگی شخصی و شغلی هر فرد را مشخص کند. به عبارتی هوش هیجان (EQ)، نوع دیگر باهوش بودن است و شامل درک احساسات خود برای تصمیم گیری مناسب در زندگی است. توسعه هوش هیجانی بسیار دشوار به نظر می رسد، زیرا به توسعه روانشناختی و نئورولوژیکی که در طول عمر افراد شکل می گیرد، وابسته است. توسعه هوش هیجانی نیازمند تلاش زیادی برای تغییر عادت های شکل گرفته مربوط به تعامل انسانی است که به طور واضح شایستگی های  پایه ای مانند خودآگاهی و کنترل احساسات را در بر می گیرد. افراد بایستی بر روی تغییر رفتار و توسعه هوش هیجانی خود  سرمایه گذاری نموده و وقت زیادی اختصاص دهند، و حتی ممکن است این تغییر اتفاق نیافتد. در عمل آن چه معنا پیدا می کند این است که شما نمی توانید شاهد تغییر هوش هیجانی افراد دیگر باشید، مگر اینکه خودشان بخواهند.

 یکی از ابزار های معتبری که به کمک آن می توانید میزان هوش هیجانی خود را بسنجید آزمون هوش هیجانی بار-ان می باشد. هوش هیجانی بار-ان دارای 5مقیاس یا جنبه و 15 خرده مقیاس به شرح زیر می باشد:

ضریب هوش هیجانی درون فردی  (Intra Personal EQ)

خرده مقیاس

توضیحات

خودآگاهی هیجانی

توانایی آگاه بودن و فهم احساس خود

عزت نفس

توانایی آگاه بودن از ادراک خود، پذیرش خود و احترام به خود 

خودشکوفایی

توانایی درک ظرفیت های بالقوه و انجام چیزی که می توان انجام داد، تلاش برای انجام دادن و لذت بردن 

خود ابرازی

توانایی ابراز احساسات، باورها و افکار صریح و دفاع از مهارت های سازنده و بر حق خود

استقلال

توانایی هدایت افکار و اعمال خود و آزاد بودن از تمایلات اجتماعی

 

ضریب هوش هیجانی بین فردی (Inter Personal EQ):

خرده مقیاس

توضیحات

همدلی

توانایی آگاه بودن و درک احساسات دیگران و ارزش دادن به  آن

مسئولیت پذیری اجتماعی

توانایی بروز خود به عنوان یک عضو دارای حس همکاری، موثر و سازنده در گروه 

روابط بین فردی

توانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل که به وسیله نزدیکی عاطفی، صمیمیت، محبت کردن و محبت گرفتن توصیه می شود.

 

ضریب هوش هیجانی مدیریت استرس (Stress Management EQ):

خرده مقیاس

توضیحات

تحمل فشار روانی

 توانایی مقاومت کردن در برابر رویدادها، موقعیت های فشار آور و هیجانات قوی، و نیز رویارویی فعال و مثبت با فشار 

کنترل تکانش

توانایی مقاومت در برابر یک تکانش، سایق یا فعالیت های آزمایشی و یا کاهش آن ها، همچنین توانایی کنترل هیجانات خود

 

ضریب هوش هیجانی خلق عمومی (General Mood EQ):

خرده مقیاس

توضیحات

خوش بینی

 توانایی زیرکانه نگاه کردن به زندگی و تقویت نگرش های مثبت، حتی در صورت بروز احساسات منفی و اتفاقات ناخوشایند

شادمانی

توانایی احساس خوشبختی کردن در زندگی، لذت بردن از خود و دیگران، داشتن احساسات مثبت، صریح، مفرح و شوخ

 

ضریب هوش هیجانی توان سازگاری (Adaptability EQ):



خرده مقیاس

توصیحات

واقع گرایی

    توانایی سنجش و هماهنگی، بین چیزی که به طور هیجانی تجربه شده و چیزی که بطور واقعی وجود دارد

انعطاف پذیری

توانایی سازگار بودن افکار و رفتار با تغییرات محیط و موقعیت ها

حل مساله

توانایی تشخیص و تعریف مشکلات، به همان خوبی خلق کردن و تحقق بخشیدن راه حل های موثر و بالقوه.

منبع : کاربوم 

هوش هیجانی بالا، چطور باعث موفقیت استیو جابز شد؟

استیو جابز با راه اندازی اپل به موفقیت چشمگیری دست یافت. اکنون سؤال مطرح می شود، استیو جابز با توجه به موفقیت بالا و از طرفی دیگر برخی ضعف‌های اخلاقی، هوش هیجانی بالایی داشته است؟ با ما همراه باشید.

استیو جابز در سال 1997 میلادی بعد از کمی وقفه دوباره به اپل بازگشت، همان شرکتی که یکی از شناخته شده ترین و موفق‌ترین شرکت‌های تاریخ به حساب می‌آید. او توانست به عنوان مدیرعامل موفق، اپل را از ورشکستگی نجات دهد و به ارزشمندترین شرکت دنیا تبدیل کند.

استیو جابز به مدت 12 سال از اپل فاصله گرفت اما دوباره به عنوان مدیرعامل به اپل بازگشت. او نبوغ و هوش بالایی داشت اما در عین حال بسیار بداخلاق، از خودراضی و بی‌حوصله بود. اخلاق بد او تا جایی پیش رفت که با هیئت مدیره‌ی شرت دچار مشکل شد؛ همان گروهی که مسئولیت‌های اصلی و قدرت را از استیو جابز گرفتند. در همین زمان جابز احساس بی ارزشی و خیانت کرد؛ در این راستا اپل را ترک کرد و استارتاپ جدیدی با نام NeXT تأسیس کرد.

این در حالی بود که برخی از کارمندان بالا رده اپل هم به دنبال استیو جابز از شرکت خارج شدند. در آن زمان، جابز تنها 31 سال داشت و با خودخواهی تمام همیشه حق را به خود می داد. او اخلاق خوبی نداشت، اما چه چیزی باعث شد کارمندان بالا رتبه و باهوش اپل موقعیت شغلی خود را به خطر انداختند و به همراه او شرکت را ترک کردند؟

اندی کانینگهام در این باره پاسخ می دهد. کانینگهام به عنوان مسئول روابط عمومی برای تأسیس مکینتاش در کنار جابز بود و در استارتاپ های NeXT و Pixar نیز با او همکاری کرد.

او می گوید: "برای پنج سال با جابز همکاری کردم که پدیده‌ی شگفت انگیزی بود. شاید دیگران تنها مصاحبه‌های الهام بخش و جملات تفکر برانگیز را می دیدند؛ اما استیو جابز رفتار ناملایم و بدی داشت؛ هرچند کار کردن با او به من احساس افتخار می داد. برای به دست آوردن دستاوردهای بزرگ باید فداکاری و ازخودگذشتگی کرد و برخی نتایج ارزش این فداکاری را دارد. استیو جابز رفتاری توأم با خشونت، هیجان و رضایت داشت و توانست مسیر زندگی‌ام را تغییر دهد."

استیو جابز سخنران بسیار خوبی بود. اگر او را در حال صحبت درباره یکی از محصولات خود دیده باشید به توانایی‌اش اعتراف می کنید. جابز به خوبی می داند چطور احساسات مخاطب را برانگیزد. مشتریان به خاطر همان احساسی که محصولات اپل به آن‌ها می داد، به دنبال او می رفتند. برخی منتقدان می گویند جابز با اینکه در کنترل احساساتش نسبت به خود و دیگران ناتوان است، اما توانست به موفقیت برسد؛ پس می توان به این نتیجه رسید استیو جابز هوش هیجانی بالایی دارد؟

اکنون باید بدانیم مفهوم هوش هیجانی چیست؟

توانایی هوش هیجانی

برای این که درک درستی از هوش هیجانی داشته باشید، باید آن را به چهار توانایی تجزیه کنید.

خودآگاهی

خودآگاهی به معنای توانایی شناخت و درک احساسات خود و تأثیر آن‌ها بر خود است. این توانایی بدین معناست نحوه‌ی تأثیر احساسات بر افکار و اعمال را بسنجید و بدانید احساسات چطور می توانند به شما در دست یابی به اهداف کمک کنند یا حتی مانع رسیدن به اهداف شوند.

مدیریت خود

منظور مدیریت احساسات است؛ به طوری که امکان اجرای یک وظیفه، دست یابی به هدف یا ارائه‌ی یک مزیت را پیدا کنید. این مورد شامل مدیریت و کنترل واکنش‌های احساسی نیز می شود.

آگاهی اجتماعی

این مورد به توانایی شناخت احساسات دیگران و تأثیر احساسات بر رفتار اشاره دارد.

مدیریت روابط

به توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران گفته می‌شود. این که فرد چطور از طریق رفتار و ارتباطات خود بر دیگران تأثیر می گذارد. فردی که از توانایی مدیریت روابط بهره‌مند است، از تشویق برای ایجاد انگیزه در دیگران استفاده می کند.

این چهار توانایی مکمل یکدیگر هستند؛ اما به هم وابسته نیستند. یک فرد می تواند در برخی توانایی‌ها عملکرد خوبی و در بعضی دیگر نقطه ضعف‌هایی داشته باشد؛ مثلاً ممکن است شخصی در درک احساسات خود توانمند باشد اما نتواند آن احساسات را به خوبی کنترل کند. کلید تقویت هوش هیجانی شناخت رفتارها و تمایلات فردی و سپس توسعه‌ی استراتژی‌هایی برای افزایش نقاط قوت و کاهش نقاط ضعف است.

آیا استیو جابز هوش هیجانی بالایی داشت؟

بدون شک استیو جابز در ایجاد انگیزه بر همکاران و مشتریان خود در سراسر جهان توانمند بوده است. این مورد نشانه‌ی هوش اجتماعی فوق‌العاده و توانایی تأثیر بر دیگران است که از مهم‌ترین ابعاد مدیریت روابط به حساب می‌آید.

اما چرا برخی احساس خوبی نسبت به استیو جابز نداشتند؟ استیو جابز به خاطر برانگیختگی شدید احساسی، تکبر و خودشیفتگی مورد سرزنش قرار می گرفت. رفتار او سبب ناراحتی و رنجش اطرافیان و اعضای خانواده‌اش می شد. جابز را همیشه به خاطر نداشتن کنترل روی رفتار و احساساتش سرزنش می کردند. والتر ایزاکسون به عنوان نویسنده‌ی زندگی جابز، دلیل این خودخواهی را جویا شد و او در پاسخ گفت: "من همین هستم، نمی توانید انتظار داشته باشید فرد دیگری باشم."

ایزاکسون که به مدت دو سال همراه جابز بود و با صدها نفر از دوستان، آشنایان، رقبا و همکارانش مصاحبه کرده بود، نظر دیگری داشت. او می گوید: "دلیل آزار دیگران، نبود آگاهی احساسی او نیست، بلکه کاملاً برعکس، جابز به خوبی می توانست مردم را ارزیابی کند، افکار درونی آن‌ها را بسنجد، آن‌ها را فریب دهد و کاملاً عمدی باعث ناراحتی‌شان شود، او می دانست چطور با دیگران ارتباط برقرار کند."

اما اگر جابز به عقب بازمی گشت، می توانست چیزی را تغییر دهد؟ بدون شک خیر؛ داستان او درس بزرگی به ما می دهد: هوش هیجانی به شکل‌های مختلفی بروز می کند. شما می توانید تصمیم بگیرید کدام توانایی را توسعه دهید، حتی می توانید روش استفاده از آن‌ها را هم انتخاب کنید.

افرادی که باهوش تلقی می شوند، شخصیت‌های متفاوتی دارند، در مورد افرادی که هوش احساسی بالایی دارند هم این مسئله صدق می کند. معیارهایی چون درونگر یا برونگرا، دلسوز یا بی رحم، زیرک یا شفاف و ... می تواند نشان دهنده میزان هوش هیجانی شما باشد.

توسعه‌ی هوش هیجانی به شناسایی توانایی‌ها، تمایلات ذاتی، نقاط قوت و نقاط ضعف بستگی دارد. بدین معنا که باید نحوه‌ی درک مدیریت و به‌کارگیری این ویژگی‌ها را یاد بگیرید تا بتوانید تأثیر احساسات خود بر افکار و رفتارهای خود و همچنین تأثیر این کلمات بر رفتار دیگران را درک کنید.

تقویت هوش هیجانی نیازمند سخت کوشی و تمرین است اما نباید اصول خود را زیر پا بگذارید. باید اجازه دهید اخلاق و ارزش‌ها باعث پیشرفت شما شوند.

بهترین نوع هوش هیجانی: تلاش برای دست یابی به ذهنیت رشد پیوسته و استفاده از دانش به طوری که بتوانید به آن افتخار کنید.


منبع: یوکن