تقویت و افزایش هوش هیجانی

هوش هیجانی چگونه افزایش پیدا خواهد کرد مواردی که در تقویت هوش هیجانی نقش دارند را می شناسید اگر تمایل دارید احساسات مثبت خود را تقویت کنید و موفقیت خود را بالا ببرید توانایی های خود را با برخی راه حل های موثر بالا ببرید همه ما در محل کار یا زندگی های خصوصیمان ، آدم هایی را می شناسیم که به خوبی به ما گوش میکنند و به ما کمک میکنند که بیشتر امیدوار و خوشبین باشیم. شما هم مثل من ، احتمالا آدمهایی را میشناسید که در مدیریت احساساتشان استادند. شما در تعجبید و آرزو دارید که ای کاش شما هم توانایی کنترل احساساتتان را داشتید. آگاهی احساسی شما و توانایی شما در کنترل احساساتتان می تواند میزان موفقیت و شادی شما را در همهی جنبه های زندگی مشخص کند.بالا بردن هوش هیجانی تاثیر مستقیم بر سطح انرژی وآگاهی شما دارد. تعریف هوش هیجانی هوش هیجانی، توانایی تشخیص احساسات شما، فهم این که به شما چه میگویند و درک تاثیریست که بر انسانهای اطرافتان میگذارد.افرادی که عملکرد بهتری در هوش هیجانی دارند، میتوانند رفتارهای خود را تعدیل کرده و در شناخت و مدیریت احساسات خود به اندازهی شناخت احساسات دیگران موفق باشند.بنابراین، هوش هیجانی مساوی است با تاثیرگذاری بین فردی. هرچه بیشتر بر دیگران تاثیر بگذارید، موفقتر خواهید بود. 6 اصل هوش هیجانی اگر میخواهید هوش هیجانی خود را بالا ببرید، 6 اصل هوش اجتماعی را به شما معرفی میکنیم تا به زندگیتان اضافه کنید. خودآگاهی همدلی خودگردانی انگیزش مهارتهای اجتماعی شادی 1- خودآگاهی مرکزیت در هوش اجتماعی، توانایی تشخیص این که در طول روز چه احساسی دارید و این که چه کسی هستید به شما در تصمیمگیریهای مهم زندگی کمک میکند. یکی از راههای بالا بردن هوش هیجانی استفاده از زمان حال برای متمرکز شدن بیشتر بر روی زمان کنونی است. احساسات، فکر و باورهایتان را روی کاغذ بیاورید. با این کار شما برای اتفاقات، چشم انداز ایجاد میکنید و این کار به شما کمک میکند تا بیشتر بدانید چه کسی هستید، چه میخواهید و چرا؟ دایرهی لغات احساساتتان را از طریق استفادهی آن برای توصیف کامل احساساتتان بالا ببرید.توانایی بیان احساسات اغلب میتواند به مدیریت آنها به روشی سالم و مناسب کمک کند. از آن که به خودتان نعمت سکوت و تفکر بدهید، نترسید. با خود درونتان دوباره ارتباط برقرار کنید و خواهید دید که چشمانداز و زندگیتان چهگونه تغییر خواهد کرد. 2- همدلی همدلی ، نیروی بسیار قوی و ضروریای برای بالا بردن هوش هیجانی است. بالا بردن توانایی شما برای همدلی با دیگران میتواند به شما برای نزدیک شدن به دیگران کمک کرده، حمایت آنها را برای زمانی که به آن نیاز دارید جلب کند و به طور بالقوه، ناسازگاریهای شدید را در زندگی حرفهای و خصوصیتان از بین ببرد. همدلی دومین احساس مهمی است که باید داشته باشیم چون با نمایش آن، شما میدانید یک نفر چهگونه است و احترام آنها را به دست آورید. آگاه باشید و با دقت به چیزی که به شما گفته میشود، گوش کنید. حتما میدانید که زمانی که بتوانید احساس دیگران را کشف کنید و بشناسید، همدلیتان بیشتر میشود. 3- خودگردانی همهی انسانها دوست دارند که با تعداد کمی از افراد ارتباط نزدیک داشته باشند. به هر حال بخشی از پرورش هر فرد به عنوان یک انسان، به کسب مهارتهای جدید هنگام تجربهی روابط نو، وابسته است. این اتفاق به ویژه با کنترل و مدیریت احساسات و انگیزهها اتفاق میافتد، از این راه شما میتوانید خود را برای خودگردانی احساساتتان آماده کنید.کسانی که خودگردانی میکنند، قبل از عمل فکر میکنند. آنها میتوانند “نه” بگویند و افکارشان را به سمتی هدایت کنند که مانع از تسلط احساسات بر خودشان بشوند. آنها آن قدر آگاه هستند که نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و دوست دارند خودشان را صادقانه ارزیابی کنند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، باجرأتند و به طور صحیح احساسات و افکار و عقایدشان را با شخص مناسب و در زمان درست، به اشتراک میگذارند تا دیگران بدانند که چه شرایطی دارند. 4- انگیزه افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، برای آن که نتایج فوری را به تعویق بیاندازند و موفقیت طولانی مدت بسازند، عموما افراد با انگیزهای هستند. مردم عموما توسط دانش هیجانیشان هدایت میشوند و این اتفاق منجر به تصمیمات ناگهانی اشتباه میشود. افرادی که هوش هیجانی بالا دارند، تصمیم گیرندههای ماهری هستند و میدانند که چه زمانی به عزیزانشان اعتماد کنند.آنها مستعد پذیرش انتقادند و انتقاد پذیرند. این افراد میدانند که چه زمانی از انتقاد استفاده کنند که عملکردشان بهتر شود. کسانی که هوش هیجانی بالا دارند میدانند که چه زمانی درگیر دلبستگیهای احساسی بشوند و چه زمانی آن را رها کنند.آنها برای برررسی مشکلات انگیزه دارند و با روشی آرام و منطقی برای آن راه حل پیدا می کنند. وقتی بحث به شغل میرسد، انگیزه، افرادی که هوش هیجانی بالا دارند را، برای رسیدن به موفقیت، مؤثرتر و مشتاقتر میکند  



منبع: دکترسلام

جایگاه هوش هیجانی در برنامه درسی

هوش چیست؟

کلمه هوش تحت عنوان «عقل و خرد» از دیرباز در مباحث فلسفی و ادبیات گوناگون به کار رفته است، اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شد(حمیدی‌زاده، ۱۳۸۸). هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان‌شناسی «جوهر دانایی و یا توانایی یادگیری» است.

در واقع، هوش را ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت می‌دانیم که به وسیله آن انسان می‌تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهی‌های خود را منظم کند و لغات و کلمات را یاد بگیرد و به کار برد. بنابراین، هوش ابزار و وسیله‌ای است که می‌توان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد متفاوت به کار برد (اولی، ۱۳۸۸). وقتی روان‌شناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند، ابتدا بیشتر به جنبه‌های شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند (حمیدی‌زاده، ۱۳۸۷). در همین راستا موضوع «بهره هوشی» یا «هوش بهر»‌ معرفی شد که شاخصی برای اندازه‌گیری هوش است و از حاصل تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست می‌آید(آناستازی، ۱۳۶۹).

هوش بهر (IQ) نیروی محرکه در قرن بیستم بود و به عنوان مهم‌ترین پیش‌بینی کننده موفقیت افراد در زندگی مطرح می‌شد. طبق این نگرش، افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتری هستند، نسبت به دیگران موفق‌تر خواهند بود. در نتیجه این گونه تصورات، حتی در مدارس نیز می‌کوشیدند آگاهی و دانش بچه‌‌ها را تا حد ممکن افزایش دهند و به امر آموزش، بهای زیادی داده می‌شد. تحقیقات بعدی نشان دادند که بهره هوشی به تنهایی نمی‌تواند بیان‌کننده علل موفقیت افراد در کار یا زندگی باشد.

چرا که می‌توان افرادی را یافت که ضریب هوشی بالایی داشته و در تحصیل موفق بوده‌اند اما در زندگی موفق محسوب نمی‌شوند (poonTengFall 2002: 74ـ۵۷) آنچه امروزه به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت از آن یاد می‌شود، «هوش هیجانی» (EQ) است.

هوش هیجانی چیست؟

از نظر تاریخی،‌ مبحث هوش هیجانی به سال ۱۹۲۰ برمی‌گردد. در آن زمان ثروندایک مطرح کرد که هوش هیجانی ریشه در مفهوم «هوش اجتماعی» دارد. وی هوش هیجانی را توانایی مهم مدیریت انسان‌‌ها برای عمل به شیوه‌ای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرد. پس از ثروندایک در سال ۱۹۸۵، پاین، دانشجوی دوره دکترای رشته هنر در یکی از دانشگاه‌های آمریکا، در پایان‌نامه‌اش از عنوان هوش هیجانی استفاده کرد. سپس در سال ۱۹۹۰، جان مایر و پیتر سالووی، دو استاد دانشگاه در آمریکا، براساس تحقیقات خود مقاله‌ای درباره هوش هیجانی به چاپ رساندند و پژوهش در این زمینه را آغاز کردند. این دو دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمندترند.

سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه‌های غیرشناختی هوش، اصطلاح «هوش هیجانی» را به کار بردند.

الگوی اولیه آن‌‌ها از هوش هیجانی، سه حیطه از توانایی‌‌ها را شامل می‌شد: ارزیابی و ابراز هیجان، تنظیم هیجان در خود و دیگران و بهره‌برداری از هیجان. منظور این دو پژوهشگر و نظریه‌پرداز از هوش هیجانی، توانایی افراد برای مواجهه با هیجان‌های خود بود. آن‌‌ها هوش هیجانی را زیرمجموعه‌ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که توانایی تشخیص، احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و نظارت برآن‌‌ها، توانایی تمییز بین احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد را شامل می‌شود.

بار ـ آن (۲۰۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی فرد برای مواجهه با چالش‌های محیطی می‌داند که توانایی پیش‌بینی موفقیت را دارد. وی هوش هیجانی را عامل مهمی در شکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می‌کند و آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی افراد مرتبط می‌داند.

رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی

براساس مطالعات انجام شده، همبستگی بین هوش هیجانی (EQ) و بهره هوشی (IQ) بین ۷ر۰ تا ۱۲ر۰ است (Kluemper , 2008: 1402ـ۱۱۱۲; Derksen & Kramer جلالی، ۱۳۸۱ Katzko , 2002: 37 ـ ۴۸؛) اما تحقیقاتی نیز وجود دارد که نشان می‌دهند در کودکان با افزایش بهره هوشی، هوش هیجانی کاهش می‌یابد(گلمن، ۱۳۸۳) در این میان، مهم‌ترین تفاوت و چه بسا دلیل برتری EQ بر IQ ، مربوط به توانایی تعلیم‌پذیری و آموزش EQ است.

به اعتقاد کرستد(۱۹۹۹)، هوش هیجانی ممکن است در بعضی از زمینه‌‌ها با بهره هوشی هم‌پوشانی پیدا کند. فرد با هوش از نظر عاطفی باید در چهار زمینه شناخت، به کارگیری، درک و فهم، و تعدیل عواطف و احساسات مهارت داشته باشد. جک بلوک، روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی، با استفاده از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیت‌‌ها اساسی عاطفی و اجتماعی است. به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوت‌های آنان را بررسی کرده است(Goleman , 1995). فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) در سطح بالایی است ولی هشیاری عاطفی ندارد، تقریباً «کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیره‌دست، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.

افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده‌اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و درباره خود مثبت می‌اندیشند.

آنان ظرفیت چشم‌گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند، در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه‌اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان هم‌چنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد می‌کنند (پیشین).

ابعاد هوش هیجانی

در معروف‌ترین مدل ارائه شده در مورد هوش هیجانی، گلمن (۱۹۹۵) به نقل از مایر و سالووی مهارت‌های هوش هیجانی را به پنج دسته به این شرح تقسیم می‌کند:

* خودآگاهی (شناخت احساسات خود): یعنی اینکه فرد یا بصیرت داشته باشد و از حالات درونی، نقاط قوت و ضعف، و منابع درونی خودآگاه باشد.

* خود تنظیمی (کنترل احساسات): شامل مدیریت حالات درونی، محرک‌های آنی و منابع درونی شخص است.

* خودانگیزشی(خودانگیختگی): شامل کنترل تمایلات عاطفی است که از طریق آن رسیدن به هدف آسان می‌شود.

* همدلی (شناخت احساسات دیگران): به معنی هم‌سو بودن با اهداف گروه و سازمان است؛ به طوری که فرد برای تحقق اهداف سازمانی با فداکاری و از خود گذشتگی عمل کند.

* مهارت‌های اجتماعی(تنظیم روابط دیگران): مبین ویژگی‌هایی است که فرد براساس آن‌‌ها روابط بین خود و دیگران را مدیریت می‌کند.

پژوهش‌های مرتبط با هوش هیجانی

نتایج پژوهش پتریدز، فردریکسون و فارنهام (۲۰۰۴) در زمینه تأثیر هوش هیجانی بر عملکرد تحصیلی نشان داد، آن دسته از دانش‌آموزانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، عملکرد تحصیلی بالاتری نسبت به دیگران دارند(قمرانی جعفری، ۱۳۸۳).

از طرف دیگر بسیاری از محققان، منافع هیجانی زیر را به فعالیت جسمانی منظم نسبت می‌دهند:

* هیجانات خوشایند و مثبت ارتقا یافته؛

* خلق و خوی مثبت و آثار کاهش اضطراب

متعادل‌تر؛

* سطح خوش‌بینی بالاتر:

نتایج تحقیقات زاسکووا و استیجسکال(۲۰۰۳) نشان داد که ورزشکاران موفق استعداد ویژه‌ای در هوش هیجانی دارند که آن‌‌ها را قادر به انجام دادن کارهای بزرگ می‌کند.

بارساد(۱۹۹۸) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که گروه دانشجویان شاد و امیدوار، بیشتر با یکدیگر همکاری می‌کنند و از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند.

نتایج تحقیقات کریتلر (۱۹۹۱) نشان داد که افراد فعال، میزان بیشتری از عشق و شادی (فقط مردان)، پرخاشگری، واکنش‌های هیجانی،خیال‌پردازی مثبت و کنترل داخلی را نشان می‌دهند. از طرف دیگر، میزان کمتری از افسردگی، ترس و اضطراب، حسادت (فقط زمان)، و خیال‌پردازی منفی دارند.

برنامه درسی و هوش هیجانی

جایگاه مدرسه و پرورش ابعاد گوناگون شخصیت هکودکان از دیرباز مورد توجه متخصصان بوده است. پرورش ابعاد شناختی به همراه ابعاد غیرشناختی تاثیرات فراگیر و عمیقی بر روند شکل‌گیری شخصیت رسمی و غیررسمی دانش‌آموزان می‌‌گذارد. توجه به نقش مدرسه در پرورش نظام هیجانی کودکان از این روست که یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهند، تجربه‌های هیجانی زندگی کودک، مدارهای مغز را برای آن نوع پاسخ آماده می‌کنند.

بنابراین، هنگامی که کودک خشم خود را کنترل می‌کند یا می‌آموزد که آرام باشد یا همدلی و همکاری نشان می‌دهد، در حقیقت توانمندی‌های هیجانی خود را تقویت و تثبیت می‌کند (Goleman، ۱۹۹۵).

در پرورش استعدادهای هیجانی، مدارسی موفق هستند که به ایجاد رابطه‌ای مناسب بین دانش‌آموزان، دانش‌آموزان و معلمان، و دانش‌آموزان و سایر اعضای مدرسه کمک می‌کنند. در چنین مدارسی، معلم و دانش‌آموز برای ایجاد تعامل و رابطه‌ای متقابل و مطلوب می‌کوشند.

برنامه‌های آموزش مهارت‌های هیجانی این گونه مدارس نه تنها به آگاهی دانش‌آموزان از حالت‌های هیجانی خود یاری می‌رسانند بلکه عزت نفس آنان را تقویت می‌کنند و باعث می‌شوند که در آزمون‌های شناختی استاندارد نیز نمره‌های بهتری کسب کنند. مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجان را به کودکان بیاموزند. معلمان باید با تعامل محترمانه با کودکان و مراقبت از آنان، الگوی مناسبی برای تقویت این نوع رفتارها باشند (جلالی، ۱۳۸۱).

از آن جا که مدرسه از جایگاه ویژه‌ای در پرورش هوش هیجانی به عنوان مؤلفه‌ای تاثیرگذار در روند تکامل جنبه‌های تحصیلی و اجتماعی کودکان برخوردار است،‌ ضرورت دارد که در برنامه‌های درسی مدارس جایگاه ویژه‌ای برای پرورش مهارت‌های هیجانی دانش‌آموزان در نظر گرفته شود (قمرانی و جعفری، ۱۳۸۳).

اهداف تربیت‌بدنی و ورزش

در تاریخ بشر، اهداف عمده تربیت‌بدنی و ورزش همواره عبارت بوده است از حفظ سلامت، تعمیم بهداشت، رشد و تقویت قوای جسمانی آمادگی برای فعالیت‌های دفاعی، کسب شادابی و نشاط و کسب موفقیت‌های حرفه‌ای. یکی از مهم‌ترین اهداف ویژه اجرای برنامه درس تربیت‌بدنی در مدارس، «اهداف روانی و اجتماعی» است که از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن می‌توان به تعدیل عواطف و کنترل بعضی از حالات مانند خشم یا ترس، دستیابی به شادابی و نشاط، رفع عوارض ناشی از نگرانی و انزواطلبی، و تعدیل رقابت و پذیرش اصول و ضوابط معقول در زندگی روزمره اشاره کرد (رمضانی، ۱۳۸۶).

تربیت‌بدنی و ورزش در افزایش اعتماد به نفس، آمادگی افراد برای رقابت (بردن یا باختن) و همکاری در فعالیت‌های دست‌جمعی بسیار مؤثر است. چنین دیدگاهی ایجاب می‌کند که به ماورای مسائلی که انحصاراً به اجراهای ورزشی مربوط می‌شوند، توجه ویژه مبذول گردد. این توجه و تأکید می‌باید بر ابعاد تربیتی و اخلاقی مبتنی باشد. به همین منظور، «یونسکو» آن دسته از فعالیت‌های تربیت‌بدنی و ورزشی که کامل‌کننده ارزش‌های اخلاقی و تربیتی هستند، ترویج می‌دهد.

مبانی برنامه درسی تربیت‌بدنی

توجه دقیق به مبانی و زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی به منظور تعیین تاثیرات متقابل پدیده‌های اجتماعی جامعه و برنامه درسی، اهداف و مقاصد برنامه‌های آموزشی و پرورشی را محقق می‌سازند. به منظور ارائه تصویری روشن از نقش و اهمیت مبانی برنامه درسی، این موارد در سه بخش مبانی فلسفی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی توضیح داده می‌شوند:

الف‌) مبانی فلسفی برنامه درسی تربیت بدنی: تدوین برنامه درسی قبل از هر چیز به مبانی فلسفی نیاز دارد تا بر اساس آن جهت‌گیری‌های (رویکردهای) اساسی برنامه بیان شود. فلسفه روی اهداف، مقاصد، محتوا و آموزش برنامه درسی تربیت‌بدنی اثر مستقیم دارد. موضوعاتی که در فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرند عبارت‌اند از: جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، و ارزش‌شناسی.

ب‌) مبانی روان‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: داشتن اطلاعات لازم درباره ویژگی‌های رشد جسمانی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی، نیازها و علایق دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی ضرورت دارد. همچنین، داشتن اطلاعات در زمینه ماهیت یادگیری و عوامل و شرایط آن برای تدوین برنامه‌های درسی تربیت‌بدنی ضروری است. یادگیرنده، محور برنامه‌های درسی است. بدیهی است اگر تصویر دقیق و مناسبی از ویژگی‌ها و مشخصات دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی در اختیار نباشد، اهداف و مقاصد برنامه درسی به نتیجه نمی‌رسد. ابعاد و جنبه‌های متفاوت رشد فراگیرندگان که در روان‌شناسی تربیتی مورد مطالعه قرار می‌گیرد، می‌تواند یکی از منابع برنامه درسی باشد. اغلب روان‌شناسان، ابعاد رشد فراگیرندگان را شامل ابعاد جسمانی، عقلانی، عاطفی و اجتماعی می‌دانند.

ج) مبانی جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: در مبانی اجتماعی و جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی،

نیاز جامعه به افراد سالم و تندرست به عنوان پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی، فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی به شمار می‌آیند.

بدون شک تدوین برنامه درسی تربیت بدنی با توجه به مبانی فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی، موجبات رشد اجتماعی، اخلاقی و زمینه‌ساز سلامت روانی و جسمانی و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد. (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

آموزش هوش هیجانی از طریق برنامه درس تربیت بدنی

برنامه درس تربیت بدنی با توجه به اهمیت آن در نظام آموزشی و آثار و کارکردهای آموزشی، تندرستی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، اخلاقی و سیاسی آن، نقش اساسی در تحقق اهداف تعلیم و تربیت ایفا می‌کند. نخستین برنامه‌های تربیت بدنی در ایالات متحده، برنامه‌های آْموزشی تربیت بدنی مبتنی بر رشته‌های ورزشی بودند. این وضعیت در برنامه‌های درسی تربیت بدنی و آموزش و پرورش ایران هم وجود داشت. برنامه تربیت بدنی با تاکیدی که بر پرورش جسمی، ذهنی و هیجانی (عاطفی) در جامعه دارد، می‌تواند نقش بهتری در این زمینه ایفا کند. در همین راستا، سه رویکرد آموزش ورزش‌ها، آمادگی جسمانی و حفظ سلامت، و مدل چند فعالیتی، در ارائه برنامه درس تربیت بدنی در آموزش و پرورش ایران در نظر گرفته شد (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

در تربیت بدنی هدف از «یادگیری از طریق حرکت» درک این حقیقت است که تربیت بدنی مؤثر می‌تواند تأثیر مثبتی بر رشد شناختی ـ عاطفی (اجتماعی ـ هیجانی) کودکان بگذارد. وجود برنامه‌های تربیت بدنی، بهداشت و تندرستی، و آمادگی جسمانی، برای تقویت قوای ذهنی و یادگیری، همه افراد بشر لازم است. بر همین اساس، برنامه درسی تربیت بدنی در سلامت روانی و جسمانی و به تبع آن در نشاط و شادی دانش‌آموزان نقش موثری دارد.

کتی کوهن می‌گوید: «برای پرورش هوش هیجانی طبیعتاً بهتر است که از دوران کودکی شروع کنید.» او که یک مددکار اجتماعی بالینی در «فیرفاکس» ویرجینیا در حومه شهر واشنگتن است، شرکت در فعالیت‌های حرکتی گروهی را بهترین راه برای پرورش مهارت‌های اجتماعی قوی در کودکان و نوجوانان می‌داند. از آنجا که کودکان علاقه دارند زمان زیادی از روز را با فعالیت‌های حرکتی و بازی سپری کنند، به نظر می‌رسد آموزش مهارت‌های اجتماعی در گروه‌های کوچک و از طریق تمرین‌های کاربردی برای برقراری بهتر ارتباطات، حل مسئله، مدیریت خشم و استرس و حتی تاثیرگذاری مثبت بر دیگران می‌تواند مفید باشد. کوهن می‌گوید: « در یادگیری مهارت‌های اجتماعی، مشکل اغلب افراد کنترل هیجانات به طور مؤثر است. همان طور که دکتر بویاتسیز اشاره می‌کند، نادیده گرفتن هیجاناتمان می‌تواند اثر نامطلوبی بر تندرستی، شادی و سلامتی عمومی ما بگذارد؛ بدون این که میزان هوش یا سواد ما مهم باشد» (عظیمی، ۱۳۸۷).

هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجابودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان شناسی «جوهردانایی و یا توانایی یادگیری» است.

نیاز به سلامت و آمادگی جسمانی، تعلق به گروه، موفقیت، کسب مهارت‌های ورزشی برای گذران اوقات فراغت، یادگیری مهارت‌های اجتماعی و نیاز به تحرک در درس تربیت بدنی، و نیاز جامعه به افراد سلام و تندرست پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی محسوب می‌شوند و فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی برنامه تربیت بدنی به شمار می‌آیند، همچنین، توجه به علم تربیت بدنی به عنوان یک رشته علمی مستقل، ضروری است. در تدوین برنامه درسی تربیت بدنی نظام آموزش و پرورش باید به جهت‌گیری‌ها، رویکردها و به ویژه مبانی فلسفی، اجتماعی و روان شناختی برنامه درسی تربیت بدنی توجه ویژه‌ای شود. بدن شک، تدوین سلامت روانی و جسمانی، و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد.

نتیجه گیری

رشد و تکامل همه جانبه کودکان و نوجوانان با پرداختن به همه ابعاد وجودی آنان میسر می‌شود و کوتاهی در پرورش هر یک از این ابعاد، کاستی‌هایی را در رشد و تکامل دانش‌آموزان به دنبال خواهد داشت. هدف غایی یا آرمان تربیت‌بدنی، رشد مطلوب دانش‌آموزان در ابعاد فیزیکی، شناختی، عاطفی و اجتماعی از طریق شرکت در فعالیت‌های ورزشی برنامه‌ریزی شده است. محصول چنین آموزش‌هایی، تربیت فرد فرهیخته در تربیت بدنی است؛ یعنی مفهومی شبیه مفهوم انسان کامل.

ذات ورزش و تربیت بدنی، به ویژه در ورزش‌های گروهی، تعامل و همکاری با دیگران را می‌طلبد و نیازمند آگاهی از هیجانات و احساسات سایر افراد تیم در یک موقعیت خاص است و همچنین، در شرایط ورزشی موقعیت‌هایی برای ایجاد خشم، عصبانیت، همدلی، مشارکت با دیگران و … فراهم می‌شود. از این رو ورزش که از ظرفیت‌ بالایی برای تقویت هوش هیجانی دانش‌آموزان برخوردار است، می‌تواند بستر مناسبی برای تعامل صمیمانه دانش‌آموزان با یکدیگر فراهم کند. بنابراین لازم است در تدوین برنامه درسی تربیت‌بدنی به پرورش عواطف و احساسات و به ویژه نقش هوش هیجانی توجه بیشتری شود و اهداف برنامه درسی تربیت‌بدنی مورد توجه مجدد و موشکافانه‌تری قرار گیرد؛ به طوری که در اهداف تدوین شده رشد و شکوفایی هر چه بیشتر هوش هیجانی و توانمندی‌های عاطفی و احساسی دانش‌آموزان مدنظر قرار گیرد.با این دیدگاه، تدوین برنامه درسی تربیت بدنی وظیفه‌ای خطیرتر و سنگین‌تر از قبل خواهد بود. برنامه این درس باید به گونه‌ای تدوین شود که معلمان تربیت بدنی بتوانند با آگاهی دقیق از احساسات و هیجانات خود و کنترل صحیح آن‌ها، از هیجانات و احساسات دانش‌آموزان و نحوه مدیریت و هدایت آن‌ها نیز آگاهی یابند. از این طریق گام مهمی در جهت پرورش هوش هیجانی و عاطفی دانش‌آموزان خود بردارند و نقش فعال‌تری در آماده‌سازی نسل آینده جامعه ایفا کنند. معلمان تربیت بدنی می‌توانند ضمن تعامل خوب با دانش‌آموزان، یک محیط امن عاطفی برای آن‌ها به وجود آورند؛ به گونه‌ای که بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان گفت و گو کنند. همچنین با آموزش مهارت‌های اجتماعی مانند برنامه‌های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، سرکوب نکردن احساسات، استفاده از هیجانات مثبت، کنترل هیجانات منفی و … در موقعیت‌های ورزشی، در راه اعتلای هر چه بیشتر هوش هیجانی و به دنبال آن موقعیت تحصیلی و ورزشی دانش‌آموزان خود گام بردارند.

 




منبع: اطلاعات

مدیریت هوش هیجانی (EQ) در محیط کار

آیا تاکنون در موقعیتی قرار گرفته‌اید که با اینکه همه چیز به مهارت و توانایی‌های شما وابسته بوده است و بعد زحمت زیاد وظیفه خود را به خوبی به پایان برده‌اید، ناگهان فردی از راه می‌رسد و کاری انجام می‌دهد که روز شما را خراب می‌کند.


شاید دلیل چنین رفتار‌هایی ضعف در مهارت‌های شخصی شما باشد. ضعف در همدلی با نیازها و خواسته‌های اطرافیان با کارایی پایین در محل کار به شدت وابسته است. حتماً تا به حال با افرادی روبه‌رو شده‌اید که از هوش کافی برخوردار بوده اما در زندگی اجتماعی و شغلی خود موفق نیستند.

به توانایی افراد در شناخت و کنترل احساسات شخصی خود و دیگران و همچنین استفاده از این توانایی برای تصمیم‌گیری بهتر، تفکر خلاقانه، انگیزه بخشیدن به خود و دیگران، لذت بردن از سلامتی و روابط بهتر و زندگی شادتر، «هوش هیجانی» می‌گویند. افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند افرادی با انگیزه، مهربان و صمیمی بوده و مرکز توجه در یک جمع هستند. هوش هیجانی به فرد کمک می‌کند تا ارتباطات فردی موفق‌تری داشته باشد، بداند در کجا، چگونه صحبت کند و چگونه احساساتش را مدیریت کند.

حال سؤال اینجاست، شما به عنوان یک سرپرست، مدیر یا رهبر یک گروه چقدر به احساسات اطرافیان و کسانی که با آنها کار می‌کنید اهمیت می‌دهید یا رفتار شما در عمل چگونه بوده است و چه تأثیری بر اعصاب و روان زیردستان خود دارید؟ با EQ(هوش هیجانی) چگونه برای خود و همکاران بهترین شرایط را فراهم آوریم؟

به طور کلی و مختصر مهارت‌های EQ را می‌توانیم به چهار قسمت تقسیم کنیم؛ این چهار قسمت عبارتند از:

- خود‌آگاهی- خود‌تدبیری- آگاهی اجتماعی- مدیریت روابط

دو مهارت اول بیشتر به خود شما بر‌می‌گردد در حالی‌که دو تای بعدی به رفتار شما نسبت به اطرافیان بستگی دارد.

خود‌آگاهی: خود‌آگاهی عبارت است از توانایی درک صحیح از احساسات خود در همین لحظه‌ای که در آن هستید و همینطور در شرایط مختلف و اینکه بدانید در شرایط مختلف تمایل به چه عکس‌العمل‌هایی دارید. داشتن قدرت بالای خود‌آگاهی نیاز به تمرکز روی احساساتی که به نظر شما منفی است دارد که البته این کار ساده نیست. باید این را بخواهید و تحمل کنید. برای افزایش خود‌آگاهی باید به احساسات و هیجانات خود فکر کنید و برای آنها وقت بگذارید باید بدانید آنها از کجا می‌آیند و چرا آنها را احساس می‌کنید.

احساسات و هیجانات می‌توانند به پنج دسته اصلی تقسیم شوند: عشق، لذت، ترس و خشم و اندوه.

بنابراین دفعه بعد که خشمگین شدید سعی کنید بیشتر فکر کنید و بفهمید چرا عصبانی شده‌اید. روی آن کار کنید و برای خود مشخص کنید خشم بد است یا اصلاً خوب نیست ببینید برای خشم خود چه کاری می‌توانید انجام دهید و قبل از اینکه شما را کنترل کند چگونه آن را کنترل کنید برای سایر احساسات نیز چنین است.

خود‌تدبیری: آیا این توانایی را دارید که خود را کنترل کنید؟ چه قابلیت‌های دیگری دارید آیا فردی پیشرو و مبتکر، انعطاف‌پذیر، ترغیب‌کننده، با وجدان کاری بالا و قابل اعتماد هستید؟ هر‌گاه خود را با نظم و تمرکز مدیریت کردید آنگاه می‌توانید بیشترین دستاوردها را داشته باشید.

آگاهی اجتماعی: آگاهی اجتماعی بدین جهت مفید است که وقتی با دیگران برخورد می‌کنید بتوانید اثر مثبتی در آنها القا کنید. این یعنی چنین توانایی داشته باشید که بتوانید مشکلات دیگران را درک کنید، بتوانید خود را جای اطرافیان بگذارید و از دید آنها به قضایا بنگرید به طوری که طرف مقابل شما هم بفهمد شرایط و مشکلات او را درک کرده‌اید. مثلاً یک مدیر برای خرج تحصیل فرزندش ممکن است مشکلی نداشته باشد ولی گاه همین هزینه برای کارمند او کمر‌شکن است. پس هیچگاه خود را معیار مقایسه قرار ندهید. بدتر از همه اینکه بعضی مدیران این مقایسه را به زبان می‌آورند. سعی کنید از دایره‌ای که خود مرکز آن هستید بیرون بیایید و سپس دیگران را درک کنید.

بیشتر افراد می‌خواهند از آنها قدردانی شود می‌خواهند فهمیده شوند و زمانی که شما همدردی خود را نشان می‌دهید و به آنها اهمیت می‌دهید احترام آنها را نسبت به خود جذب خواهید کرد حتی می‌توانید تسهیلاتی در اختیارشان قرار دهید و سرویس‌هایی ارائه دهید تا از رضایتشان اطمینان حاصل نمایید. نتیجه این کار افزایش بهره‌وری و رشد سازمان شماست.

مدیریت روابط: افراد با EQ بالا معمولاً توانایی ایجاد روابط قوی با اطرافیان و ایجاد یک شبکه کارآمد را دارد. آنها این توانایی را دارند که دیگران را برای اثرگذار بودن تهییج کنند، افراد دیگر را آموزش دهند، تناقض‌ها را مدیریت کنند، روابط قوی ایجاد کنند و یک مدیریت ارزشمند را به نمایش بگذارند.

احساسات سرمایه انسان است. زمانی که EQ خود را تقویت می‌کنید در حقیقت آن دسته از توانایی‌های خود را تقویت می‌کنید که می‌تواند شما را به نهایت کارایی نزدیک کند.

البته داشتن اطلاعات فنی و تخصصی در هر رشته‌ای که کار می‌کنید بسیار مهم است و از شما انتظار می‌رود چنین اطلاعاتی داشته باشید. اما وقتی که توانایی‌ها و مهارت‌های تخصصی را با EQ بالا همزمان داشته باشید بدون شک در محیط حرفه‌ای امروزه موفقیت را به‌دست خواهید آورد و البته EQ شما را از رقبا متمایز می‌کند.



۱۰ تمرین عملی برای تقویت هوش هیجانی در بزرگسالان

۱. «باسواد هیجانی» شوید به جای اینکه افراد و موقعیت‌ها را توصیف کنید، احساساتتان را نام‌گذاری کنید؛ مثلاً به جای «این موضوع، مسخره است» بگویید «من احساس بی‌صبری می‌کنم» و به جای «تو یک آدم احمقِ بی‌عاطفه هستی» بگویید «من احساس آزردگی و ناراحتی می‌کنم» و به جای «تو مثل یک ابله زندگی می‌کنی» بگویید «من احساس ترس می‌کنم».

10 تمرین عملی برای تقویت هوش هیجانی در بزرگسالان

1. «باسواد هیجانی» شوید
به جای اینکه افراد و موقعیت‌ها را توصیف کنید، احساساتتان را نام‌گذاری کنید؛ مثلاً به جای «این موضوع، مسخره است» بگویید «من احساس بی‌صبری می‌کنم» و به جای «تو یک آدم احمقِ بی‌عاطفه هستی» بگویید «من احساس آزردگی و ناراحتی می‌کنم» و به جای «تو مثل یک ابله زندگی می‌کنی» بگویید «من احساس ترس می‌کنم».

2. بین افکار و احساسات تمایز قائل شوید
در مورد تفکرات: «من میل دارم…» و «من گویی احساس می‌کنم…» و «من احساس می‌کنم که …»
در مورد احساسات: «من احساسِ (یک کلمه احساسی) … دارم.»

3. در مورد احساساتتان مسئولیت بیشتری بپذیرید
مثلاً «من احساس حسادت می‌کنم» به جای «تو حسادت مرا برمی‌انگیزی».

4. از احساساتتان در کمک به تصمیم‌گیری استفاده کنید
«اگر این کار را بکنم، چه احساسی خواهم داشت؟»
«اگر این کار را نکنم، چه احساسی خواهم داشت؟»

5. به احساسات افراد دیگر احترام بگذارید
بپرسید: «اگر من، این کار را انجام دهم، چه احساسی خواهی داشت؟»
«اگر من، این کار را انجام ندهم، چه احساسی خواهی داشت؟»

6. احساس نیرومندی کنید نه خشم
از چیزی که دیگران آن را «خشم» می‌نامند، برای کمک به احساس نیرومندی یا قدرت به منظور انجام عمل سودبخش، استفاده کنید.

7. احساسات دیگران را ارزشمند بدانید و تأیید کنید
در مقابل احساسات دیگران همدلی، درک و پذیرش نشان دهید.

8. کسب ارزش مثبت از هیجان‌ها را تمرین کنید
از خودتان بپرسید: «چه احساسی دارم؟» و «چه چیزی کمکم می‌کند تا احساس بهتری داشته باشم؟»
از دیگران بپرسید: «چه احساسی دارید؟» و «چه چیزی کمکتان می‌کند تا احساس بهتری داشته باشید؟»

9. دیگران را کنترل نکنید
به دیگران نصیحت نکنید؛ دستور ندهید؛ کنترل نکنید؛ از دیگران انتقاد نکنید؛ دربارهٔ دیگران قضاوت نکنید و برایشان به صورت یک‌جانبه سخنرانی نکنید. در عوض فقط سعی کنید با همدلی و بدون قضاوت، گوش دهید.

10. سعی کنید از کسانی که شما را بی‌ارزش می‌کنند، دوری کنید
در صورتی که این کار همیشه ممکن نیست، لااقل تلاش کنید اوقات کم‌تری را با آن‌ها بگذرانید، یا تلاش کنید به آن‌ها انرژی روانی بدهید.

نقش هوش هیجانی در پیشرفت افراد

● بیان مسأله

– چه رابطه ای بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد وجود دارد؟
– آیا هوش هیجانی در ارتباطات مؤثر است؟
– آیا بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه ای وجود دارد؟
– آیا هوش هیجانی در پرورش فرزندان نقش دارد؟
– آیا بین هوش هیجانی و مدیریت در بازار رابطه ای وجود دارد؟

● فرضیه

-بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد رابطه وجود دارد.
-هوش هیجانی در ارتباطات نقش دارد.
-بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد.
-بین هوش هیجانی و پرورش فرزندان رابطه ای وجود دارد.
-هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار است.

● هدف مقاله

هدف مقاله این است که با توجه به مؤلفه های هوش هیجانی می توان رابطه بین پیشرفت افراد در زندگی و هوش هیجانی پیدا کرد.

● متغیرها و مقیاس سنجش آنها

متغیرهای مقاله،هوش هیجانی EQ و پیشرفت افراد می باشند که هوش هیجانی به عنوان متغیر مستقل و پیشرفت افراد به عنوان متغیر وابسته می باشند.البته نقش متغیر های مداخله گر چون IQ افراد را هم باید مدنظر قرار دارد.مقیاس سنجش در این مقاله،مقیاس اسمی (بهره هوشی IQ و هوش هیجانیEQ) می باشد.
EQ-K (8)

● پیشینه

سال های زیادی بر روان شناسان حاکم بود که مهمترین استعداد افراد را بهره هوشی یا هوش بهر(IQ)می نامیدند و با همین استعداد،پذیرش و گزینش کارمندان را انجام می دادند که افراد یا باهوش هستند یا نیستند و به هر حال،چنین زاده شده اند و کار زیادی برای آنها نمی توان انجام داد.این طرز تفکر در جامعه آن زمان که گاردنر آن را “دوران تفکر هوشبهری”می نامد نیز نفوذ کرده بود.کتاب “قالب های ذهن”اثر مهم گاردنر در سال ۱۹۸۳ بیانیه ای در دیدگاه هوش بهری بود به گفته این کتاب،هوش واحد و یکپارچه ای وجود ندارد که موفقیت در زندگی را تضمین کند بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارند.

● تاریخچه

هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولین بار توسط ای.ال ثرندایک در سال ۱۹۲۰ شناخته شد،از آن پس تاکنون روان شناسان سایر مؤلفه های هوش را نیز مورد شناسایی قرار دادند.در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار،دو روان شناس آمریکایی به نام دکتر پیتر سالوی و دکتر جان مایر بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند.در سال ۱۹۷۵ “هوارد گاردنر”ایده هوش چند گانه را مطرح کرد.عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط”وین پین “مطرح شد اما توسط “دانیل گلمن” درسال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت.بیشتر پژوهش ها در این زمینه توسط “پیتر سالوی” و “جان مایر” در دهه ۹۰ صورت گرفته است.

● چکیده

این مقاله به موضوع هوش هیجانی و نقش آن در پیشرفت افراد می پردازد.پیشینه و تاریخچه هوش هیجانی تشریح شده و همچنین انواع هوش از دیدگاه متفکران و بزرگانی که در این حیطه فعالیت داشته اند تعریف شده است.در ادامه به تعریف هوش هیجانی و مؤلفه های این هوش و همچنین به هوش اجتماعی و عوامل تشکیل دهنده هریک از آن ها پرداخته می شود.سپس نقش وراثت و محیط بر بررسی می شود.در طی مقاله افراد براساس تقسیم بندی شده اند.الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی تشریح می شود،همچنین از اهمیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری نیز صحبت شده است.به نقش هوش هیجانی در مدیریت ارتباطات پرداخته می شود و در پایان به این مطلب اشاره می شود که آیا هوش هیجانی در مدیریت بازار تاثیری داردذ یا خیر؟
EQ-K (7)

● هوش و انوع آن

هوش از جمله مواردی است که بسیار مورد توجه روان شناسان بوده و در طول تاریخچه روانشناسی تلاش بر این بوده که ماهیت هوش، انواع آن، تغییر پذیری آن و … مورد بررسی قرار گیرد. وقتی درباره هوش صحبت می‌شود، ویژگی چون یادگیری سریع زیاد، محاسبات دقیق و فوری و راه حلهای جدید به ذهن خطور میکند.
بطور کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بر این اساس طبقات مختلفی از انواع هوش نیز مطرح شده است. ثرندایک، اسپیرمن، ترستون اشترن برگ، گاردنر افرادی هستند که انواعی از هوش را براساس تعاریفی که از آن ارائه کرده ساخته‌اند.

● انواع هوش از دیدگاه ثرندایک 

ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توناییهای خاص گوناگون می‌داند. او از سه نوع صحبت می‌کند که افراد مختلف در هر یک از این انواع می‌توانند متفاوت باشند.
▪ هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نهادها سروکار دارد. درک روابط اجزا و پدیده‌ها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظریه‌ها، ریاضیات و … به این نوع هوش مرتبط است.
▪ هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره‌گیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط می‌شود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخورداند.
▪ هوش اجتماعی: به توناییهای فرد که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر می‌سازد اطلاق می‌شود.

● انواع هوش


▪ انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن 
اسپیرمن معتقد است که در همه کارکردهای روانی یک حامل کلی هوشی (g) و شماری از عوامل اختصاصی هوشی (s) وجود دارد.به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم می‌کند.
▪ انواع هوش از دیدگاه ترستون 
ترستون برخلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود ندارد، بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است، که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک را شامل می‌شود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل می‌شود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق می‌شود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژه‌های منحصر به فرد است.
منظور از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه، شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی، به صورت طولی‌وار است و استدلال به استنتاج قاعده و اصول، از موارد مختلف و همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق می‌شود. ادراک عبارت است از تمییز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژه‌ها و اندامها در شکلها.
EQ-K (6)
● انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ 
اشترن برگ که نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره می‌کند و بر این اساس وی نیز هوش را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم می‌کند.
▪ هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت می‌خواند و می‌فهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتری بکار می‌برد.
▪ هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش، فرد هوشمند همواره موقعیتها را خوب بررسی می‌کند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل می‌کند.
▪ هوش اجتماعی: فرد هوشمند این نوع از هوش را آن گونه که هستند می‌پذیرد، پیش از سخن گفتن می‌اندیشد و رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است.
انواع هوش از دیدگاه گاردنر 
هواردگاردنر روان شناس آمریکایی، هوش را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است: هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس. گاردنر معتقد است که افراد برای هر مساله خاصی، هوش مربوط به آن مساله را بکار می‌برند.
▪ هوش هیجانی
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار EI گفته می‌شود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQ می‌نامند، به توانایی،ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روان‌شناسان مورد اختلاف است.
در سال ۱۹۲۰«تورن دایک» در دانشگاه کلمبیا از عبارت هوش اجتماعی برای تشریح مهارت کنار آمدن با سایر مردم استفاده کرد. در سال ۱۹۷۵«هاوارد گاردنر» ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از روان‌شناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمون‌های ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائی‌های شناختی نیستند.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت. بیشترین پژوهش‌ها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه ۹۰ صورت گرفته است. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات،عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل می‌دهند.

● اندازه‌گیری هوش هیجانی 

تفاوت بین هوش و دانش در زمینه شناخت کاملاً روشن است. در پژوهش‌های روان‌شناسی عموماً نشان داده شده است که ضریب هوشی (IQ)، معیار قابل اطمینانی برای سنجش ظرفیت و توانایی شناختی افراد است و در طول زمان تغییر نمی‌کند. امّا در زمینه هیجانات (یا عواطف)، تفاوت بین هوش و دانش چندان مشخص نیست و برخی ناسازگاری‌ها در تعاریف فعلی از هوش هیجانی و معیارهای آن وجود دارد. برخی از روان‌شناسان معتقدند که هوش هیجانی پویاست و قابل یادگیری و افزایش می‌باشد، در حالی که برخی دیگر هوش هیجانی را نیز ثابت و غیرقابل افزایش می‌دانند.
EQ-K (1)
● مؤلفه های اصلی هوش هیجانی و اجتمایی و عوامل تشکیل دهنده آن ها 
الف) مولفه های درون فردی . Interapersonal Components
۱- خودآگاهی عاطفی هیجانی. Emotional Self Awarenes
۲- جرأتمندی . AS) Assertiveness)
۳- حرمت نفس. SR) SELF-REGARD)
۴- خودشکوفایی. SA) SELF-ACTUALIZATION)
۵- استقلال عمل. (IN) (INDEPENDENC)
ب) مولفه های سازگاری . ADAPTIBILITY-COMPONENTS
۱- آزمون واقعیت. RT) REALITY TESTING)
۲- انعطاف پذیری. FL) FIEXIBILITY)
۳- حل مساله. PS) PROBLEM SOLVING)
پ) مولفه های خلق و خوی عمومی. MOOD – GENERAL COMPONENT
۱- خوش بینی. OP) OPTIMISM)
۲- نشاط. HA) HAPPINESS)
ت) مولفه های میان فردی. INTERPERSONAL COMPONENTS
۱- هم حسی. EM) EMPATHY)
۲- مسئولیت اجتماعی. RE) SOCIAL RESPONSIBILITY)
۳- روابط بین فردی. INTERPERSONAL RELATIONSHIP
ث) مولفه های کنترل تنش ها. STRESS MANAGEMENT-COMPONENTS
۱- تحمل تنش ها. ST) STRESS TOLERANCE)
۲- کنترل تکانه ها . IMPULSE-CONTRO
در زیر، چکیده مفهوم هر یک از این ۵ مولفه و ۱۵ عامل تشکیل دهنده آن ها ارائه می شود.
قبل از آن، توضیح مؤلفه های هوش هیجانی را از نظر بار _اون ملاحظه می کنید و سپس به شرح کامل آن ها می پردازیم :
این هوش بنا به نظر «بار-اون » ۵ مولفه به شرح زیر دارد که ۱۵ عامل در آن موثر هستند. افراد، تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.

▪ مهارتهای درون فردی، شامل:

ـ خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)
ـ جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)
ـخودتنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)
ـ خودشکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)
ـ استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)

▪ مهارتهای میان فردی، شامل:

_ روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)
ـ تعهد اجتماعی (عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب)
ـ همدلی (توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها)
EQ-K (5)

▪ سازگاری، شامل: 

ـ مسأله گشایی (تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه کارهای مؤثر)
ـ آزمون واقعیت (ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود)
ـ انعطاف پذیری (تنظیم هیجان، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)

▪ کنترل استرس، شامل:

ـ توانایی تحمل استرس (مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
ـ کنترل تکانه (ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
– خلق عمومی، شامل:
ـ شادی (احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران)
ـ خوشبینی (نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)

● مولفه ها ی هوش هیجانی و شرح کامل آنها 

۱) مولفه درون فردی: توانایی های شخص را در آگاهی از هیجان ها و کنترل آنها مشخص می کند.
۲) مولفه های میان فردی: توانایی های شخص را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی بررسی می کند.
۳) مولفه سازگاری: انعطاف پذیری و توان حل مساله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار می دهد.
۴) مولفه اداره یا کنترل تنش ها: توانایی تحمل تنش و کنترل تکانه ها را بررسی می کند.
۵) مولفه خلق و خوی عمومی: نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار می دهد.

● وراثت یا محیط کدام یک مؤثرند؟

بر خلاف IQ یا هوش‌بهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت می‌ماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن می‌گوید:قابلیت‌های تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع توانایی‌های اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبه‌های شخصیت را مانند خوش‌بینی و استقامت در بر می‌گیرد، با توجه به اینکه در شکل‌گیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمی‌توان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعه‌ای از توانایی‌ها، قابلیت‌ها و مهارت‌های اکتسابی، اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر می‌رسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونه‌ای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود،همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیب‌پذیری هوش هیجانی بالا،بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسان‌تر از پرورش دادن است.
EQ-K (4)

● تقسیم‌بندی افراد بر اساس IQ و EQ 

جک بلوک روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم می‌کند:
▪ مردانی با IQ بالا:این مردان از روی توانایی‌های گسترده عقلانی‌شان مورد شناسایی قرار می‌گیرند چنین افرادی جاه‌طلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی می‌باشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجی‌اند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بی‌عاطفه‌اند.
▪ مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل،شاد و سرزنده‌اند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیت‌پذیر، دلسوز و با ملاحظه‌اند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی می‌کنند.
▪ زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشه‌های خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درون‌گرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل می‌کنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز می‌کنند.
▪ زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر می‌کنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروه‌گرا هستند، شاد و آسوده خیال‌اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می‌کنند.
شکی نیست که برخورداری از هوش‌بهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوش‌بهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمی‌توان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه می‌گیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوش‌بهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.

● الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی 

نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها می‌گذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درس‌های نیرومندی به فرزندان می‌آموزد. سه نمونه از رایج‌ترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از:
▪ نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک.این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مساله‌ای بی‌اهمیت برخورد می‌کنند.
▪ بی‌قیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمی‌کنند. والدین بی‌قید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه می‌دهند.
▪ تحقیر احساسات کودک. این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند.
شکل‌گیری اجزای هوش هیجانی در سال‌های اولیه زندگی کودک انجام می‌گیرد و در خلال سال‌های مدرسه نیز ادامه می‌یابد. تقریباً تمام دانش‌آموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونه‌ای به هوش هیجانی مربوط هستند.
▪ اطمینان. داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول می‌شود موفق خواهد شد.
▪ کنجکاوی. احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
▪ هدفمندی. تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
▪ خویشتنداری. توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونه‌ای متناسب با سن و موقعیت.
▪ مرتبط بودن. توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک می‌کند و دیگران نیز او را درک می‌کنند.
▪ توانایی برقراری ارتباط. میل و توانایی تبادل افکار،احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
▪ تشریک مساعی. ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران.
EQ-K (3)

نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی 

خطوط فکری و حالات هیجان‌های نادرستی که می‌تواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سال‌های اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفته‌اند. با استفاده از مقیاس‌های فیزیولوژیک پیچیده می‌توان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاس‌های فیزیولوژیک جنبه‌های زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار می‌کند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید می‌تواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان می‌کنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال می‌برند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرم‌ساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی می‌کند که به نوبه خود باعث می‌شوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد.
تحقیر طرف مقابل باعث می‌شود که ضربان قلب مخاطب ۲ یا ۳ ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده می‌کند احتمال اینکه همسرش به بیماری‌های سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معده، روده‌ای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول x-y-z است. x معرف عمل انجام شده است،y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح می‌دهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه می‌آید. به جای گفتن این که «تو آدم بی‌فکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است،می‌تواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر می‌آیی(x)،احساس عصبانیت کردم(y)،ای کاش به من زنگ می‌زدی تا بدانم که دیر می‌آیی(z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخص‌های فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر می‌گذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبت‌آمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و …) با دقت بالا،دوام ازدواج رادر نمونه‌های مورد مشاهده پیش‌بینی کند.

● اهمیت هوش هیجانی و ضرورت آن در فرزند پروری

اگر کودکی IQ بالاتری داشته باشد،حتما در بزرگسالی انسان تحصیل کرده و موفقتری خواهد بود. شاید به همین خاطر است که تعداد زیادی از والدین، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن، نگران کیفیت یادگیری فرزند دلبند خود و مدارسی که قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اینکه امروزه تحقیقات علمی، نشان داده که تنها داشتن هوش عقلانیِ زیاد (که مدارس می خواهند از آن برای گذشتن از سد کنکور استفاده کنند)برای کسب موفقیت کافی نیست و علاوه بر IQ، کیفیات دیگری نیز لازم است که امروزه به آن هوش هیجانی می گویند. با پیروی از هوش هیجانی، بچه ها می آموزند که احساسات و هیجانات،نیازها و تمایلات همه انسانها به یکدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین درکی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد که این خود اساس همدلی (یکی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد. با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی کامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت که با یکدیگر همکاری کنند.هوش هیجانی به ما کمک می کند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش کودکان، مبتنی بر اینکه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند؛ به جای اینکه بر این باور باشند که دیگران احساسات آنان را همچون عروسکی تحت کنترل دارند. مثال: به جای اینکه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“، بگوید:”من عصبانی شدم“. می توانیم به آنان بیاموزیم، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخاب هایی مثل اقدام کردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شکل کلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت. به یاد داشته باشیم هیچکدام از ما بر روی محیط خود صد در صد کنترل نداریم (بچه ها که خیلی کمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم کنترل داشته باشیم. با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افکار خود هیجانات مثبت تری را تجربه کرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند.رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد،
الف- از اینکه خوب عمل کرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت ( که به اعتماد به نفس بیشتر کمک می کند).
ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می کنند (که در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).
طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است که به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود، با روشهای اجتماع پسندتری اقدام کنند، با دو پرسش از خود که راهنمای اقدام مناسب خواهد شد:
۱) الآن چه احساسی دارم؟
۲) او یا آنان چه احساسی دارند؟
تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند:
۱) یادگیرندگان بهتری هستند.
۲) مشکلات رفتاری کمتری دارند.
۳) درباره دیگران احساسات بهتری دارند.
۴) در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می کنند.
۵) خشونت کمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند.
۶) در حل مشکلات و تعارضها بهتر عمل می کنند.
۷) رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الکلی، …) کمتری دارند.
۸) دوستان بهتر و بیشتری دارند.
۹) بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تکانه های خود را کنترل کنند.
۱۰) خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند.
EQ-K (2)
با هوش هیجانی ،دانش مدیریت ارتباطات و دانش رهبری را لمس کنیم. 
دنیای امروز در حال تغییر است، زندگی در حال پیچیده تر شدن است و دیگر فرصت فکر کردن به ما نمی دهد. در این شرایط ما واقعا نیاز به داشتن یک قدرت بالا و یک مهارت بالا برای ایجاد ارتباط با این جهان جهانی شده داریم و کسانی می توانند در این بازار جهانی بازی را ببرند که دارای مهارت بالایی در هوش هیجانی باشند. متاسفانه با توجه به زمینه های ادبی، فلسفی و دینی و اخلاقی ما، میزان هوش هیجانی در کشور ما بسیار پایین است.یکی از پایه ها و اساس های هوش هیجانی خودشناسی است. مردم ما آنقدر که در رفتار دیگران مطالعه می کنند، در رفتار خود خود دقت نمی کنند.یعنی در تمام سازمان ها، بیشترین توجه به دیگران است در حالی که اگر انسان بخواهد مسیر ترقی و رشد را بپیماید،اول باید دست به خودشناسی بزند.
چرا ما در مقدمات خودشناسی در جامعه ضعیف هستیم؟ ما هر روزه با سیلی از واژه هایی که در مکالمات روزمره به کار می بریم، نشان می دهیم که تا چه میزان تربیت فرهنگیمان پایین است. بهره هوشی ما بسیار بالا است.تمام المپیادهای جهانی را داریم می بریم. اما هوش هیجانی است که جامعه ما را جلو می برد. ۷۵% از موفقیت های اجتماع،سیاست و حوزه دولت وابسته به هوش هیجانی است نه.IQ پس در این دنیای پیچیده EQ+IQ می شود موفقیت. بین هوش هیجانی و خلاقیت ضریب همبستگی بالایی وجود دارد. بالای ۹۰%. سازمان هایی که مدیرانی با هوش هیجانی بالا دارند، امنیت خاطر بیشتری را احساس می کنند. جوامعی که رهبرانشان هوش هیجانی بالاتری دارند، تعلق و وفاداری ملی آنان بسیار بالاست. این افراد به جامعه شان عشق میورزند. احساساتی مثل عصبانیت، خجالت، تنفر، ترس و… احساساتی هستند که ما در طول روز با یکدیگر داریم. ما سه اصطلاح داریم: احساسات،عاطفه و هیجان. از بعد روانشناسی این سه کلمه سه بعد متفاوت دارد. مدیریت هیجانات،جز دیگر هوش هیجانی است. یعنی من بتوانم هیجانات خودم را خوب بشناسم، خوب مدیریت کنم و آنگاه است که هیجانات طرف مقابلم را خوب می توانم بشناسم و خوب هم مدیریت کنم.

هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار

مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینه‌هاو به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوت‌های فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشته‌اش را رقم زده است.اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف می‌شود. برای تغییر و حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره مهمترین و اصلی‌ترین عامل نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعه‌ای تنها و تنها نیروی انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی بنظر برسد ولی واقعیت‌های پیشرو در جوامع گوناگون این امر را ثابت می‌کند. اگر یک جامعه را با همه امکانات مادی و ثروت‌های بیکران با جامعه‌ای که از همه این امکانات بی‌بهره است مقایسه کنیم و مشاهده کنیم که جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتری برخوردار است تنها عاملی که این مسئله را ایجاد کرده باید عامل انسانی باشد در زمینه امور اقتصادی و تجاری مانند همه دیگر بخش‌های اجتماعی عامل انسانی مهم و حیاتی است. مقاله حاضر نگاهی دارد به یکی از دیدگاه‌های جدید در زمینه مدیریت تجاری.
نخستین توجهی که در عرصه مدیریت و تجارت به صورتی جدی به رفتار مناسب با عوامل انسانی مبذول گشت به التون مایو استاد دانشگاه هاروارد مربوط می‌شود. وی در تحقیقاتی که در شرکت برق وسترن انجام داد و به تحقیقات هاتورن معروف شد به این نتیجه مهم رسید که توجه به عامل انسانی مهم ترین ابزار در رشد انگیزش و بهره‌وری سازمان‌ها و کارکنان آنها است. در واقع بعد از آنکه تیلور اصول مدیریت علمی خود را منتشر و اجرا نمود انقلابی در بهره‌وری سازمان‌ها رخ داد، اما به همان نسبت اداره سازمان‌ها را به سمت شیوه‌های مکانیکی که موجب کاهش رضایت کارکنان می‌شد سوق داد. تلاش‌های التون مایو که در واقع آغازگر جنبشی نوین در عرصه مدیریت بود و به مکتب رفتارگرایان معروف گشت باعث شد مدیران و نخبگان تجاری توجهی ویژه به عامل روحیه انسانی در داخل و خارج از سازمان نمایند. شکوفایی شیوه رفتارگرایان مربوط به سال‌های ۱۹۳۰ می‌شود با این وجود تا به حال این بینش اعتبار خود را حفظ نموده است. طوری که حالا در تقسیم‌بندی‌هایی که برای نگرش مدیریتی مدیران به کار می‌رود آنها را به دو دسته کارمندگراها و کارگراها تقسیم می‌کنند که در واقع تمایزی است بین کسانی که اولویت و تمرکز خود را بر انجام کار بدون توجه به روحیه دیگران می‌دهند و کسانی که روحیه کارکنان و انگیزش آنان را در نظر می‌گیرند. ناگفته پیداست بهترین شیوه روشی است که هر دو وجه را یعنی کارگرایی و کارمند گرایی را در اوج دارا باشد.
هوش هیجانی به نظر می‌رسد می‌تواند شکل تکامل یافته‌ای از توجه به انسان در سازمان‌ها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران تجاری و برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تأمین رضایت آنها.
EQ-K (1)

هوش هیجانی و مدیریت بازار

استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایده‌ای نوین می‌باشد که برای بسیاری از مدیران و تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح می‌دهند برای انجام کارها از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان.نگرانی اصلی آنها آن است که احساس همدلی و دلسوزی با همکاران و مشتریان آنها را از پرداختن به اهداف سازمان دور نماید. در هر صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای پست مدرن متفاوت است و بایستی طبق قاعده روز عمل کرد. مدیران و تجاری که هوش هیجانی بالایی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می‌شناسند و هدایت می‌کنند و احساسات دیگران را نیز درک می‌کنند و هدفمند با آن برخورد می‌کنند در اداره بازار ممتازند. این افراد حتی در زندگی فردی نیز خرسند و کارآمدند و توانی را در اختیار دارند که موجب می‌گردد افرادی مولد باشند. در واقع مدیریت سازمان ابتدا بایستی با تکیه بر هوش هیجانی مسیر را حس کند و دورنما را مشخص کند و مأموریت سازمان را تشخیص دهد و بعد با استفاده از قواعد علمی و تئوریک بازاریابی به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود دست یابد. احساس خدمتگزاری به مشتریان، همدلی درون سازمانی در جهت حفظ مشتریان و تعیین رسالت سازمان مسائلی نیستند که از طریق مباحث تئوریک بتوان بدانها پرداخت بلکه نیاز به هوشی برتر دارند که هم هوش بین فردی را شامل شود هم هوش درون فردی را.



منبع: اینفو