جایگاه هوش هیجانی در برنامه درسی

هوش چیست؟

کلمه هوش تحت عنوان «عقل و خرد» از دیرباز در مباحث فلسفی و ادبیات گوناگون به کار رفته است، اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شد(حمیدی‌زاده، ۱۳۸۸). هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان‌شناسی «جوهر دانایی و یا توانایی یادگیری» است.

در واقع، هوش را ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت می‌دانیم که به وسیله آن انسان می‌تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهی‌های خود را منظم کند و لغات و کلمات را یاد بگیرد و به کار برد. بنابراین، هوش ابزار و وسیله‌ای است که می‌توان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد متفاوت به کار برد (اولی، ۱۳۸۸). وقتی روان‌شناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند، ابتدا بیشتر به جنبه‌های شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند (حمیدی‌زاده، ۱۳۸۷). در همین راستا موضوع «بهره هوشی» یا «هوش بهر»‌ معرفی شد که شاخصی برای اندازه‌گیری هوش است و از حاصل تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست می‌آید(آناستازی، ۱۳۶۹).

هوش بهر (IQ) نیروی محرکه در قرن بیستم بود و به عنوان مهم‌ترین پیش‌بینی کننده موفقیت افراد در زندگی مطرح می‌شد. طبق این نگرش، افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتری هستند، نسبت به دیگران موفق‌تر خواهند بود. در نتیجه این گونه تصورات، حتی در مدارس نیز می‌کوشیدند آگاهی و دانش بچه‌‌ها را تا حد ممکن افزایش دهند و به امر آموزش، بهای زیادی داده می‌شد. تحقیقات بعدی نشان دادند که بهره هوشی به تنهایی نمی‌تواند بیان‌کننده علل موفقیت افراد در کار یا زندگی باشد.

چرا که می‌توان افرادی را یافت که ضریب هوشی بالایی داشته و در تحصیل موفق بوده‌اند اما در زندگی موفق محسوب نمی‌شوند (poonTengFall 2002: 74ـ۵۷) آنچه امروزه به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت از آن یاد می‌شود، «هوش هیجانی» (EQ) است.

هوش هیجانی چیست؟

از نظر تاریخی،‌ مبحث هوش هیجانی به سال ۱۹۲۰ برمی‌گردد. در آن زمان ثروندایک مطرح کرد که هوش هیجانی ریشه در مفهوم «هوش اجتماعی» دارد. وی هوش هیجانی را توانایی مهم مدیریت انسان‌‌ها برای عمل به شیوه‌ای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرد. پس از ثروندایک در سال ۱۹۸۵، پاین، دانشجوی دوره دکترای رشته هنر در یکی از دانشگاه‌های آمریکا، در پایان‌نامه‌اش از عنوان هوش هیجانی استفاده کرد. سپس در سال ۱۹۹۰، جان مایر و پیتر سالووی، دو استاد دانشگاه در آمریکا، براساس تحقیقات خود مقاله‌ای درباره هوش هیجانی به چاپ رساندند و پژوهش در این زمینه را آغاز کردند. این دو دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمندترند.

سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه‌های غیرشناختی هوش، اصطلاح «هوش هیجانی» را به کار بردند.

الگوی اولیه آن‌‌ها از هوش هیجانی، سه حیطه از توانایی‌‌ها را شامل می‌شد: ارزیابی و ابراز هیجان، تنظیم هیجان در خود و دیگران و بهره‌برداری از هیجان. منظور این دو پژوهشگر و نظریه‌پرداز از هوش هیجانی، توانایی افراد برای مواجهه با هیجان‌های خود بود. آن‌‌ها هوش هیجانی را زیرمجموعه‌ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که توانایی تشخیص، احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و نظارت برآن‌‌ها، توانایی تمییز بین احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد را شامل می‌شود.

بار ـ آن (۲۰۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی فرد برای مواجهه با چالش‌های محیطی می‌داند که توانایی پیش‌بینی موفقیت را دارد. وی هوش هیجانی را عامل مهمی در شکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می‌کند و آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی افراد مرتبط می‌داند.

رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی

براساس مطالعات انجام شده، همبستگی بین هوش هیجانی (EQ) و بهره هوشی (IQ) بین ۷ر۰ تا ۱۲ر۰ است (Kluemper , 2008: 1402ـ۱۱۱۲; Derksen & Kramer جلالی، ۱۳۸۱ Katzko , 2002: 37 ـ ۴۸؛) اما تحقیقاتی نیز وجود دارد که نشان می‌دهند در کودکان با افزایش بهره هوشی، هوش هیجانی کاهش می‌یابد(گلمن، ۱۳۸۳) در این میان، مهم‌ترین تفاوت و چه بسا دلیل برتری EQ بر IQ ، مربوط به توانایی تعلیم‌پذیری و آموزش EQ است.

به اعتقاد کرستد(۱۹۹۹)، هوش هیجانی ممکن است در بعضی از زمینه‌‌ها با بهره هوشی هم‌پوشانی پیدا کند. فرد با هوش از نظر عاطفی باید در چهار زمینه شناخت، به کارگیری، درک و فهم، و تعدیل عواطف و احساسات مهارت داشته باشد. جک بلوک، روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی، با استفاده از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیت‌‌ها اساسی عاطفی و اجتماعی است. به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوت‌های آنان را بررسی کرده است(Goleman , 1995). فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) در سطح بالایی است ولی هشیاری عاطفی ندارد، تقریباً «کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیره‌دست، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.

افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده‌اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و درباره خود مثبت می‌اندیشند.

آنان ظرفیت چشم‌گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند، در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه‌اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان هم‌چنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد می‌کنند (پیشین).

ابعاد هوش هیجانی

در معروف‌ترین مدل ارائه شده در مورد هوش هیجانی، گلمن (۱۹۹۵) به نقل از مایر و سالووی مهارت‌های هوش هیجانی را به پنج دسته به این شرح تقسیم می‌کند:

* خودآگاهی (شناخت احساسات خود): یعنی اینکه فرد یا بصیرت داشته باشد و از حالات درونی، نقاط قوت و ضعف، و منابع درونی خودآگاه باشد.

* خود تنظیمی (کنترل احساسات): شامل مدیریت حالات درونی، محرک‌های آنی و منابع درونی شخص است.

* خودانگیزشی(خودانگیختگی): شامل کنترل تمایلات عاطفی است که از طریق آن رسیدن به هدف آسان می‌شود.

* همدلی (شناخت احساسات دیگران): به معنی هم‌سو بودن با اهداف گروه و سازمان است؛ به طوری که فرد برای تحقق اهداف سازمانی با فداکاری و از خود گذشتگی عمل کند.

* مهارت‌های اجتماعی(تنظیم روابط دیگران): مبین ویژگی‌هایی است که فرد براساس آن‌‌ها روابط بین خود و دیگران را مدیریت می‌کند.

پژوهش‌های مرتبط با هوش هیجانی

نتایج پژوهش پتریدز، فردریکسون و فارنهام (۲۰۰۴) در زمینه تأثیر هوش هیجانی بر عملکرد تحصیلی نشان داد، آن دسته از دانش‌آموزانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، عملکرد تحصیلی بالاتری نسبت به دیگران دارند(قمرانی جعفری، ۱۳۸۳).

از طرف دیگر بسیاری از محققان، منافع هیجانی زیر را به فعالیت جسمانی منظم نسبت می‌دهند:

* هیجانات خوشایند و مثبت ارتقا یافته؛

* خلق و خوی مثبت و آثار کاهش اضطراب

متعادل‌تر؛

* سطح خوش‌بینی بالاتر:

نتایج تحقیقات زاسکووا و استیجسکال(۲۰۰۳) نشان داد که ورزشکاران موفق استعداد ویژه‌ای در هوش هیجانی دارند که آن‌‌ها را قادر به انجام دادن کارهای بزرگ می‌کند.

بارساد(۱۹۹۸) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که گروه دانشجویان شاد و امیدوار، بیشتر با یکدیگر همکاری می‌کنند و از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند.

نتایج تحقیقات کریتلر (۱۹۹۱) نشان داد که افراد فعال، میزان بیشتری از عشق و شادی (فقط مردان)، پرخاشگری، واکنش‌های هیجانی،خیال‌پردازی مثبت و کنترل داخلی را نشان می‌دهند. از طرف دیگر، میزان کمتری از افسردگی، ترس و اضطراب، حسادت (فقط زمان)، و خیال‌پردازی منفی دارند.

برنامه درسی و هوش هیجانی

جایگاه مدرسه و پرورش ابعاد گوناگون شخصیت هکودکان از دیرباز مورد توجه متخصصان بوده است. پرورش ابعاد شناختی به همراه ابعاد غیرشناختی تاثیرات فراگیر و عمیقی بر روند شکل‌گیری شخصیت رسمی و غیررسمی دانش‌آموزان می‌‌گذارد. توجه به نقش مدرسه در پرورش نظام هیجانی کودکان از این روست که یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهند، تجربه‌های هیجانی زندگی کودک، مدارهای مغز را برای آن نوع پاسخ آماده می‌کنند.

بنابراین، هنگامی که کودک خشم خود را کنترل می‌کند یا می‌آموزد که آرام باشد یا همدلی و همکاری نشان می‌دهد، در حقیقت توانمندی‌های هیجانی خود را تقویت و تثبیت می‌کند (Goleman، ۱۹۹۵).

در پرورش استعدادهای هیجانی، مدارسی موفق هستند که به ایجاد رابطه‌ای مناسب بین دانش‌آموزان، دانش‌آموزان و معلمان، و دانش‌آموزان و سایر اعضای مدرسه کمک می‌کنند. در چنین مدارسی، معلم و دانش‌آموز برای ایجاد تعامل و رابطه‌ای متقابل و مطلوب می‌کوشند.

برنامه‌های آموزش مهارت‌های هیجانی این گونه مدارس نه تنها به آگاهی دانش‌آموزان از حالت‌های هیجانی خود یاری می‌رسانند بلکه عزت نفس آنان را تقویت می‌کنند و باعث می‌شوند که در آزمون‌های شناختی استاندارد نیز نمره‌های بهتری کسب کنند. مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجان را به کودکان بیاموزند. معلمان باید با تعامل محترمانه با کودکان و مراقبت از آنان، الگوی مناسبی برای تقویت این نوع رفتارها باشند (جلالی، ۱۳۸۱).

از آن جا که مدرسه از جایگاه ویژه‌ای در پرورش هوش هیجانی به عنوان مؤلفه‌ای تاثیرگذار در روند تکامل جنبه‌های تحصیلی و اجتماعی کودکان برخوردار است،‌ ضرورت دارد که در برنامه‌های درسی مدارس جایگاه ویژه‌ای برای پرورش مهارت‌های هیجانی دانش‌آموزان در نظر گرفته شود (قمرانی و جعفری، ۱۳۸۳).

اهداف تربیت‌بدنی و ورزش

در تاریخ بشر، اهداف عمده تربیت‌بدنی و ورزش همواره عبارت بوده است از حفظ سلامت، تعمیم بهداشت، رشد و تقویت قوای جسمانی آمادگی برای فعالیت‌های دفاعی، کسب شادابی و نشاط و کسب موفقیت‌های حرفه‌ای. یکی از مهم‌ترین اهداف ویژه اجرای برنامه درس تربیت‌بدنی در مدارس، «اهداف روانی و اجتماعی» است که از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن می‌توان به تعدیل عواطف و کنترل بعضی از حالات مانند خشم یا ترس، دستیابی به شادابی و نشاط، رفع عوارض ناشی از نگرانی و انزواطلبی، و تعدیل رقابت و پذیرش اصول و ضوابط معقول در زندگی روزمره اشاره کرد (رمضانی، ۱۳۸۶).

تربیت‌بدنی و ورزش در افزایش اعتماد به نفس، آمادگی افراد برای رقابت (بردن یا باختن) و همکاری در فعالیت‌های دست‌جمعی بسیار مؤثر است. چنین دیدگاهی ایجاب می‌کند که به ماورای مسائلی که انحصاراً به اجراهای ورزشی مربوط می‌شوند، توجه ویژه مبذول گردد. این توجه و تأکید می‌باید بر ابعاد تربیتی و اخلاقی مبتنی باشد. به همین منظور، «یونسکو» آن دسته از فعالیت‌های تربیت‌بدنی و ورزشی که کامل‌کننده ارزش‌های اخلاقی و تربیتی هستند، ترویج می‌دهد.

مبانی برنامه درسی تربیت‌بدنی

توجه دقیق به مبانی و زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی به منظور تعیین تاثیرات متقابل پدیده‌های اجتماعی جامعه و برنامه درسی، اهداف و مقاصد برنامه‌های آموزشی و پرورشی را محقق می‌سازند. به منظور ارائه تصویری روشن از نقش و اهمیت مبانی برنامه درسی، این موارد در سه بخش مبانی فلسفی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی توضیح داده می‌شوند:

الف‌) مبانی فلسفی برنامه درسی تربیت بدنی: تدوین برنامه درسی قبل از هر چیز به مبانی فلسفی نیاز دارد تا بر اساس آن جهت‌گیری‌های (رویکردهای) اساسی برنامه بیان شود. فلسفه روی اهداف، مقاصد، محتوا و آموزش برنامه درسی تربیت‌بدنی اثر مستقیم دارد. موضوعاتی که در فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرند عبارت‌اند از: جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، و ارزش‌شناسی.

ب‌) مبانی روان‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: داشتن اطلاعات لازم درباره ویژگی‌های رشد جسمانی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی، نیازها و علایق دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی ضرورت دارد. همچنین، داشتن اطلاعات در زمینه ماهیت یادگیری و عوامل و شرایط آن برای تدوین برنامه‌های درسی تربیت‌بدنی ضروری است. یادگیرنده، محور برنامه‌های درسی است. بدیهی است اگر تصویر دقیق و مناسبی از ویژگی‌ها و مشخصات دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی در اختیار نباشد، اهداف و مقاصد برنامه درسی به نتیجه نمی‌رسد. ابعاد و جنبه‌های متفاوت رشد فراگیرندگان که در روان‌شناسی تربیتی مورد مطالعه قرار می‌گیرد، می‌تواند یکی از منابع برنامه درسی باشد. اغلب روان‌شناسان، ابعاد رشد فراگیرندگان را شامل ابعاد جسمانی، عقلانی، عاطفی و اجتماعی می‌دانند.

ج) مبانی جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: در مبانی اجتماعی و جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی،

نیاز جامعه به افراد سالم و تندرست به عنوان پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی، فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی به شمار می‌آیند.

بدون شک تدوین برنامه درسی تربیت بدنی با توجه به مبانی فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی، موجبات رشد اجتماعی، اخلاقی و زمینه‌ساز سلامت روانی و جسمانی و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد. (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

آموزش هوش هیجانی از طریق برنامه درس تربیت بدنی

برنامه درس تربیت بدنی با توجه به اهمیت آن در نظام آموزشی و آثار و کارکردهای آموزشی، تندرستی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، اخلاقی و سیاسی آن، نقش اساسی در تحقق اهداف تعلیم و تربیت ایفا می‌کند. نخستین برنامه‌های تربیت بدنی در ایالات متحده، برنامه‌های آْموزشی تربیت بدنی مبتنی بر رشته‌های ورزشی بودند. این وضعیت در برنامه‌های درسی تربیت بدنی و آموزش و پرورش ایران هم وجود داشت. برنامه تربیت بدنی با تاکیدی که بر پرورش جسمی، ذهنی و هیجانی (عاطفی) در جامعه دارد، می‌تواند نقش بهتری در این زمینه ایفا کند. در همین راستا، سه رویکرد آموزش ورزش‌ها، آمادگی جسمانی و حفظ سلامت، و مدل چند فعالیتی، در ارائه برنامه درس تربیت بدنی در آموزش و پرورش ایران در نظر گرفته شد (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

در تربیت بدنی هدف از «یادگیری از طریق حرکت» درک این حقیقت است که تربیت بدنی مؤثر می‌تواند تأثیر مثبتی بر رشد شناختی ـ عاطفی (اجتماعی ـ هیجانی) کودکان بگذارد. وجود برنامه‌های تربیت بدنی، بهداشت و تندرستی، و آمادگی جسمانی، برای تقویت قوای ذهنی و یادگیری، همه افراد بشر لازم است. بر همین اساس، برنامه درسی تربیت بدنی در سلامت روانی و جسمانی و به تبع آن در نشاط و شادی دانش‌آموزان نقش موثری دارد.

کتی کوهن می‌گوید: «برای پرورش هوش هیجانی طبیعتاً بهتر است که از دوران کودکی شروع کنید.» او که یک مددکار اجتماعی بالینی در «فیرفاکس» ویرجینیا در حومه شهر واشنگتن است، شرکت در فعالیت‌های حرکتی گروهی را بهترین راه برای پرورش مهارت‌های اجتماعی قوی در کودکان و نوجوانان می‌داند. از آنجا که کودکان علاقه دارند زمان زیادی از روز را با فعالیت‌های حرکتی و بازی سپری کنند، به نظر می‌رسد آموزش مهارت‌های اجتماعی در گروه‌های کوچک و از طریق تمرین‌های کاربردی برای برقراری بهتر ارتباطات، حل مسئله، مدیریت خشم و استرس و حتی تاثیرگذاری مثبت بر دیگران می‌تواند مفید باشد. کوهن می‌گوید: « در یادگیری مهارت‌های اجتماعی، مشکل اغلب افراد کنترل هیجانات به طور مؤثر است. همان طور که دکتر بویاتسیز اشاره می‌کند، نادیده گرفتن هیجاناتمان می‌تواند اثر نامطلوبی بر تندرستی، شادی و سلامتی عمومی ما بگذارد؛ بدون این که میزان هوش یا سواد ما مهم باشد» (عظیمی، ۱۳۸۷).

هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجابودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان شناسی «جوهردانایی و یا توانایی یادگیری» است.

نیاز به سلامت و آمادگی جسمانی، تعلق به گروه، موفقیت، کسب مهارت‌های ورزشی برای گذران اوقات فراغت، یادگیری مهارت‌های اجتماعی و نیاز به تحرک در درس تربیت بدنی، و نیاز جامعه به افراد سلام و تندرست پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی محسوب می‌شوند و فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی برنامه تربیت بدنی به شمار می‌آیند، همچنین، توجه به علم تربیت بدنی به عنوان یک رشته علمی مستقل، ضروری است. در تدوین برنامه درسی تربیت بدنی نظام آموزش و پرورش باید به جهت‌گیری‌ها، رویکردها و به ویژه مبانی فلسفی، اجتماعی و روان شناختی برنامه درسی تربیت بدنی توجه ویژه‌ای شود. بدن شک، تدوین سلامت روانی و جسمانی، و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد.

نتیجه گیری

رشد و تکامل همه جانبه کودکان و نوجوانان با پرداختن به همه ابعاد وجودی آنان میسر می‌شود و کوتاهی در پرورش هر یک از این ابعاد، کاستی‌هایی را در رشد و تکامل دانش‌آموزان به دنبال خواهد داشت. هدف غایی یا آرمان تربیت‌بدنی، رشد مطلوب دانش‌آموزان در ابعاد فیزیکی، شناختی، عاطفی و اجتماعی از طریق شرکت در فعالیت‌های ورزشی برنامه‌ریزی شده است. محصول چنین آموزش‌هایی، تربیت فرد فرهیخته در تربیت بدنی است؛ یعنی مفهومی شبیه مفهوم انسان کامل.

ذات ورزش و تربیت بدنی، به ویژه در ورزش‌های گروهی، تعامل و همکاری با دیگران را می‌طلبد و نیازمند آگاهی از هیجانات و احساسات سایر افراد تیم در یک موقعیت خاص است و همچنین، در شرایط ورزشی موقعیت‌هایی برای ایجاد خشم، عصبانیت، همدلی، مشارکت با دیگران و … فراهم می‌شود. از این رو ورزش که از ظرفیت‌ بالایی برای تقویت هوش هیجانی دانش‌آموزان برخوردار است، می‌تواند بستر مناسبی برای تعامل صمیمانه دانش‌آموزان با یکدیگر فراهم کند. بنابراین لازم است در تدوین برنامه درسی تربیت‌بدنی به پرورش عواطف و احساسات و به ویژه نقش هوش هیجانی توجه بیشتری شود و اهداف برنامه درسی تربیت‌بدنی مورد توجه مجدد و موشکافانه‌تری قرار گیرد؛ به طوری که در اهداف تدوین شده رشد و شکوفایی هر چه بیشتر هوش هیجانی و توانمندی‌های عاطفی و احساسی دانش‌آموزان مدنظر قرار گیرد.با این دیدگاه، تدوین برنامه درسی تربیت بدنی وظیفه‌ای خطیرتر و سنگین‌تر از قبل خواهد بود. برنامه این درس باید به گونه‌ای تدوین شود که معلمان تربیت بدنی بتوانند با آگاهی دقیق از احساسات و هیجانات خود و کنترل صحیح آن‌ها، از هیجانات و احساسات دانش‌آموزان و نحوه مدیریت و هدایت آن‌ها نیز آگاهی یابند. از این طریق گام مهمی در جهت پرورش هوش هیجانی و عاطفی دانش‌آموزان خود بردارند و نقش فعال‌تری در آماده‌سازی نسل آینده جامعه ایفا کنند. معلمان تربیت بدنی می‌توانند ضمن تعامل خوب با دانش‌آموزان، یک محیط امن عاطفی برای آن‌ها به وجود آورند؛ به گونه‌ای که بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان گفت و گو کنند. همچنین با آموزش مهارت‌های اجتماعی مانند برنامه‌های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، سرکوب نکردن احساسات، استفاده از هیجانات مثبت، کنترل هیجانات منفی و … در موقعیت‌های ورزشی، در راه اعتلای هر چه بیشتر هوش هیجانی و به دنبال آن موقعیت تحصیلی و ورزشی دانش‌آموزان خود گام بردارند.

 




منبع: اطلاعات

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.