آزمون تست هوش هیجانی و نحوه اندازه گیری آن

هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم و استفاده از اطلاعات هیجانی که سهم زیادی در تامین بهداشت روانی دارد و با تست هوش هیجانی قابل سنجش است.
معمولاً زندگی، ما را در برابر مجموعه‌ای بزرگ از انتخاب‌ها قرار می‌دهد مانند اینکه پس‌انداز دوران بازنشستگی را چطور باید سرمایه گذاری کرد؟ با چه کسی باید ازدواج کرد؟ اما آموخته‌های هیجانی که همان زندگی به ما داده است (مانند خاطره‌ای در مورد از بین رفتن سرمایه) علایمی ارسال می‌کنند که با حذف برخی انتخاب‌ها و پرتو افکندن بر سایر آنها در آغاز کار به تصمیم گیری ما جهت می‌دهند. پس وجود هیجان برای عاقلانه فکر کردن مهم است. در رابطه میان احساسات و فکر، جنبه هیجانی، تصمیم‌های لحظه به لحظه ما را هدایت می‌کند. هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم و استفاده از اطلاعات هیجانی. 
 
دکتر دانیل گلمن مدل هوش هیجانی را شامل چهار حوزه و بیست قابلیت می‌داند که عبارتند از:
 
خود آگاهی: از طریق شناخت عمیق عواطف، هیجان‌ها و حالات روانی دیگران، نقات قوت و ضعف و توانایی ارزیابی صحیح از خود به دست می‌آید.
 
خود مدیریتی: توانایی کنترل و اداره کردن عواطف و هیجانات و رفتارهای صادقانه و درست است. افراد با مهارت خود مدیریتی اجازه نمی‌دهند بد خلقی‌ها در طول روز از آنها سربزند و می‌دانند منشا بدخلقی‌ها کجاست و ممکن است چقدر طول بکشد.
 
آگاهی اجتماعی: افراد دارای این مهارت دقیقاً می‌دانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیر می‌گذارد و می‌دانند اگر تأثیر رفتارشان منفی باشد آن را تغییر دهند. یک نمونه از مهارت آگاهی اجتماعی، همدلی است. همدلی یعنی توانایی درک و ورود به احساسات دیگران.
 
مدیریت روابط: شامل برقراری ارتباطات، تأثیرگذاری، تشریک مساعی و کار گروهی است. از این مهارت می‌توان در جهت گسترش شور و اشتیاق و حل تعارضات استفاده کرد. مهارت‌های آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط به چگونگی برقراری رابطه با افراد و اجتماع بر می‌گردد و بیشتر به توانایی افراد در حفظ صحیح روابط خود با دیگران می‌پردازد.
 
 
تست هوش هیجانی، آزمون هوش هیجانی، تست روانشناسی، هوش هیجانی، هوش عاطفی
 

آیا با تست هوش هیجانی می‌توان آن را اندازه گرفت؟

هوش هیجانی می‌تواند باعث نتیجه‌های دلخواه و مثبت در روابطمان با دیگران و خودمان شود و پیامدهای مثبتی مثل شادی، خوش‌بینی، موفقیت‌های کاری، تحصیلی و شخصی به دنبال داشته باشد. اگر دارای سطح بالائی از هوش هیجانی باشیم، می‌توانیم انتظار نتیجه‌های عملکرد مطلوب افزایش فروش، موقعیت تحصیلی، ازدواج موفق، روابط دوستانه و صمیمی با دیگران و برخورداری از سلامت جسمی و روانی را داشته باشیم. یکی از مهمترین توانایی‌های هوش هیجانی در کیفیت انسانی، این است که می‌توان آن را آموخت و در طول زندگی بهبود بخشید. از نظر علمی، امکان اندازه‌گیری به کمک تست هوش هیجانی وجود دارد.


تست هوش هیجانی

به سوالات زیر با بله یا خیر پاسخ دهید:
  1. آیا می‌توانید احساس‌های خود را بازشناسی کنید و بگویید در هر موردی به‌طور دقیق، چه احساسی دارید؟
  2. آیا می‌توانید بین احساس‌های گوناگونی که دارید، تمایز قایل شوید؟
  3. آیا می‌دانید چه احساسی دارید و از چه راهی آن را نشان ‌دهید؟
  4. آیا می‌توانید احساس‌ها، افکار و باورهایتان را از طریق روش‌های غیرمخرب ابراز کنید؟
  5. آیا همان‌طور که هستید به خودتان احترام می‌گذارید و خود را می‌پذیرید؟
  6. آیا در بیشتر مواقع، احساس اعتماد به‌ نفس و امنیت دارید؟
  7. آیا نسبت به آنچه که دیگران در مورد شما می‌گویند، احساس خوبی دارید؟
  8. آیا به قابلیت‌ها و توانایی‌های خود آگاه هستید؟
  9. آیا به خودتان می‌گویید که یک زندگی بامعنا، غنی و کامروا دارید؟
  10. آیا نسبت به دستاوردهایتان احساس رضایتمندی می‌کنید؟
  11. آیا نسبت به آنچه فکر می‌کنید و انجام می‌دهید، خودگردان و خودکنترل هستید؟
  12. آیا از وابستگی هیجانی دیگران فارغ هستید؟
 
به‌ ازا هر پاسخ بلی در این تست هوش هیجانی 1 امتیاز به خود بدهید.
 
نتیجه تست هوش هیجانی: امتیاز بین ۱۰ تا ۱۲ نشان‌دهنده درجه بالای هوش هیجانی است.
تست هوش هیجانی به شما می‌گوید که کدام مهارت‌ها، نقاط قوت شما است و کدام نقاط، احتیاج به تقویت دارد. با انجام دادن این آزمون درباره تمایل‌ها و رفتار‌هایتان، چیزهای بیشتری یاد خواهید گرفت. در حالی که بدون انجام دادن آزمون، نمی‌توانستید به آنها پی ببرید.


منبع: ستاره

تست: هوش هیجانی ات چنده؟

«من هیچ حرفی نزدم اما او از چشم هایم، حسم را خواند؟» برای شما هم پیش آمده که چشم هایتان احساس واقعی تان را لو دهد؟

مجله اینترنتی برترین ها




هفته نامه زندگی مثبت: شنیده اید کسی بگوید: «من هیچ حرفی نزدم اما او از چشم هایم، حسم را خواند؟» برای شما هم پیش آمده که چشم هایتان احساس واقعی تان را لو دهد؟ شما چطور بلدید از چشم و حالات صورت دیگران نگرانی، تعصب، عصبانیت و ترس را بخوانید؟ آزمونی که پیش رویتان است، به شما خواهد گفت هوش عاطفی (هیجانی) تان که یکی از مولفه های هوش اجتماعی است، تا چه حد است. به این 20 چهره خوب دقت کنید و احساسشان را حدس بزنید.

در نهایت، پاسخ هایتان را با کلید سوالات تطبیق دهید و برای هر پاسخ درست یک امتیاز برای خود درنظر بگیرید تا معلوم شود چه نمره ای از 20 می گیرید! البته با توجه به این که این عکس ها مربوط به یک فرهنگ دیگر است، ممکن است برخی از واکنش ها در فرهنگ ما مقداری متفاوت باشد.

1- این خانم چه احساسی دارد؟

با این قیافه تابلو

الف)خجالت زدگی  ب) ترس  ج) ناراحتی  د) تعجب

2- صورت این آقا نشان دهنده حس ........ است.


با این قیافه تابلو

الف) مجذوب  ب) هیجان زده  ج) خوشحال  د) مودب

3- به نظر شما این آقا چه حالی دارد؟

با این قیافه تابلو

الف) ناراحت  ب) درد  ج) عصبانیت  د) منزجر

4- این حالت صورت یعنی ..........


با این قیافه تابلو

الف) کمرویی و خجالت   ب) ناراحتی  ج) سرگرم  د) شرم و روسیاهی

5- این خانم چه حسی دارد؟

با این قیافه تابلو

الف) غرور  ب) تحقیر  ج)هیجان  د) خشم

6- این حالت چشم ها و دهان یعنی .........

با این قیافه تابلو

الف) ترس  ب) هیجان  ج) تعجب  د) همدردی

7- به نظرتان حالت چهره این آقا چه می گوید؟

با این قیافه تابلو

الف) ناراحتی  ب) شرم و روسیاهی  ج) انزجار  د) تحقیر

8- این حالت یعنی .............


با این قیافه تابلو

الف) عصبانیت  ب) درد  ج) انزجار  د) ناراحت 

9- این خانم احساس ........ می کند.


با این قیافه تابلو

الف) گرایش و میل   ب) کمرویی  ج) مجذوب شدن  د) عشق

10- این حالت نشان دهنده چه حسی است؟


با این قیافه تابلو

الف) شرم و روسیاهی  ب) عصبانیت  ج) ناراحتی  د) درد

11- این آقا احساس ........ می کند.


با این قیافه تابلو

الف) همدردی  ب) ناراحتی  ج) خشم  د) علاقه 

12- حالت چهره این فرد به شما می گوید او ........ است.

با این قیافه تابلو

الف) سرگرم  ب) علاقه مند ج) متعجب  د) هیجان زده

13- حالت چهره این فرد نشان دهنده چه حسی است؟

با این قیافه تابلو

الف) تعجب  ب) علاقه  ج) گرایش و میل  د) خوشحالی

14- این آقا احساس ........ می کند.

با این قیافه تابلو

الف) ناراحتی  ب) شرم و روسیاهی  ج) انزجار  د) همدردی

15- حالت چهره این فرد نشان دهنده چه حسی است؟


با این قیافه تابلو

الف) ناراحتی  ب) غرور  ج) کمرویی  د) شرم و روسیاهی

16- لبخند این فرد نشان دهنده ....... است.


با این قیافه تابلو

الف) خوشحالی  ب) گرایش و میل  ج) ادب  د) همدردی

17- چهره این خانم نشان دهنده کدام حس است؟


با این قیافه تابلو

الف) ناراحتی  ب) شرم و روسیاهی  ج) کمرویی  د) عشق

18- چه احساسی را از این چهره می خوانید؟


با این قیافه تابلو

الف) احساس گناه  ب) ناراحتی  ج) درد  د) انزجار

19- حالت چهره این فرد می گوید او ........ است.


با این قیافه تابلو

الف) راضی  ب) مجذوب  ج) عاشق  د) علاقه مند

20- چه احساسی را در چهره این آقا می خوانید؟


با این قیافه تابلو

الف) تعجب  ب) هیجان  ج) ترس  د) انزجار

1- ب    2- ج    3- ج    4- ب    5- الف    6- ج    7- د    8- ج    9- ج    10- د    11- الف    12- الف    13- ب    14- الف    15- د    16- ج    17- ج    18- ج    19- ج    20- الف

اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط دو روان‌شناس به نام‌های جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، می‌توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند.

هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، جایگاهی ویژه برخوردار است. بخصوص در مورد کودکان، بسیار مفید می باشد. هوش هیجانی به کودکان کمک می‌کند تا در موقعیت‌های تهدید کننده و خطرناک، واکنش مناسب تری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی می توانند به ریشه‌های غم و شادی در خود پی ببرند و آن را مدیریت کنند. حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می‌کند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری را در خود تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به خصوص به کودکان ما کمک می‌کند تا یادگیری بهتری داشته باشند و خوشحال تر و سالم تر و موفق تر از دیگران باشند.

همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترل شان دارند. یافته‌های جدید نشان می‌دهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف تری دارند

دانیل گلمن – رواج‌دهنده‌ی مفهوم هوش هیجانی (هوش عاطفی)

پیش و پس از دانیل گلمن نیز افراد بسیاری درباره هوش مطالعه کرده‌ و کتاب‌های متعدد نوشته‌اند.

از آلفرد بینه و هوارد گاردنر تا ریموند کتل و اشترنبرگ و فویرشتاین.

حتی بخش قابل توجهی از مفاهیمی که او درباره هوش هیجانی (یا هوش عاطفی) می‌گوید،‌ قبلاً در نوشته‌های پیتر سالووی (Peter Salovey) مورد اشاره قرار گرفته است.

این سالووی بود که در دانشگاه ییل لابراتوارِ سلامت، هیجان و رفتار را راه‌اندازی کرد و مطالعات و بررسی‌های آن لابراتوار نهایتاً نطفه‌ی اولیه‌ی هوش هیجانی را شکل داد. همان لابراتوار است که امروز با تغییر نام به مرکز هوش هیجانی فعالیت خود را ادامه داده است.

اما به هر حال، نقش اصلی در ترویج مفهوم هوش عاطفی یا هوش هیجانی بر عهده‌ی دانیل گلمن بوده است.

دانیل گلمن، دکترای روانشناسی خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرده و سالهاست برای نشریه‌های مختلف از جمله نشریه کسب و کار هاروارد (Harvard Business Review) مقاله می‌نویسد.

دانیل گلمن و تجاری سازی مفهوم هوش هیجانی

تجاری سازی یا Commercialization یک جنبه‌ی مثبت و یک جنبه‌ی ناخوشایند (نه الزاماً منفی) دارد. هر دو این جنبه‌ها را می‌توانید به خوبی در دانیل گلمن ببینید.

جنبه‌ی ناخوشایند، نگاه درآمدزای افراطی به مفاهیم علمی است.

مثلاً شاید برای بخشی از مخاطبان جالب نباشد که تمام صفحه‌ی اول و اصلی سایت گلمن به تبلیغ دوره‌های آموزشی و سمینارهای او اختصاص یافته و هیچ نشانه‌ای از هیچ یک از فعالیت‌های علمی‌اش در صفحه‌ی اول دیده نمی‌شود.

همچنین شاید حس خوبی به مخاطب ندهد که دانیل گلمن هنگام معرفی کتاب هاروارد (از سریِ Must-Read) که سه مقاله از مقاله‌های او را در خود جا داده است، مستقیم اشاره می‌کند که من خودم یک کتاب دیگر دارم که همه‌ی مقالاتم آن‌جاست و تلویحاً با لحنی شوخ اشاره می‌کند که این را نخرید و آن را بخرید (اینجا).

نمونه‌های این رفتار در دانیل گلمن کم نیست.

اما باید منصف باشیم و این را بگوییم که این جنبه‌ی شاید ناخوشایند، روی دوم سکه‌ی تجاری سازی است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم.

روی اول سکه این است که اگر این تلاش گلمن نبود، بعید بود بسیاری از ما امروز نام هوش هیجانیو پیتر سالووی و کسانی را که در این زمینه تلاش کرده‌اند، شنیده باشیم.

اگر امروز میلیون‌ها نسخه از کتاب‌های گلمن در سراسر جهان فروخته شده و تمرکز مدیران کسب و کار از سمت تعریف سنتی هوش و بهره هوشی به سمت اهمیت تسلط بر خود و همدلی و مهارت در تعامل اجتماعی رفته است، بی‌تردید بخش مهمی از این تغییر را مدیون تلاش دانیل گلمن هستیم.

چند جمله از دانیل گلمن

گلمن برای بیان نظریه‌ها و دیدگا‌ه‌های مختلف، از ساده‌ترین عبارت‌ها و جمله‌ها استفاده می‌کند.

به عنوان مثال در برخی از نوشته‌های خود، تعریف هوش هیجانی (هوش عاطفی) را با این جمله از ارسطو آغاز می‌کند:

عصبانی شدن آسان است؛ همه می توانند عصبانی شوند. اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزانِ مناسب، در زمانِ مناسب، به علتِ مناسب و به روشِ مناسب، آسان نیست.

اجازه بدهید برخی دیگر از جمله های دنیل گلمن را هم مرور کنیم:

ترس در مسیر تکامل، نخستین و قاطع‌ترین همراه انسان بوده؛

شاید به این علت که به بقاء و زنده ماندن او کمک می‌کرده است.

هر موفقیتی نیازمند:

  • مدیریت احساسات
  • قدرت تصمیم‌‌گیری لحظه‌ای
  • به تاخیر انداختن لذت مورد انتظار

است.

برای رهبری قدرتمند، نخستین گام این است که بتوانی روی موضوعی که برایت مهم است، تمرکز کنی.

گام دوم این است که به همه کمک کنی تا روی آن موضوع تمرکز کنند.

اثر یک رابطه‌ی مسموم بر فیزیولوژی بدن، از لحاظ مخرب بودن، تفاوت چندانی با غذای مسموم ندارد.

باید بپذیریم که ما دو ذهن داریم: ذهنی که فکر می‌کند و ذهنی که حس می‌کند.

باید مرزها را دوباره بسازیم.

وقتی یک وسیله‌ی دیجیتال همراه خود داریم که رابطه‌ی بین ما و محل کار را [به صورت پیوسته و دائمی] حفظ می‌کند، نیازمند ساختن یک مرز جدید هستیم.

جمله ای از دنیل گلمن - کشتی جامعه در نهایت با وزن زشتی هایی که در خود پنهان میکند غرق میشود

برخی از کتابهای دانیل گلمن

از وی کتابهای متعددی به فارسی ترجمه شده که هوش عاطفی (هوش هیجانی)،  هوش اجتماعی،زندگی در باتلاق فریب (ترجمه کمی نارسا است) از جمله‌ی آنهاست.

در اینجا فهرستی از کتاب‌های منتشر شده از دنیل گلمن و معرفی کوتاهی از هر یک از این کتاب‌ها را خدمت شما ارائه می‌کنیم. مرور این کتابها و مفاهیم مطرح شده در آنها، می‌تواند تصویر بهتری از مدل ذهنی دانیل گلمن در اختیار ما قرار دهد:

کتاب هوش هیجانی (Emotional Intelligence)

کتاب هوش هیجانی دنیل گلمن

کتاب هوش هیجانی (Emotional Intelligence) در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و همانگونه که از نام آن مشخص است، دانیل گلمن در این کتاب می‌کوشد این پیش‌فرض را که «ضریب هوشی یا IQ از جمله مهم‌ترین شاخص‌های شایستگی و توانمندی است» زیر سوال ببرد.

در این کتاب دانیل گلمن از دو استعاره کلیدی استفاده می‌کند: ذهن منطقی و ذهن احساسی.

او با این نام گذاری و طبقه بندی، به مرور تحقیقات دانشگاهی درباره عملکرد انسانها در محیط کار و زندگی می‌پردازد و می‌کوشد نشان دهد که ذهن احساسی می‌تواند نقش مهم‌تری در موفقیت و شکست ما در زندگی داشته باشد.

[ مطالعه بیشتر: معرفی و مرور خلاصه کتاب هوش هیجانی ]

کتاب Focus

کتاب Focus یا تمرکز نوشته دنیل گلمنکتاب تمرکز یا Focus یا تمرکز در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.

گلمن در این کتاب توصیف جالبی درباره تمرکز به کار برد:  تمرکز یکی از منابع ارزشمند اما کمیابِ قدرت و رشد است که به سختی در میان انسانها یافته می‌شود.  

دنیل گلمن در این کتاب توضیح می‌دهد که تمرکز، دارایی ارزشمندی است که کمتر از میزان اهمیت واقعی آن مورد توجه قرار گرفته است.

اگر بخواهیم بحث دانیل گلمن در این کتاب را در یک جمله خلاصه کنیم (که البته کار خوبی نیست) می‌توان گفت:

در دنیایی که تغییرات هر روز روی می‌دهند و تنوع خواسته‌ها ‌و آرزوها و انگیزه‌ها و فرصت‌ها، هر روز رو به رشد است، تمرکز می‌تواند رمز موفقیت و بقا باشد.

کتاب تمرکز، یک کتاب بسیار دقیق علمی است و گلمن در آن تمرکز را به سه بخش تمرکز بر خود،تمرکز بر دیگران و تمرکز بر جهان بیرون تقسیم می‌کند.

دانیل گلمن به همراه پیتر سنگه (از بزرگان حوزه تفکر سیستمی و سازمان یادگیرنده) در سال ۲۰۱۴ کتاب تکمیلی دیگری را به نام Triple Focus یا تمرکز سه گانه منتشر کردند و توضیح دادند که با استفاده از مفهوم تمرکز و پرورش این مهارت، می‌توان اثربخشی یادگیری را بالا برد.

یادگیری در این کتاب، مشابه مدل دانیل گلمن در Focus، به سه بخش یادگیری و درک خویشتن، درک دیگران و درک جهان بزرگتری که در آن قرار داریم تقسیم می‌شود.

کتاب هوش اجتماعی (Social Intelligence)

کتاب هوش اجتماعی دانیل گلمن - Social Intelligenceدانیل گلمن کتاب هوش اجتماعی (Social Intelligence) را در سال ۲۰۰۷ منتشر کرد.

اگر به بازار رمان‌ها و فیلم‌ها دقت کرده باشید، معمولاً وقتی فیلم‌ و یا داستانی با اقبال عمومی مواجه می‌شود، قسمت دوم آن هم به سرعت عرضه می‌شود و موارد کمتری را می‌توان یافت که قسمت دوم، به اندازه‌ی قسمت اول جذاب و ارزشمند باشد.

قطعاً کتاب هوش اجتماعی کتابی آموزنده و زیبا و جذاب است. اما اگر انتظار داشته باشید دقیقاً کتابی در سطح کتاب هوش هیجانی بخوانید، ممکن است کمی ناامید شوید.

 پیام مهم و جدید گلمن در کتاب هوش اجتماعی این است:

مغز ما انسانها برای بودن در کنار سایر انسانها و ارتباط با آنها طراحی شده است.

رابطه‌ای که ما با دیگران داریم و برخوردی که دیگران با ما دارند، بسیار بیش از آنچه در نگاه نخست به نظر می‌رسد بر روی مغز ما تاثیر می‌گذارد.

احساسات هم مانند ویروس سرماخوردگی می‌توانند بین ما منتقل شوند.

اثر یک رابطه‌ی مسموم بر فیزیولوژی بدن، از لحاظ مخرب بودن، تفاوت چندانی با غذای مسموم ندارد.

دانیل گلمن، با بررسی مطالعات و تحقیقات انجام شده، می‌کوشد توضیح دهد که انسانها به سمت همدلی، همکاری و تعامل و همین طور خیرخواهی برای دیگران، کششی ذاتی دارند.

اما پرورش این روحیه در خانواده و جامعه، نیازمند دقت و توجه و برنامه ریزی مناسب و دقیق است.

کتاب صفت‌های تغییریافته (Altered Traits)

دنیل گلمن و ریچارد دیویدسون کتاب صفات تغییریافته (یا ویژگی‌های دگرگون شده) یا Altered Traits را در نیمه‌های سال ۲۰۱۷ منتشر کردند.

این کتاب، همان‌گونه که از عنوان فرعی آن – که روی جلد آمده – مشخص است، به بررسی اثرات مدیتیشن بر ذهن و جسم می‌پردازد.

با توجه به انبوه کتابهایی که به دور از فضای علمی و صرفاً بر اساس تجربه‌ها و ادعاهای شخصی نوشته شده‌اند، تلاش گلمن و دیویدسون بر این بوده که با جستجو در شواهد و مطالعات علمی، پشتوانه‌های کافی برای مدیتیشن و مراقبه پیدا کنند.

آن‌ها در این‌کار موفق بوده‌اند و بسیاری از این مطالعات و تحقیقات را در کتاب خود گزارش کرده‌اند.

البته اما و اگرهایی هم به این بحث افزوده‌اند و توضیح داده‌اند که اگر مدیتیشن را صرفاً به عنوان یک روتین در زندگی شخصی در نظر بگیریم و هر روز به سراغش برویم، نباید انتظار داشته باشیم که تحولی جدی در ما روی دهد.

آن‌ها بر این نکته تأکید می‌کنند که تلاش برای تغییر نگرش و مدل ذهنی و بازخورد گرفتن از تلاش‌ها و فعالیت‌ها می‌تواند کمک کند تا مدیتیشن به تدریج، صفات شخصیتی و ویژگی‌های ما را تغییر دهد.




منبع: متمم

چرا هوش هیجانی (EQ) از ضریب هوشی (IQ) مهم‌تر است؟

چرا هوش هیجانی (EQ) از ضریب هوشی (IQ) مهم‌تر است؟

پژوهشگران و محققان سال‌های بسیاری است که با اهداف مختلف، به بررسی میزان توانایی و درک هوش آدمی پرداخته‌اند. تحقیقات روان‌شناسی و اجتماعی دست آخر نشان داده است که اهمیت هوش هیجانی از ضریب هوشی در موفقیت اجتماعی افراد بسیار مهم تر است. خوشبختانه برخلاف ضریب هوشی که امکان افزایش آن وجود ندارد و در دوران جنینی تعیین می‌شود، راههای متعددی برای افزایش ضریب هوشی وجود دارد.

تفاوت میان IQ و EQ چیست؟

IQ به معنای ضریب هوشی است، و نشان‌دهنده میزان ضریب هوشیِ دانشگاهی یا محاسباتی یک فرد است. برای تعیین میزان ضریب‌هوشی یک فرد، چندین آزمون استاندارد وجود دارد. فرد در بازه زمانی مشخص به سوالات پاسخ داده، و در نهایت نمره‌ای به وی تعلق می گیرد. بر اساس این نمره می توان افراد را با هم مقایسه کرد. کسانی‌که به خوبی از عهده آزمون ضریب هوشی بر‌می‌آیند، اغلب به لحاظ تحصیلات بهتر هستند. این افراد از کسانی که IQ پایین‌تری دارند، درآمد بالاتری داشته‌ و عموماً از لحاظ جسمی نیز سالم‌ترند.

اما EQ به معنای هوش هیجانی است، و نشان‌دهنده توانایی فردی در درک، کنترل، ارزیابی، و بیان احساسات است. در‌حالی‌که افراد با سطح EQ بالا، لزوماً دارای دانش آکادمیک بالایی نیستند، اما عملکرد بهتری در محیط‌های کاری از خود نشان می‌دهند. این افراد خود‌‌آگاهی بیشتری دارند و بهتر می‌توانند برخورد‌‌های خود را تنظیم کنند، مسئولیت کار‌های خود را راحت‌تر می‌پذیرند، با انگیزه هستند، و با دیگران همدلی می‌کنند.

آیا می‌خواهید بدانید که هوش هیجانی بالایی دارید یا خیر؟

چرا EQ از IQ مهم‌تر است؟

با اینکه بیشتر محققین می‌گویند کارایی افراد در زندگی بوسیله IQ و EQ فرد تعیین می‌شود، شواهدی وجود دارد که اهمیت هوش هیجانی بسیار بیشتر از ضریب هوشی است. تنها در حدود ۱۰ تا ۲۵ درصد از کارایی افراد از طریق IQ، و بیش از  ۷۵ درصد کارایی افراد از طریق EQ آنها مشخص می‌شود. بنابراین، بسیاری شرکت‌ها که بر اهمیت هوش هیجانی واقفند، از متقاضیان کار قبل از استخدام، آزمون‌های EQ به‌عمل می‌آورند. برخی دیگر از شرکت‌ها نیز دوره‌های ارتقاء سطح EQ جهت کارکنان خود برگزار می‌کنند.

‌می‌تواند بسیار خوب باشد که نهاد‌های کاری برای استخدام متقاضیان چنین قانونی را مدنظر داشته باشند: این‌که “بر‌مبنای شخصیت افراد استخدام کنید و برای افزایش مهارت شغلی به آنها آموزش بدهید”. معنای این جمله به‌طور ساده این است که آموزش، بیشتر قادر است مهارت شغلی افراد را بالا برد. اما به‌سختی می‌توان شخصیت یک فرد را با آموزش ارتقا داد.

برخی از ویژگیهای افراد دارای هوش هیجانی بالا از دید دیگران از این قرار است:

  1. در محیط‌های تیمی بهتر کار می‌کنند.
  2. بهتر با دیگر افراد ارتباط برقرار می‌کنند. 
  3. کارایی بهتری در محیط کاری دارند.
  4. رهبران خوبی هستند،
  5. اعتماد به نفس بالاتری دارند،
  6. صادق هستند، و
  7. از نظر دیگران دوست داشنتی‌ترند.

تأثیر هوش هیجانی در مهارتها

  • خودآگاهی: برای کنترل احساسات، شما باید در مورد آنها آگاهی داشته باشید. تنها به شیوه‌ای خودآگاه می‌توان احساسات را کنترل کرد. نظارت بر احساسات باعث ایجاد اعتماد به نفس در عملکرد افراد می‌شود. افراد قادر می‌شوند پیشنهاد بدهند، تصمیم گیری و نظرِ مشخصِ خود را آسان‌تر بیان کنند.
  • خویشتن داری: اگر شما نتوانید احساسات خود را کنترل کنید، دائماً با دیگران در ستیز و چالش خواهید بود. پس مسئولیت کار‌های خود را به عهده بگیرید، در مقابل تغییرات از خود انعطاف نشان دهید، و برخورد مناسبی در خصوص ایده‌های جدید داشته باشید.
  • انگیزش‌: افرادِ بی‌انگیزه به ندرت به اهداف خود می‌رسند. در حالی‌که افراد با انگیزه دائماً به سمت اهداف خود پیش می‌روند و با قدرت از موانع عبور می‌کنند. این افراد معمولاً دارای انگیزه‌های قوی و EQ بالا هستند.
  • همدلی‌: همدلی عبارت است از درک احساس دیگران، و شناخت تاثیر اعمال، و رفتار خود بر آنها. افرادی که همدلی بیشتری دارند، در بخش‌های خدماتی سازمان‌ها بسیار خوب عمل می‌کنند. چراکه به خوبی با دیگران صحبت کرده، به مشکلات آنها گوش داده و راه‌حل مناسبی به آنها ارائه می‌دهند.
  • مهارت‌های اجتماعی‌: فارغ‌از آنکه شما در چه حوزه‌ای مشغول به فعالیت هستید، مهارت‌های اجتماعی همواره اهمیت بالایی دارد. افراد موفق ارتباط موثری با دیگران برقرار می‌کنند. مهارت اجتماعی، یک سرمایه‌ی حقیقی است.



منبع: دفترشما

هوش هیجانی و راههای تقویت آن

ما به این پرسشها پاسخ می دهیم: هوش هیجانی چیست؟ تمایز هوش هیجانی (Emotional Intelligence) از بهره هوشی ( Intellectual Quotient)، مؤلفه های هوش هیجانی و سرانجام اینکه برای تقویت هوش هیجانی در سازمان چه مؤلفه هایی باید موردتوجه قرار گیرند؟
 
در روان شناسی، تعریف واحدی از هوش وجود ندارد. به طور خلاصه: هوش، مجموعه ای از توانمندیها و تواناییهاست. در بهره هوشی، استدلالها، تجزیه و تحلیل و نیز استفاده از مهارتهای کلامی متجلی می شود. از سوی دیگر کسانی که توانایی طراحی دارند، مانند مهندسان، انسانهایی هوشمند هستند. در این میان وقتی از واژه توجه صحبت می شود، این واژه باهوش و انسانهای هوشمند ارتباط پیدا می کند که از توجه بالایی برخوردارند. عامل دیگر حافظه است که از مصادیق توانمندیهاست.
 
بحث بهره هوشی نخستین بار در ایالات متحده و فرانسه مطرح شد. دیری نپایید که مشکلات بهره هوشی، خود را نشان داد که یکی از آنها مربوط به حوزه های فرهنگی بود. نقدی که به تستهای بهره هوشی شد، این بود که از لحاظ فرهنگی نمی تواند پاسخگو باشد. عامل دیگر اینکه تستها در مورد قدرت استنتاج، کاربرد داشتند ولی درزمینه خلاقیت، نوآوری و ابتکار کاملا عاجز بودند. در سال ۱۹۸۰ محققی در دانشگاه هاروارد، به نام هاروارد گاردنر روی پروژه صف کار می کرد و در جریان آن به مسئله ای به نام هوشهای متکثر رسید. وی ثابت کرد که هوش فقط در بعد ریاضی و خطی نیست. وی هنگام بررسی موضوع، به دو هوش رسید: هوش بین فردی و هوش درون فردی. گاردنر با طرح این موضوع مسائل مربوط به حوزه بهره هوشی (IQ) را نقد کرد.
 
IQ یکی از مصادیق هوش است و مصادیقی دیگر نیز وجود دارند. درهمین سال یک دانشجوی دکترا در رساله اش از اصطلاح EQ استفاده کرد و آن را در مقابل IQ به کاربرد.
 
این دانشجو EQ را مجموعه ای از تواناییهای هیجانی و اجتماعی برای رویارویی با مسائل زندگی دانست و گفت: در زندگی هر روز با خواسته هایی روبه رو هستیم، آیا این توانایی را داریم که با آنها خوب برخورد کنیم؟ اگر توانایی داریم، از EQ برخورداریم. در سال ۱۹۹۰ پیتر سلوی و جان میر (P.Salvy&J.Mayer) از دانشگاه ییل، اصطلاح هوش هیجانی یا EI را به کار بردند.
 
اما بحث اساسی هوش هیجانی از اینجا شروع می شود که هیجانها به دو دسته تقسیم می شوند:
 
۱. هیجانهای مثبت مانند شادی و سرور؛
۲. هیجانهای منفی مانند: بغض، کینه و خشم.
 
برخی هیجانها، فردی است و بعضی دیگر نسبت به دیگری است، مانند: احساس رقابت نسبت به دیگران.
 
مؤلفه های هوش هیجانی
دکتر فاطمی در ادامه در زمینه ویژگیهای هوش هیجانی اظهار داشت: هوش هیجانی مجموعه ای از اجزای مرتبط به هم هستند که اجزا یا مؤلفه های این مجموعه عبارتند از:
 
ـ آگاهی از هیجانهای خود؛ بیان هیجانها؛ آگاهی از هیجانهای دیگران؛ مدیریت هیجانها.
 
ـ آگاهی از هیجانهای خود: مسئله ای که در بحث هوش هیجانی مطرح می شود، این است که ما تاچه اندازه به هیجانهای خودمان آگاهیم. برای مثال شما به عنوان مدیر، ممکن است که برای مذاکره از طرف سازمان به کشوری مسافرت کنید. اگر به نوع رفتار خود و عصبانیت آگاه نباشید، باعث می شود هیجان خشم در شما نقش منفی ایفا کند و درنتیجه در مذاکره یک گام به عقب بروید. اما اگر هنگام خشم از خود بپرسید هدف شما از شرکت در مذاکره چیست، منافع ملی یا گروهی؟ در این صورت مذاکره شما مطلوب و مثبت پیش خواهدرفت.
 
مثال دیگر: فرض کنید هنگام رفتن به محل کار با فردی درگیر می شوید. ساعتها پس از آن برخورد، احساس ناراحتی و بدخلقی بر رفتار شما حاکم می شود و بی دلیل به اطرافیان خود پرخاش می کنید. در صورت عمیق شدن به این ماجرا، متوجه می شوید که این برخورد تاثیر کاملا ناخوشایندی در سایر رفتارهای شما داشته است. بنابراین در نخستین مؤلفه هوش هیجانی، مهم آن است که شما بتوانید از آنچه در درونتان می گذرد، آگاه باشید.
 
بیان هیجانها:
دومین مؤلفه هوش هیجانی، چگونگی بیان هیجانهاست. بیان نکردن هیجانها موجب عوارض مختلف روحی وجسمی می شود. پاره ای پژوهشها در دانشگاه استانفورد و دیگر دانشگاهها نشان داده اند که اگر انسانها روزانه هیجانهای خود را بنویسند، کمتر به پزشک مراجعه خواهندکرد. ما باید یاد بگیریم هیجانها را درست بیان کنیم. در ارتباط با هیجانهای ما، همیشه سه حالت وجود دارد: حالت نخست) هیجان خود را اصلا ابراز نکنید.
 
حالت دوم) هیجان خود را با پرخاشگری و تهاجم بیان کنید.
 
حالت سوم) هیجان را به گونه ای مناسب و بدون حمله به طرف مقابل بیان کنید. برای مثال: در اتوبوس، کسی پای شما را لگد می کند، این یک هیجان منفی است و به دنبال آن سه حالت ممکن است اتفاق بیفتد: یک حالت این است که واکنش نشان ندهیم (رفتار انفعالی) حالت دیگر اینکه ممکن است به او پرخاش کنیم. حالت سوم اینکه ممکن است به او بگوییم: می شود از شما خواهش کنم کمی آن طرف تر بایستید.
 
وقتی هیجان را بیان کنید پالایش اتفاق می افتد، و وقتی بیان نکنید، گیرهای هیجانی و در حالت شدید فلج هیجانی ایجاد می شود. اگر یک دستتان چمدان و دست دیگر کوله پشتی و... باشد نمی توانید چابک حرکت کنید. هنگامی که ما هیجانها را بیان نمی کنیم، باعث سنگینی هیجانی می شود، یعنی اگر طرف را بشکافیم می بینیم این همه هیجان را با کوله باری از سختی حمل می کند و فشارهای زیادی را متحمل می شود که نتایج بسیار بدی دارد. بیان هیجانها می تواند از ساده ترین رفتارها تا پیچیده ترین آنها را دربربگیرد.
 
کسانی که انفعالی برخورد می کنند از لحاظ آوایی و تصویری نشانه های انفعالی در آنهاست. عکس آن هم تهاجمی همراه با آواهای بلند است و تصویرش هم این است که چهره گره خورده است. افرادی که هوش هیجانی پیدا می کنند، رفتارهای حالت سوم را از خود بروز می دهند. بدون آموزش، رفتار اول و یا رفتار دوم دیده می شود. آموزشهای هوش هیجانی نشان می دهد که ما در زندگی می توانیم رفتار نوع سوم را بروز دهیم و با پرهیز از چالشها در مدیریت بحران، موفق باشیم. مطالعات گوناگون نشان می دهند که بیان هیجانها به شکلی مناسب با سلامت و شاد بودن افراد ارتباط مستقیم دارند. در نمونه های فرهنگی و اصیل ما هم، این قضایا دیده می شوند. به عنوان مثال داستان پیرمردی که اشتباهی وضو می گرفت که امام حسین و امام حسن (علیهما السلام) در سنین طفولیت چگونه با او برخورد کردند. در حالی که می توانستند رفتار اول و دوم را نشان دهند. ولی با انتخاب رفتار سوم او را به صورت بیانگر توجیه کردند.
 
پژوهشهای مختلف در ابعاد سازمانی نشان داده اند که اگر بخواهیم سلامت سازمان را تامین کنیم، باید بتوانیم رفتارهای تهاجمی را کم کرده، رفتار بیانگر را تقویت کنیم و این امر تنها با آموزش صورت می گیرد.
 
آگاهی از هیجانهای دیگران: افراد دارای هوش هیجانی، نسبت به هیجانهای دیگران فوق العاده حساس، دقیق و هوشیارند، درحالی که افراد فاقد هوش هیجانی کاملا به هیجانها و احساسات دیگران بی توجهند. فهم هیجانهای دیگران به طور عمده از دو راه صورت می گیرد:
 
الف) توجه دقیق و آگاهانه به رفتارهای غیرکلامی،
ب) افزایش و ارتقای مهارتهای گوش دادن.
 
در شکل اول، پژوهشهای یکی از متفکران به نام ناپ (Knapp) نشان می دهند که رفتارهای غیرکلامی و کلامی از شش راه با هم در تعامل هستند:
۱) تکرار: رفتار غیرکلامی می تواند تکرارکننده آنچه در کلام بیان می شود، باشد.
 
۲) تناقض: رفتار غیرکلامی می تواند در تضاد و تناقض با آنچه به کلام می آید باشد.
 
۳) جایگزینی: ارتباط غیرکلامی می تواند جایگزین اظهارات کلامی شود، مانند: تکان دادن سر به جای گفتن «بله».
 
۴) تکمیل: رفتار غیرکلامی می تواند مکمل معنای پیام کلامی باشد، برای مثال، هنگامی که خبری را به کسی می دهیم، لبخند و شادی ما می تواند نشانه آن باشد که خبر موردنظر از نگاه ما مسرت بخش است.
 
۵) تاکید: در این حالت رفتار غیرکلامی بر نکات خاصی از پیام کلامی تاکید دارد. برای مثال وقتی مدیری به کارمند خود «نه» می گوید، سرودست خود را برای تاکید حرکت می دهد.
 
۶) کنترل و هدایت: رفتار غیرکلامی می تواند برای کنترل جریان مذاکره استفاده شود، برای مثال ژستهای مختلف می توانند معانی گوناگونی از قبیل: «حرف من دیگر تمام شده می توانید بروید» و «عجله کن» داشته باشند.
 
کلید یا شکل دوم برای فهم هیجانهای دیگران هنر گوش دادن و ارتقای آن است. یکی از دلایل اینکه نمی توانیم هیجانهای دیگران، را درک کنیم، این است که گوش نمی کنیم.
 
بعضی پژوهشها نشان می دهند که ما به یکی از این دلایل گوش نمی کنیم:
۱) هنوز حرف طرف تمام نشده شروع می کنیم به قضاوت کردن. به این رفتار گوش کردن همراه ارزیابی می گویند.
 
۲) وقتی طرف مقابل حرف می زند پیش خودمان تمرین می کنیم که بعد از او چه بگوییم، به این رفتار گوش کردن تمرینی می گویند.
 
۳) گوش کردن کلیشه ای و قالبی. ممکن است نسبت به موضوعی رفتارمان کلیشه ای باشد؛ یعنی وقتی فرد مقابل حرف می زند ما تنها به کلیشه رایج ذهنمان توجه می کنیم.
 
۴) گوش کردن ضبط صوتی آن است که در ظاهر گوش می دهیم، ولی اصلا ارتباط برقرار نمی کنیم، چون گوش کردن ما به گونه ضبط صوتی است. آن چیزی که باید در گوش کردن نشان دهیم، موهبت همدلی است. اگر همدلی وجود نداشته باشد، ارتباطات مسموم می شود. فرمول همدلی این است که در رابطه مان احساس فرد را شناسایی کنیم. همدلی متفاوت از همدردی است؛ چون در پی همدردی باید موافقت کنید و با همدیگر غصه بخورید، ولی همدلی؛ یعنی ما بتوانیم از زاویه دید فرد به موضوع نگاه کنیم، بدون اینکه با او توافق داشته باشیم. نخستین پیامد همدلی این است که فرد مقابل، احساس به رسمیت شناختن کند.
 
استیفان کاوی می گوید: در نیویورک سوار قطار بودم. مردی با بچه هایش سوار قطارشدند و پس از چندی بچه ها اوضاع قطار را به هم ریختند. مرد آرام روی صندلی نشسته، چشم هایش را بسته بود. بعد از چند لحظه، به وی گفتم: فکر نمی کنید بچه هایتان خیلی اذیت می کنند. چشم هایش را باز کرد و گفت: حق با شماست، ولی ما تازه از بیمارستانی برمی گردیم که بچه ها مادرشان را از دست داده اند. استیفان کاوی ادامه می دهد: دنیای آکنده از مخالفت من تبدیل به دنیایی پر از محبت شد، چون از دید او به ماجرا نگاه کردم. حساسیت های انسانها با هم متفاوت است و همدلی؛ یعنی درک این حساسیت ها.
 
به قول کارل راجرز (Carl Rogers) همدلی؛ یعنی قدم گذاشتن دردنیای شخصی دیگران و تلاش برای زندگی کردن در آن دنیا.
 
همدلی باعث بهتر برقرار شدن پلهای ارتباطی می شود. کسانی که هوش هیجانی دارند از پلهای ارتباطی بهتر استفاده می کنند و کسانی که فاقد آن هستند، بدون تشخیص درست، تجویز می کنند.
 
۵) گوش کردن با فیلتر: امکان گوش کردن به حرفهای دیگران، بدون هیچگونه زمینه ذهنی و پیشداوری، کار بسیار دشواری است. فرایند اجتماعی شدن به ما می آموزد که نسبت به خود، محیط اطراف و دیگران فیلترهایی ایجاد کنیم. فرهنگ به شکلهای متفاوت و گوناگون تعیین می کند که به چه چیز توجه کنیم و چه چیز را نادیده بگیریم؟ آگاهی از وجود فیلترهای فرهنگی، شخصی و خانوادگی و چگونگی دخالت آنها در گوش کردن موجب می شود که هنگام گوش کردن، به جنبه های مختلف پیام طرف مقابل توجه کنیم.
 
چهارمین مولفه هوش هیجانی مربوط به مدیریت هیجانهاست. دو راه بیشتر وجود ندارد: یا خشم، شما را مدیریت می کند، یا شما خشم را مدیریت می کنید. در مورد هیجانات مثبت نیز همین گونه است. ممکن است شما در مذاکره خیلی خوشحال شوید و شادی شما را مدیریت کند و حتی این امر موجب بازندگی شما شود. مدیریت هیجانها به معنی مدیریت آگاهانه، ماهرانه و خلاقانه آنهاست و تنها کسانی که هوش هیجانی بالا دارند، می توانند آنها را مدیریت کنند.
 
تکنیک های مدیریت هیجانها
دکتر فاطمی در بخش دیگری از سخنانش برخی از تکنیک های موجود را این گونه برشمرد:
 
۱) تکنیک ایست: هنگامی که طوفان هیجانها، یعنی: خشم، انزجار، تنفر و یا شادی تمام وجود ما را فرا می گیرد تا در تصمیم گیری ما نقش اساسی ایفا کند، می توانیم برای لحظه ای علامت ایست یا توقف را در ذهن مجسم کنیم. این توقف امکان نگاه کردن به خود، به هیجان و به عواقب هیجانی موردنظر را به وجود می آورد. این بازنگری آگاهانه می تواند ما را از گزندهای هیجانی و آثار مسموم آن در عمل، آگاه کند.
 
۲) تکنیک تمرین آرام سازی خود: در لحظه های هیجانی، نظیر: عصبانیت، استرس و سردرگمی حالت منفی در ما ایجاد می شود. انجام تمرین آرام سازی موجب می شود که بتوانیم آگاهانه گرفتگی ذهنی و روحی را به آرامش و انبساط تبدیل کنیم. نکته مهم اینکه گرفتگی هیجانی به طور معمول با پاسخهای نامناسب همراه است، درحالی که انبساط و رهایی از گیر هیجانی، ما را برای دادن پاسخهای مناسب آماده تر می کند.
 
۳) تکنیک تصویر سازی: با تجسم یک صحنه وحشتناک و خود را در قعر یک چاه تاریک و بدبو احساس کردن، ضربان قلب شما سریع تر خواهد شد. حال احساس منظره ای زیبا، نظیر جوی آب روان و رایحه گل یاس موجب خواهدشد که تغییرات فیزیولوژیکی متفاوتی را تجربه کنید که کاملا متفاوت با حالت پیشین است. نکته عملی در این زمینه، ارتقای توانمندی درونی با استفاده هشیارانه از تخیل خلاق در مدیریت هیجانهاست. بی تردید کلیدهای بزرگی، مانند: ایمان، امید و دعا باعث حذف تصویرهای تاریک و گرفته و خلق تصویرهای باز و فراخ می شوند. انسان ناامید، تصویری جز یک مانع بزرگ نمی بیند. در مقابل انسان امیدوار ، موانع و دیوارها را تعیین کننده نمی داند. او می تواند با توکل به خدا بر فراز موانع پرواز کند. نتیجه عملی این تصویرسازی همراه با توکل، معنادار کردن گزینه های دیگری است که در کنار گزینه تحمیل شده ناشی از ناامیدی، وجود دارند. مولانا می گوید:
 
تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای.
 
تاریک بودن و قطع امیدکردن نشان از قطع ارتباط با خداوند و همجواری با شیطان است. درحالی که انسان متوکل و امیدوار با جستجوی وجوه مختلف، باعث بیداری و انگیزش خلاقیت خواهدشد. بنابراین تصویرسازی آگاهانه و مستمر، موجب آسان سازی خلاقیت می شود.
 
۴) تکنیک فرایند انگیزشی: افرادی که در ایجاد انگیزشها تصویرهای مثبت دارند، دارای هوش هیجانی بالا هستند. برای مثال این گونه انسانها پیش از رسیدن به قله کوه، خود را بالای کوه احساس می کنند. انسانهای امیدوار خلاقیت بیشتری دارند و درنتیجه کمتر دچار نوسانها می شوند.
 
۵) تکنیک متوقف کردن تغذیه افکار منفی: با متوقف کردن غذا دادن به افکار منفی و مخرب خود، می توانیم امید و نشاط را جایگزین آنها کرده، درنهایت به نوعی آگاهانه بر هیجانها مدیریت کنیم. باتوجه به آنچه در مورد تکنیک های مدیریت هیجانها گفته شد موفق ترین مدیران کسانی هستند که توانایی درک آنچه که کارمندان حس می کنند دارند، از سوی دیگر مدیران موفق مدیرانی هستند که می توانند هیجانهای خود را به خوبی مدیریت کنند.
 
هوش هیجانی و ارتباطات
این استاد دانشگاه در مورد پیوند هوش هیجانی و ارتباطات گفت: هوش هیجانی اصولا در ارتباطات تجلی می یابد. این ارتباطات از سویی حوزه درون فردی (ارتباط فرد با خود) و از طرف دیگر قلمرو میان فردی (ارتباط فرد با دیگران) را دربرمی گیرند. در قلمرو فردی، هوش هیجانی به قابلیت ها، شایستگی ها و توانمندی هایی می پردازد که ارتباط فرد با خود را تنظیم می کنند. در این حوزه با ویژگیهایی، مانند: آگاهی به خود، اعتماد به نفس، مدیریت هیجانها و ابتکار عمل سروکار داریم. در قلمرو اجتماعی، هوش هیجانی به قابلیت هایی می پردازد که ارتباط فرد با دیگران را سامان می بخشند، ویژگیهایی، مانند: همدلی، آگاهی سازمانی، مدیریت تضاد و تعارض، کارگروهی، نفوذ، پرورش دیگران و ارتباط موفق با دیگران، که در این حوزه قرار می گیرند.
 
دکتر فاطمی استاد دانشگاه، سرانجام هوش هیجانی را مجموعه ای از مهارتها دانست که اغلب آنها از راه آموزش قابل یادگیری و تقویت هستند. وی گفت: براین اساس تعجب نداردکه مدارس را به عنوان مکان اصلی پرورش و ارتقای هوش هیجانی درنظر بگیریم. وی در پایان با اشاره به اثربخشی یک سازمان برپایه هوش هیجانی تاکید کرد که تعامل بین هوش هیجانی فردی و هوش هیجانی گروهی، می تواند اثربخشی و کارایی بیشتری را در سازمان، درپی داشته باشد.


منبع: آی هوش