تأثیر هوش هیجانی در موفقیت شغلی

هوش هیجانی انسان نسبت به بهره هوشی، معیار واقعی‌تری در سنجش موفقیت است؛ به عبارت دیگر تأثیر هوش هیجانی در موفقیت و کامیابی انسان در زندگی شخصی و حرفه‌ای بسیار تعیین‌کننده‌ است.

برای اینکه بتوانید هوش هیجانی خود را بهتر بشناسید و آن را تقویت کنید، باید شناختی روی چهار مؤلفه اصلی یعنی خود، دیگران، آگاهی و عمل به دست آورید که منجر به توسعه مهارت‌های فردی در چهار زمینه خودآگاهی، مدیریت بر احساسات و عواطف، آگاهی اجتماعی و توسعه مهارت‌های اجتماعی می‌شود.

با ویکی روان همراه باشید.

گلمن در کتاب هوش هیجانی خود، توصیفی پایه‌ای از هوش هیجانی را در غالب پنج توانایی اصلی آورده است:

۱-  شناخت عواطف

۲-  مدیریت هیجان

۳-  خودانگیختگی

۴-  شناخت هیجان‌ها و عواطف دیگران

۵- حفظ و تحکیم روابط

تأثیر هوش هیجانی در موفقیت فردی، اجتماعی، شغلی و حرفه‌ای موضوعی انکارناپذیر است. نتیجه یک مدیریت درست بر عواطف و احساس‌ها، می‌تواند نتیجه عملکرد ذهن افراد را بهتر از قبل به نمایش بگذارد.

درواقع با شناختی که نسبت به هوش هیجانی پیدا شده است، شناخت انسان نسبت به خود و نوع رفتار و مدیریت بر احساس‌ها و هیجان‌ها، او را به این نتیجه رسانده که برای رسیدن به موفقیت باید به مواردی بیشتر از IQ توجه کند.



منبع: ویکی روان

جایگاه هوش هیجانی در برنامه درسی

هوش چیست؟

کلمه هوش تحت عنوان «عقل و خرد» از دیرباز در مباحث فلسفی و ادبیات گوناگون به کار رفته است، اما مطالعه آن به شکل علمی از اوایل قرن بیستم آغاز شد(حمیدی‌زاده، ۱۳۸۸). هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان‌شناسی «جوهر دانایی و یا توانایی یادگیری» است.

در واقع، هوش را ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت می‌دانیم که به وسیله آن انسان می‌تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط مورد نظر سازش دهد، اطلاعات و آگاهی‌های خود را منظم کند و لغات و کلمات را یاد بگیرد و به کار برد. بنابراین، هوش ابزار و وسیله‌ای است که می‌توان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد متفاوت به کار برد (اولی، ۱۳۸۸). وقتی روان‌شناسان شروع به نوشتن و تفکر در مورد هوش کردند، ابتدا بیشتر به جنبه‌های شناختی آن مانند حافظه و حل مسئله متمرکز شده بودند (حمیدی‌زاده، ۱۳۸۷). در همین راستا موضوع «بهره هوشی» یا «هوش بهر»‌ معرفی شد که شاخصی برای اندازه‌گیری هوش است و از حاصل تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست می‌آید(آناستازی، ۱۳۶۹).

هوش بهر (IQ) نیروی محرکه در قرن بیستم بود و به عنوان مهم‌ترین پیش‌بینی کننده موفقیت افراد در زندگی مطرح می‌شد. طبق این نگرش، افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتری هستند، نسبت به دیگران موفق‌تر خواهند بود. در نتیجه این گونه تصورات، حتی در مدارس نیز می‌کوشیدند آگاهی و دانش بچه‌‌ها را تا حد ممکن افزایش دهند و به امر آموزش، بهای زیادی داده می‌شد. تحقیقات بعدی نشان دادند که بهره هوشی به تنهایی نمی‌تواند بیان‌کننده علل موفقیت افراد در کار یا زندگی باشد.

چرا که می‌توان افرادی را یافت که ضریب هوشی بالایی داشته و در تحصیل موفق بوده‌اند اما در زندگی موفق محسوب نمی‌شوند (poonTengFall 2002: 74ـ۵۷) آنچه امروزه به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت از آن یاد می‌شود، «هوش هیجانی» (EQ) است.

هوش هیجانی چیست؟

از نظر تاریخی،‌ مبحث هوش هیجانی به سال ۱۹۲۰ برمی‌گردد. در آن زمان ثروندایک مطرح کرد که هوش هیجانی ریشه در مفهوم «هوش اجتماعی» دارد. وی هوش هیجانی را توانایی مهم مدیریت انسان‌‌ها برای عمل به شیوه‌ای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرد. پس از ثروندایک در سال ۱۹۸۵، پاین، دانشجوی دوره دکترای رشته هنر در یکی از دانشگاه‌های آمریکا، در پایان‌نامه‌اش از عنوان هوش هیجانی استفاده کرد. سپس در سال ۱۹۹۰، جان مایر و پیتر سالووی، دو استاد دانشگاه در آمریکا، براساس تحقیقات خود مقاله‌ای درباره هوش هیجانی به چاپ رساندند و پژوهش در این زمینه را آغاز کردند. این دو دریافتند که برخی از افراد در شناخت احساسات خود و دیگران و حل مشکلات احساسی و عاطفی توانمندترند.

سالووی و مایر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه‌های غیرشناختی هوش، اصطلاح «هوش هیجانی» را به کار بردند.

الگوی اولیه آن‌‌ها از هوش هیجانی، سه حیطه از توانایی‌‌ها را شامل می‌شد: ارزیابی و ابراز هیجان، تنظیم هیجان در خود و دیگران و بهره‌برداری از هیجان. منظور این دو پژوهشگر و نظریه‌پرداز از هوش هیجانی، توانایی افراد برای مواجهه با هیجان‌های خود بود. آن‌‌ها هوش هیجانی را زیرمجموعه‌ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که توانایی تشخیص، احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و نظارت برآن‌‌ها، توانایی تمییز بین احساسات و هیجان‌های خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد را شامل می‌شود.

بار ـ آن (۲۰۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی فرد برای مواجهه با چالش‌های محیطی می‌داند که توانایی پیش‌بینی موفقیت را دارد. وی هوش هیجانی را عامل مهمی در شکوفایی توانایی افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می‌کند و آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی افراد مرتبط می‌داند.

رابطه هوش هیجانی و بهره هوشی

براساس مطالعات انجام شده، همبستگی بین هوش هیجانی (EQ) و بهره هوشی (IQ) بین ۷ر۰ تا ۱۲ر۰ است (Kluemper , 2008: 1402ـ۱۱۱۲; Derksen & Kramer جلالی، ۱۳۸۱ Katzko , 2002: 37 ـ ۴۸؛) اما تحقیقاتی نیز وجود دارد که نشان می‌دهند در کودکان با افزایش بهره هوشی، هوش هیجانی کاهش می‌یابد(گلمن، ۱۳۸۳) در این میان، مهم‌ترین تفاوت و چه بسا دلیل برتری EQ بر IQ ، مربوط به توانایی تعلیم‌پذیری و آموزش EQ است.

به اعتقاد کرستد(۱۹۹۹)، هوش هیجانی ممکن است در بعضی از زمینه‌‌ها با بهره هوشی هم‌پوشانی پیدا کند. فرد با هوش از نظر عاطفی باید در چهار زمینه شناخت، به کارگیری، درک و فهم، و تعدیل عواطف و احساسات مهارت داشته باشد. جک بلوک، روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی، با استفاده از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیت‌‌ها اساسی عاطفی و اجتماعی است. به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالایی دارند و افرادی که دارای استعدادهای عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوت‌های آنان را بررسی کرده است(Goleman , 1995). فردی که فقط از نظر بهره هوشی(IQ) در سطح بالایی است ولی هشیاری عاطفی ندارد، تقریباً «کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیره‌دست، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است.

افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده‌اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند. احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و درباره خود مثبت می‌اندیشند.

آنان ظرفیت چشم‌گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند، در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه‌اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان هم‌چنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد می‌کنند (پیشین).

ابعاد هوش هیجانی

در معروف‌ترین مدل ارائه شده در مورد هوش هیجانی، گلمن (۱۹۹۵) به نقل از مایر و سالووی مهارت‌های هوش هیجانی را به پنج دسته به این شرح تقسیم می‌کند:

* خودآگاهی (شناخت احساسات خود): یعنی اینکه فرد یا بصیرت داشته باشد و از حالات درونی، نقاط قوت و ضعف، و منابع درونی خودآگاه باشد.

* خود تنظیمی (کنترل احساسات): شامل مدیریت حالات درونی، محرک‌های آنی و منابع درونی شخص است.

* خودانگیزشی(خودانگیختگی): شامل کنترل تمایلات عاطفی است که از طریق آن رسیدن به هدف آسان می‌شود.

* همدلی (شناخت احساسات دیگران): به معنی هم‌سو بودن با اهداف گروه و سازمان است؛ به طوری که فرد برای تحقق اهداف سازمانی با فداکاری و از خود گذشتگی عمل کند.

* مهارت‌های اجتماعی(تنظیم روابط دیگران): مبین ویژگی‌هایی است که فرد براساس آن‌‌ها روابط بین خود و دیگران را مدیریت می‌کند.

پژوهش‌های مرتبط با هوش هیجانی

نتایج پژوهش پتریدز، فردریکسون و فارنهام (۲۰۰۴) در زمینه تأثیر هوش هیجانی بر عملکرد تحصیلی نشان داد، آن دسته از دانش‌آموزانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، عملکرد تحصیلی بالاتری نسبت به دیگران دارند(قمرانی جعفری، ۱۳۸۳).

از طرف دیگر بسیاری از محققان، منافع هیجانی زیر را به فعالیت جسمانی منظم نسبت می‌دهند:

* هیجانات خوشایند و مثبت ارتقا یافته؛

* خلق و خوی مثبت و آثار کاهش اضطراب

متعادل‌تر؛

* سطح خوش‌بینی بالاتر:

نتایج تحقیقات زاسکووا و استیجسکال(۲۰۰۳) نشان داد که ورزشکاران موفق استعداد ویژه‌ای در هوش هیجانی دارند که آن‌‌ها را قادر به انجام دادن کارهای بزرگ می‌کند.

بارساد(۱۹۹۸) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که گروه دانشجویان شاد و امیدوار، بیشتر با یکدیگر همکاری می‌کنند و از هوش هیجانی بیشتری برخوردارند.

نتایج تحقیقات کریتلر (۱۹۹۱) نشان داد که افراد فعال، میزان بیشتری از عشق و شادی (فقط مردان)، پرخاشگری، واکنش‌های هیجانی،خیال‌پردازی مثبت و کنترل داخلی را نشان می‌دهند. از طرف دیگر، میزان کمتری از افسردگی، ترس و اضطراب، حسادت (فقط زمان)، و خیال‌پردازی منفی دارند.

برنامه درسی و هوش هیجانی

جایگاه مدرسه و پرورش ابعاد گوناگون شخصیت هکودکان از دیرباز مورد توجه متخصصان بوده است. پرورش ابعاد شناختی به همراه ابعاد غیرشناختی تاثیرات فراگیر و عمیقی بر روند شکل‌گیری شخصیت رسمی و غیررسمی دانش‌آموزان می‌‌گذارد. توجه به نقش مدرسه در پرورش نظام هیجانی کودکان از این روست که یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهند، تجربه‌های هیجانی زندگی کودک، مدارهای مغز را برای آن نوع پاسخ آماده می‌کنند.

بنابراین، هنگامی که کودک خشم خود را کنترل می‌کند یا می‌آموزد که آرام باشد یا همدلی و همکاری نشان می‌دهد، در حقیقت توانمندی‌های هیجانی خود را تقویت و تثبیت می‌کند (Goleman، ۱۹۹۵).

در پرورش استعدادهای هیجانی، مدارسی موفق هستند که به ایجاد رابطه‌ای مناسب بین دانش‌آموزان، دانش‌آموزان و معلمان، و دانش‌آموزان و سایر اعضای مدرسه کمک می‌کنند. در چنین مدارسی، معلم و دانش‌آموز برای ایجاد تعامل و رابطه‌ای متقابل و مطلوب می‌کوشند.

برنامه‌های آموزش مهارت‌های هیجانی این گونه مدارس نه تنها به آگاهی دانش‌آموزان از حالت‌های هیجانی خود یاری می‌رسانند بلکه عزت نفس آنان را تقویت می‌کنند و باعث می‌شوند که در آزمون‌های شناختی استاندارد نیز نمره‌های بهتری کسب کنند. مدارس باید چگونگی اداره و کنترل هیجان را به کودکان بیاموزند. معلمان باید با تعامل محترمانه با کودکان و مراقبت از آنان، الگوی مناسبی برای تقویت این نوع رفتارها باشند (جلالی، ۱۳۸۱).

از آن جا که مدرسه از جایگاه ویژه‌ای در پرورش هوش هیجانی به عنوان مؤلفه‌ای تاثیرگذار در روند تکامل جنبه‌های تحصیلی و اجتماعی کودکان برخوردار است،‌ ضرورت دارد که در برنامه‌های درسی مدارس جایگاه ویژه‌ای برای پرورش مهارت‌های هیجانی دانش‌آموزان در نظر گرفته شود (قمرانی و جعفری، ۱۳۸۳).

اهداف تربیت‌بدنی و ورزش

در تاریخ بشر، اهداف عمده تربیت‌بدنی و ورزش همواره عبارت بوده است از حفظ سلامت، تعمیم بهداشت، رشد و تقویت قوای جسمانی آمادگی برای فعالیت‌های دفاعی، کسب شادابی و نشاط و کسب موفقیت‌های حرفه‌ای. یکی از مهم‌ترین اهداف ویژه اجرای برنامه درس تربیت‌بدنی در مدارس، «اهداف روانی و اجتماعی» است که از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن می‌توان به تعدیل عواطف و کنترل بعضی از حالات مانند خشم یا ترس، دستیابی به شادابی و نشاط، رفع عوارض ناشی از نگرانی و انزواطلبی، و تعدیل رقابت و پذیرش اصول و ضوابط معقول در زندگی روزمره اشاره کرد (رمضانی، ۱۳۸۶).

تربیت‌بدنی و ورزش در افزایش اعتماد به نفس، آمادگی افراد برای رقابت (بردن یا باختن) و همکاری در فعالیت‌های دست‌جمعی بسیار مؤثر است. چنین دیدگاهی ایجاب می‌کند که به ماورای مسائلی که انحصاراً به اجراهای ورزشی مربوط می‌شوند، توجه ویژه مبذول گردد. این توجه و تأکید می‌باید بر ابعاد تربیتی و اخلاقی مبتنی باشد. به همین منظور، «یونسکو» آن دسته از فعالیت‌های تربیت‌بدنی و ورزشی که کامل‌کننده ارزش‌های اخلاقی و تربیتی هستند، ترویج می‌دهد.

مبانی برنامه درسی تربیت‌بدنی

توجه دقیق به مبانی و زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی به منظور تعیین تاثیرات متقابل پدیده‌های اجتماعی جامعه و برنامه درسی، اهداف و مقاصد برنامه‌های آموزشی و پرورشی را محقق می‌سازند. به منظور ارائه تصویری روشن از نقش و اهمیت مبانی برنامه درسی، این موارد در سه بخش مبانی فلسفی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی توضیح داده می‌شوند:

الف‌) مبانی فلسفی برنامه درسی تربیت بدنی: تدوین برنامه درسی قبل از هر چیز به مبانی فلسفی نیاز دارد تا بر اساس آن جهت‌گیری‌های (رویکردهای) اساسی برنامه بیان شود. فلسفه روی اهداف، مقاصد، محتوا و آموزش برنامه درسی تربیت‌بدنی اثر مستقیم دارد. موضوعاتی که در فلسفه مورد بررسی قرار می‌گیرند عبارت‌اند از: جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، و ارزش‌شناسی.

ب‌) مبانی روان‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: داشتن اطلاعات لازم درباره ویژگی‌های رشد جسمانی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی، نیازها و علایق دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی ضرورت دارد. همچنین، داشتن اطلاعات در زمینه ماهیت یادگیری و عوامل و شرایط آن برای تدوین برنامه‌های درسی تربیت‌بدنی ضروری است. یادگیرنده، محور برنامه‌های درسی است. بدیهی است اگر تصویر دقیق و مناسبی از ویژگی‌ها و مشخصات دانش‌آموزان در درس تربیت‌بدنی در اختیار نباشد، اهداف و مقاصد برنامه درسی به نتیجه نمی‌رسد. ابعاد و جنبه‌های متفاوت رشد فراگیرندگان که در روان‌شناسی تربیتی مورد مطالعه قرار می‌گیرد، می‌تواند یکی از منابع برنامه درسی باشد. اغلب روان‌شناسان، ابعاد رشد فراگیرندگان را شامل ابعاد جسمانی، عقلانی، عاطفی و اجتماعی می‌دانند.

ج) مبانی جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی: در مبانی اجتماعی و جامعه‌شناختی برنامه درسی تربیت‌بدنی،

نیاز جامعه به افراد سالم و تندرست به عنوان پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی، فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی به شمار می‌آیند.

بدون شک تدوین برنامه درسی تربیت بدنی با توجه به مبانی فلسفی، روان شناختی و جامعه شناختی، موجبات رشد اجتماعی، اخلاقی و زمینه‌ساز سلامت روانی و جسمانی و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد. (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

آموزش هوش هیجانی از طریق برنامه درس تربیت بدنی

برنامه درس تربیت بدنی با توجه به اهمیت آن در نظام آموزشی و آثار و کارکردهای آموزشی، تندرستی، فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی، اخلاقی و سیاسی آن، نقش اساسی در تحقق اهداف تعلیم و تربیت ایفا می‌کند. نخستین برنامه‌های تربیت بدنی در ایالات متحده، برنامه‌های آْموزشی تربیت بدنی مبتنی بر رشته‌های ورزشی بودند. این وضعیت در برنامه‌های درسی تربیت بدنی و آموزش و پرورش ایران هم وجود داشت. برنامه تربیت بدنی با تاکیدی که بر پرورش جسمی، ذهنی و هیجانی (عاطفی) در جامعه دارد، می‌تواند نقش بهتری در این زمینه ایفا کند. در همین راستا، سه رویکرد آموزش ورزش‌ها، آمادگی جسمانی و حفظ سلامت، و مدل چند فعالیتی، در ارائه برنامه درس تربیت بدنی در آموزش و پرورش ایران در نظر گرفته شد (جوادی پور و نوروززاده، ۱۳۹۰).

در تربیت بدنی هدف از «یادگیری از طریق حرکت» درک این حقیقت است که تربیت بدنی مؤثر می‌تواند تأثیر مثبتی بر رشد شناختی ـ عاطفی (اجتماعی ـ هیجانی) کودکان بگذارد. وجود برنامه‌های تربیت بدنی، بهداشت و تندرستی، و آمادگی جسمانی، برای تقویت قوای ذهنی و یادگیری، همه افراد بشر لازم است. بر همین اساس، برنامه درسی تربیت بدنی در سلامت روانی و جسمانی و به تبع آن در نشاط و شادی دانش‌آموزان نقش موثری دارد.

کتی کوهن می‌گوید: «برای پرورش هوش هیجانی طبیعتاً بهتر است که از دوران کودکی شروع کنید.» او که یک مددکار اجتماعی بالینی در «فیرفاکس» ویرجینیا در حومه شهر واشنگتن است، شرکت در فعالیت‌های حرکتی گروهی را بهترین راه برای پرورش مهارت‌های اجتماعی قوی در کودکان و نوجوانان می‌داند. از آنجا که کودکان علاقه دارند زمان زیادی از روز را با فعالیت‌های حرکتی و بازی سپری کنند، به نظر می‌رسد آموزش مهارت‌های اجتماعی در گروه‌های کوچک و از طریق تمرین‌های کاربردی برای برقراری بهتر ارتباطات، حل مسئله، مدیریت خشم و استرس و حتی تاثیرگذاری مثبت بر دیگران می‌تواند مفید باشد. کوهن می‌گوید: « در یادگیری مهارت‌های اجتماعی، مشکل اغلب افراد کنترل هیجانات به طور مؤثر است. همان طور که دکتر بویاتسیز اشاره می‌کند، نادیده گرفتن هیجاناتمان می‌تواند اثر نامطلوبی بر تندرستی، شادی و سلامتی عمومی ما بگذارد؛ بدون این که میزان هوش یا سواد ما مهم باشد» (عظیمی، ۱۳۸۷).

هوش در لغت به فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجابودن حواس، زیرکی و زرنگی، و عقل و خرد معنا شده است اما مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان شناسی «جوهردانایی و یا توانایی یادگیری» است.

نیاز به سلامت و آمادگی جسمانی، تعلق به گروه، موفقیت، کسب مهارت‌های ورزشی برای گذران اوقات فراغت، یادگیری مهارت‌های اجتماعی و نیاز به تحرک در درس تربیت بدنی، و نیاز جامعه به افراد سلام و تندرست پایه و اساس توسعه و پیشرفت اجتماعی محسوب می‌شوند و فراگیری کار جمعی، تمرین مشارکت اجتماعی و کسب شیوه زندگی فعال، محورهای اصلی برنامه تربیت بدنی به شمار می‌آیند، همچنین، توجه به علم تربیت بدنی به عنوان یک رشته علمی مستقل، ضروری است. در تدوین برنامه درسی تربیت بدنی نظام آموزش و پرورش باید به جهت‌گیری‌ها، رویکردها و به ویژه مبانی فلسفی، اجتماعی و روان شناختی برنامه درسی تربیت بدنی توجه ویژه‌ای شود. بدن شک، تدوین سلامت روانی و جسمانی، و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان کشور را فراهم می‌آورد.

نتیجه گیری

رشد و تکامل همه جانبه کودکان و نوجوانان با پرداختن به همه ابعاد وجودی آنان میسر می‌شود و کوتاهی در پرورش هر یک از این ابعاد، کاستی‌هایی را در رشد و تکامل دانش‌آموزان به دنبال خواهد داشت. هدف غایی یا آرمان تربیت‌بدنی، رشد مطلوب دانش‌آموزان در ابعاد فیزیکی، شناختی، عاطفی و اجتماعی از طریق شرکت در فعالیت‌های ورزشی برنامه‌ریزی شده است. محصول چنین آموزش‌هایی، تربیت فرد فرهیخته در تربیت بدنی است؛ یعنی مفهومی شبیه مفهوم انسان کامل.

ذات ورزش و تربیت بدنی، به ویژه در ورزش‌های گروهی، تعامل و همکاری با دیگران را می‌طلبد و نیازمند آگاهی از هیجانات و احساسات سایر افراد تیم در یک موقعیت خاص است و همچنین، در شرایط ورزشی موقعیت‌هایی برای ایجاد خشم، عصبانیت، همدلی، مشارکت با دیگران و … فراهم می‌شود. از این رو ورزش که از ظرفیت‌ بالایی برای تقویت هوش هیجانی دانش‌آموزان برخوردار است، می‌تواند بستر مناسبی برای تعامل صمیمانه دانش‌آموزان با یکدیگر فراهم کند. بنابراین لازم است در تدوین برنامه درسی تربیت‌بدنی به پرورش عواطف و احساسات و به ویژه نقش هوش هیجانی توجه بیشتری شود و اهداف برنامه درسی تربیت‌بدنی مورد توجه مجدد و موشکافانه‌تری قرار گیرد؛ به طوری که در اهداف تدوین شده رشد و شکوفایی هر چه بیشتر هوش هیجانی و توانمندی‌های عاطفی و احساسی دانش‌آموزان مدنظر قرار گیرد.با این دیدگاه، تدوین برنامه درسی تربیت بدنی وظیفه‌ای خطیرتر و سنگین‌تر از قبل خواهد بود. برنامه این درس باید به گونه‌ای تدوین شود که معلمان تربیت بدنی بتوانند با آگاهی دقیق از احساسات و هیجانات خود و کنترل صحیح آن‌ها، از هیجانات و احساسات دانش‌آموزان و نحوه مدیریت و هدایت آن‌ها نیز آگاهی یابند. از این طریق گام مهمی در جهت پرورش هوش هیجانی و عاطفی دانش‌آموزان خود بردارند و نقش فعال‌تری در آماده‌سازی نسل آینده جامعه ایفا کنند. معلمان تربیت بدنی می‌توانند ضمن تعامل خوب با دانش‌آموزان، یک محیط امن عاطفی برای آن‌ها به وجود آورند؛ به گونه‌ای که بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان گفت و گو کنند. همچنین با آموزش مهارت‌های اجتماعی مانند برنامه‌های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، سرکوب نکردن احساسات، استفاده از هیجانات مثبت، کنترل هیجانات منفی و … در موقعیت‌های ورزشی، در راه اعتلای هر چه بیشتر هوش هیجانی و به دنبال آن موقعیت تحصیلی و ورزشی دانش‌آموزان خود گام بردارند.

 




منبع: اطلاعات

هوش هیجانی و راههای تقویت آن

ما به این پرسشها پاسخ می دهیم: هوش هیجانی چیست؟ تمایز هوش هیجانی (Emotional Intelligence) از بهره هوشی ( Intellectual Quotient)، مؤلفه های هوش هیجانی و سرانجام اینکه برای تقویت هوش هیجانی در سازمان چه مؤلفه هایی باید موردتوجه قرار گیرند؟
 
در روان شناسی، تعریف واحدی از هوش وجود ندارد. به طور خلاصه: هوش، مجموعه ای از توانمندیها و تواناییهاست. در بهره هوشی، استدلالها، تجزیه و تحلیل و نیز استفاده از مهارتهای کلامی متجلی می شود. از سوی دیگر کسانی که توانایی طراحی دارند، مانند مهندسان، انسانهایی هوشمند هستند. در این میان وقتی از واژه توجه صحبت می شود، این واژه باهوش و انسانهای هوشمند ارتباط پیدا می کند که از توجه بالایی برخوردارند. عامل دیگر حافظه است که از مصادیق توانمندیهاست.
 
بحث بهره هوشی نخستین بار در ایالات متحده و فرانسه مطرح شد. دیری نپایید که مشکلات بهره هوشی، خود را نشان داد که یکی از آنها مربوط به حوزه های فرهنگی بود. نقدی که به تستهای بهره هوشی شد، این بود که از لحاظ فرهنگی نمی تواند پاسخگو باشد. عامل دیگر اینکه تستها در مورد قدرت استنتاج، کاربرد داشتند ولی درزمینه خلاقیت، نوآوری و ابتکار کاملا عاجز بودند. در سال ۱۹۸۰ محققی در دانشگاه هاروارد، به نام هاروارد گاردنر روی پروژه صف کار می کرد و در جریان آن به مسئله ای به نام هوشهای متکثر رسید. وی ثابت کرد که هوش فقط در بعد ریاضی و خطی نیست. وی هنگام بررسی موضوع، به دو هوش رسید: هوش بین فردی و هوش درون فردی. گاردنر با طرح این موضوع مسائل مربوط به حوزه بهره هوشی (IQ) را نقد کرد.
 
IQ یکی از مصادیق هوش است و مصادیقی دیگر نیز وجود دارند. درهمین سال یک دانشجوی دکترا در رساله اش از اصطلاح EQ استفاده کرد و آن را در مقابل IQ به کاربرد.
 
این دانشجو EQ را مجموعه ای از تواناییهای هیجانی و اجتماعی برای رویارویی با مسائل زندگی دانست و گفت: در زندگی هر روز با خواسته هایی روبه رو هستیم، آیا این توانایی را داریم که با آنها خوب برخورد کنیم؟ اگر توانایی داریم، از EQ برخورداریم. در سال ۱۹۹۰ پیتر سلوی و جان میر (P.Salvy&J.Mayer) از دانشگاه ییل، اصطلاح هوش هیجانی یا EI را به کار بردند.
 
اما بحث اساسی هوش هیجانی از اینجا شروع می شود که هیجانها به دو دسته تقسیم می شوند:
 
۱. هیجانهای مثبت مانند شادی و سرور؛
۲. هیجانهای منفی مانند: بغض، کینه و خشم.
 
برخی هیجانها، فردی است و بعضی دیگر نسبت به دیگری است، مانند: احساس رقابت نسبت به دیگران.
 
مؤلفه های هوش هیجانی
دکتر فاطمی در ادامه در زمینه ویژگیهای هوش هیجانی اظهار داشت: هوش هیجانی مجموعه ای از اجزای مرتبط به هم هستند که اجزا یا مؤلفه های این مجموعه عبارتند از:
 
ـ آگاهی از هیجانهای خود؛ بیان هیجانها؛ آگاهی از هیجانهای دیگران؛ مدیریت هیجانها.
 
ـ آگاهی از هیجانهای خود: مسئله ای که در بحث هوش هیجانی مطرح می شود، این است که ما تاچه اندازه به هیجانهای خودمان آگاهیم. برای مثال شما به عنوان مدیر، ممکن است که برای مذاکره از طرف سازمان به کشوری مسافرت کنید. اگر به نوع رفتار خود و عصبانیت آگاه نباشید، باعث می شود هیجان خشم در شما نقش منفی ایفا کند و درنتیجه در مذاکره یک گام به عقب بروید. اما اگر هنگام خشم از خود بپرسید هدف شما از شرکت در مذاکره چیست، منافع ملی یا گروهی؟ در این صورت مذاکره شما مطلوب و مثبت پیش خواهدرفت.
 
مثال دیگر: فرض کنید هنگام رفتن به محل کار با فردی درگیر می شوید. ساعتها پس از آن برخورد، احساس ناراحتی و بدخلقی بر رفتار شما حاکم می شود و بی دلیل به اطرافیان خود پرخاش می کنید. در صورت عمیق شدن به این ماجرا، متوجه می شوید که این برخورد تاثیر کاملا ناخوشایندی در سایر رفتارهای شما داشته است. بنابراین در نخستین مؤلفه هوش هیجانی، مهم آن است که شما بتوانید از آنچه در درونتان می گذرد، آگاه باشید.
 
بیان هیجانها:
دومین مؤلفه هوش هیجانی، چگونگی بیان هیجانهاست. بیان نکردن هیجانها موجب عوارض مختلف روحی وجسمی می شود. پاره ای پژوهشها در دانشگاه استانفورد و دیگر دانشگاهها نشان داده اند که اگر انسانها روزانه هیجانهای خود را بنویسند، کمتر به پزشک مراجعه خواهندکرد. ما باید یاد بگیریم هیجانها را درست بیان کنیم. در ارتباط با هیجانهای ما، همیشه سه حالت وجود دارد: حالت نخست) هیجان خود را اصلا ابراز نکنید.
 
حالت دوم) هیجان خود را با پرخاشگری و تهاجم بیان کنید.
 
حالت سوم) هیجان را به گونه ای مناسب و بدون حمله به طرف مقابل بیان کنید. برای مثال: در اتوبوس، کسی پای شما را لگد می کند، این یک هیجان منفی است و به دنبال آن سه حالت ممکن است اتفاق بیفتد: یک حالت این است که واکنش نشان ندهیم (رفتار انفعالی) حالت دیگر اینکه ممکن است به او پرخاش کنیم. حالت سوم اینکه ممکن است به او بگوییم: می شود از شما خواهش کنم کمی آن طرف تر بایستید.
 
وقتی هیجان را بیان کنید پالایش اتفاق می افتد، و وقتی بیان نکنید، گیرهای هیجانی و در حالت شدید فلج هیجانی ایجاد می شود. اگر یک دستتان چمدان و دست دیگر کوله پشتی و... باشد نمی توانید چابک حرکت کنید. هنگامی که ما هیجانها را بیان نمی کنیم، باعث سنگینی هیجانی می شود، یعنی اگر طرف را بشکافیم می بینیم این همه هیجان را با کوله باری از سختی حمل می کند و فشارهای زیادی را متحمل می شود که نتایج بسیار بدی دارد. بیان هیجانها می تواند از ساده ترین رفتارها تا پیچیده ترین آنها را دربربگیرد.
 
کسانی که انفعالی برخورد می کنند از لحاظ آوایی و تصویری نشانه های انفعالی در آنهاست. عکس آن هم تهاجمی همراه با آواهای بلند است و تصویرش هم این است که چهره گره خورده است. افرادی که هوش هیجانی پیدا می کنند، رفتارهای حالت سوم را از خود بروز می دهند. بدون آموزش، رفتار اول و یا رفتار دوم دیده می شود. آموزشهای هوش هیجانی نشان می دهد که ما در زندگی می توانیم رفتار نوع سوم را بروز دهیم و با پرهیز از چالشها در مدیریت بحران، موفق باشیم. مطالعات گوناگون نشان می دهند که بیان هیجانها به شکلی مناسب با سلامت و شاد بودن افراد ارتباط مستقیم دارند. در نمونه های فرهنگی و اصیل ما هم، این قضایا دیده می شوند. به عنوان مثال داستان پیرمردی که اشتباهی وضو می گرفت که امام حسین و امام حسن (علیهما السلام) در سنین طفولیت چگونه با او برخورد کردند. در حالی که می توانستند رفتار اول و دوم را نشان دهند. ولی با انتخاب رفتار سوم او را به صورت بیانگر توجیه کردند.
 
پژوهشهای مختلف در ابعاد سازمانی نشان داده اند که اگر بخواهیم سلامت سازمان را تامین کنیم، باید بتوانیم رفتارهای تهاجمی را کم کرده، رفتار بیانگر را تقویت کنیم و این امر تنها با آموزش صورت می گیرد.
 
آگاهی از هیجانهای دیگران: افراد دارای هوش هیجانی، نسبت به هیجانهای دیگران فوق العاده حساس، دقیق و هوشیارند، درحالی که افراد فاقد هوش هیجانی کاملا به هیجانها و احساسات دیگران بی توجهند. فهم هیجانهای دیگران به طور عمده از دو راه صورت می گیرد:
 
الف) توجه دقیق و آگاهانه به رفتارهای غیرکلامی،
ب) افزایش و ارتقای مهارتهای گوش دادن.
 
در شکل اول، پژوهشهای یکی از متفکران به نام ناپ (Knapp) نشان می دهند که رفتارهای غیرکلامی و کلامی از شش راه با هم در تعامل هستند:
۱) تکرار: رفتار غیرکلامی می تواند تکرارکننده آنچه در کلام بیان می شود، باشد.
 
۲) تناقض: رفتار غیرکلامی می تواند در تضاد و تناقض با آنچه به کلام می آید باشد.
 
۳) جایگزینی: ارتباط غیرکلامی می تواند جایگزین اظهارات کلامی شود، مانند: تکان دادن سر به جای گفتن «بله».
 
۴) تکمیل: رفتار غیرکلامی می تواند مکمل معنای پیام کلامی باشد، برای مثال، هنگامی که خبری را به کسی می دهیم، لبخند و شادی ما می تواند نشانه آن باشد که خبر موردنظر از نگاه ما مسرت بخش است.
 
۵) تاکید: در این حالت رفتار غیرکلامی بر نکات خاصی از پیام کلامی تاکید دارد. برای مثال وقتی مدیری به کارمند خود «نه» می گوید، سرودست خود را برای تاکید حرکت می دهد.
 
۶) کنترل و هدایت: رفتار غیرکلامی می تواند برای کنترل جریان مذاکره استفاده شود، برای مثال ژستهای مختلف می توانند معانی گوناگونی از قبیل: «حرف من دیگر تمام شده می توانید بروید» و «عجله کن» داشته باشند.
 
کلید یا شکل دوم برای فهم هیجانهای دیگران هنر گوش دادن و ارتقای آن است. یکی از دلایل اینکه نمی توانیم هیجانهای دیگران، را درک کنیم، این است که گوش نمی کنیم.
 
بعضی پژوهشها نشان می دهند که ما به یکی از این دلایل گوش نمی کنیم:
۱) هنوز حرف طرف تمام نشده شروع می کنیم به قضاوت کردن. به این رفتار گوش کردن همراه ارزیابی می گویند.
 
۲) وقتی طرف مقابل حرف می زند پیش خودمان تمرین می کنیم که بعد از او چه بگوییم، به این رفتار گوش کردن تمرینی می گویند.
 
۳) گوش کردن کلیشه ای و قالبی. ممکن است نسبت به موضوعی رفتارمان کلیشه ای باشد؛ یعنی وقتی فرد مقابل حرف می زند ما تنها به کلیشه رایج ذهنمان توجه می کنیم.
 
۴) گوش کردن ضبط صوتی آن است که در ظاهر گوش می دهیم، ولی اصلا ارتباط برقرار نمی کنیم، چون گوش کردن ما به گونه ضبط صوتی است. آن چیزی که باید در گوش کردن نشان دهیم، موهبت همدلی است. اگر همدلی وجود نداشته باشد، ارتباطات مسموم می شود. فرمول همدلی این است که در رابطه مان احساس فرد را شناسایی کنیم. همدلی متفاوت از همدردی است؛ چون در پی همدردی باید موافقت کنید و با همدیگر غصه بخورید، ولی همدلی؛ یعنی ما بتوانیم از زاویه دید فرد به موضوع نگاه کنیم، بدون اینکه با او توافق داشته باشیم. نخستین پیامد همدلی این است که فرد مقابل، احساس به رسمیت شناختن کند.
 
استیفان کاوی می گوید: در نیویورک سوار قطار بودم. مردی با بچه هایش سوار قطارشدند و پس از چندی بچه ها اوضاع قطار را به هم ریختند. مرد آرام روی صندلی نشسته، چشم هایش را بسته بود. بعد از چند لحظه، به وی گفتم: فکر نمی کنید بچه هایتان خیلی اذیت می کنند. چشم هایش را باز کرد و گفت: حق با شماست، ولی ما تازه از بیمارستانی برمی گردیم که بچه ها مادرشان را از دست داده اند. استیفان کاوی ادامه می دهد: دنیای آکنده از مخالفت من تبدیل به دنیایی پر از محبت شد، چون از دید او به ماجرا نگاه کردم. حساسیت های انسانها با هم متفاوت است و همدلی؛ یعنی درک این حساسیت ها.
 
به قول کارل راجرز (Carl Rogers) همدلی؛ یعنی قدم گذاشتن دردنیای شخصی دیگران و تلاش برای زندگی کردن در آن دنیا.
 
همدلی باعث بهتر برقرار شدن پلهای ارتباطی می شود. کسانی که هوش هیجانی دارند از پلهای ارتباطی بهتر استفاده می کنند و کسانی که فاقد آن هستند، بدون تشخیص درست، تجویز می کنند.
 
۵) گوش کردن با فیلتر: امکان گوش کردن به حرفهای دیگران، بدون هیچگونه زمینه ذهنی و پیشداوری، کار بسیار دشواری است. فرایند اجتماعی شدن به ما می آموزد که نسبت به خود، محیط اطراف و دیگران فیلترهایی ایجاد کنیم. فرهنگ به شکلهای متفاوت و گوناگون تعیین می کند که به چه چیز توجه کنیم و چه چیز را نادیده بگیریم؟ آگاهی از وجود فیلترهای فرهنگی، شخصی و خانوادگی و چگونگی دخالت آنها در گوش کردن موجب می شود که هنگام گوش کردن، به جنبه های مختلف پیام طرف مقابل توجه کنیم.
 
چهارمین مولفه هوش هیجانی مربوط به مدیریت هیجانهاست. دو راه بیشتر وجود ندارد: یا خشم، شما را مدیریت می کند، یا شما خشم را مدیریت می کنید. در مورد هیجانات مثبت نیز همین گونه است. ممکن است شما در مذاکره خیلی خوشحال شوید و شادی شما را مدیریت کند و حتی این امر موجب بازندگی شما شود. مدیریت هیجانها به معنی مدیریت آگاهانه، ماهرانه و خلاقانه آنهاست و تنها کسانی که هوش هیجانی بالا دارند، می توانند آنها را مدیریت کنند.
 
تکنیک های مدیریت هیجانها
دکتر فاطمی در بخش دیگری از سخنانش برخی از تکنیک های موجود را این گونه برشمرد:
 
۱) تکنیک ایست: هنگامی که طوفان هیجانها، یعنی: خشم، انزجار، تنفر و یا شادی تمام وجود ما را فرا می گیرد تا در تصمیم گیری ما نقش اساسی ایفا کند، می توانیم برای لحظه ای علامت ایست یا توقف را در ذهن مجسم کنیم. این توقف امکان نگاه کردن به خود، به هیجان و به عواقب هیجانی موردنظر را به وجود می آورد. این بازنگری آگاهانه می تواند ما را از گزندهای هیجانی و آثار مسموم آن در عمل، آگاه کند.
 
۲) تکنیک تمرین آرام سازی خود: در لحظه های هیجانی، نظیر: عصبانیت، استرس و سردرگمی حالت منفی در ما ایجاد می شود. انجام تمرین آرام سازی موجب می شود که بتوانیم آگاهانه گرفتگی ذهنی و روحی را به آرامش و انبساط تبدیل کنیم. نکته مهم اینکه گرفتگی هیجانی به طور معمول با پاسخهای نامناسب همراه است، درحالی که انبساط و رهایی از گیر هیجانی، ما را برای دادن پاسخهای مناسب آماده تر می کند.
 
۳) تکنیک تصویر سازی: با تجسم یک صحنه وحشتناک و خود را در قعر یک چاه تاریک و بدبو احساس کردن، ضربان قلب شما سریع تر خواهد شد. حال احساس منظره ای زیبا، نظیر جوی آب روان و رایحه گل یاس موجب خواهدشد که تغییرات فیزیولوژیکی متفاوتی را تجربه کنید که کاملا متفاوت با حالت پیشین است. نکته عملی در این زمینه، ارتقای توانمندی درونی با استفاده هشیارانه از تخیل خلاق در مدیریت هیجانهاست. بی تردید کلیدهای بزرگی، مانند: ایمان، امید و دعا باعث حذف تصویرهای تاریک و گرفته و خلق تصویرهای باز و فراخ می شوند. انسان ناامید، تصویری جز یک مانع بزرگ نمی بیند. در مقابل انسان امیدوار ، موانع و دیوارها را تعیین کننده نمی داند. او می تواند با توکل به خدا بر فراز موانع پرواز کند. نتیجه عملی این تصویرسازی همراه با توکل، معنادار کردن گزینه های دیگری است که در کنار گزینه تحمیل شده ناشی از ناامیدی، وجود دارند. مولانا می گوید:
 
تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دان که با دیو لعین همشیره ای.
 
تاریک بودن و قطع امیدکردن نشان از قطع ارتباط با خداوند و همجواری با شیطان است. درحالی که انسان متوکل و امیدوار با جستجوی وجوه مختلف، باعث بیداری و انگیزش خلاقیت خواهدشد. بنابراین تصویرسازی آگاهانه و مستمر، موجب آسان سازی خلاقیت می شود.
 
۴) تکنیک فرایند انگیزشی: افرادی که در ایجاد انگیزشها تصویرهای مثبت دارند، دارای هوش هیجانی بالا هستند. برای مثال این گونه انسانها پیش از رسیدن به قله کوه، خود را بالای کوه احساس می کنند. انسانهای امیدوار خلاقیت بیشتری دارند و درنتیجه کمتر دچار نوسانها می شوند.
 
۵) تکنیک متوقف کردن تغذیه افکار منفی: با متوقف کردن غذا دادن به افکار منفی و مخرب خود، می توانیم امید و نشاط را جایگزین آنها کرده، درنهایت به نوعی آگاهانه بر هیجانها مدیریت کنیم. باتوجه به آنچه در مورد تکنیک های مدیریت هیجانها گفته شد موفق ترین مدیران کسانی هستند که توانایی درک آنچه که کارمندان حس می کنند دارند، از سوی دیگر مدیران موفق مدیرانی هستند که می توانند هیجانهای خود را به خوبی مدیریت کنند.
 
هوش هیجانی و ارتباطات
این استاد دانشگاه در مورد پیوند هوش هیجانی و ارتباطات گفت: هوش هیجانی اصولا در ارتباطات تجلی می یابد. این ارتباطات از سویی حوزه درون فردی (ارتباط فرد با خود) و از طرف دیگر قلمرو میان فردی (ارتباط فرد با دیگران) را دربرمی گیرند. در قلمرو فردی، هوش هیجانی به قابلیت ها، شایستگی ها و توانمندی هایی می پردازد که ارتباط فرد با خود را تنظیم می کنند. در این حوزه با ویژگیهایی، مانند: آگاهی به خود، اعتماد به نفس، مدیریت هیجانها و ابتکار عمل سروکار داریم. در قلمرو اجتماعی، هوش هیجانی به قابلیت هایی می پردازد که ارتباط فرد با دیگران را سامان می بخشند، ویژگیهایی، مانند: همدلی، آگاهی سازمانی، مدیریت تضاد و تعارض، کارگروهی، نفوذ، پرورش دیگران و ارتباط موفق با دیگران، که در این حوزه قرار می گیرند.
 
دکتر فاطمی استاد دانشگاه، سرانجام هوش هیجانی را مجموعه ای از مهارتها دانست که اغلب آنها از راه آموزش قابل یادگیری و تقویت هستند. وی گفت: براین اساس تعجب نداردکه مدارس را به عنوان مکان اصلی پرورش و ارتقای هوش هیجانی درنظر بگیریم. وی در پایان با اشاره به اثربخشی یک سازمان برپایه هوش هیجانی تاکید کرد که تعامل بین هوش هیجانی فردی و هوش هیجانی گروهی، می تواند اثربخشی و کارایی بیشتری را در سازمان، درپی داشته باشد.


منبع: آی هوش

آیا راه های افزایش هوش هیجانی تان را می دانید؟

هوش هیجانی چیست و چه تفاوتی با هوش به معنای عام آن دارد؟

این توصیف برایتان آشنا نیست؟ «فلانی نه قیافه داره، نه تیپ درست و حسابی. اما انگار مهره مار داره. هر جا میره همه عاشقش می شن.» این توصیف دقیقاً مصداق کسی است که هوش هیجانی بالایی دارد. هوش هیجانی (EI و گاهی EQ)، که به آن هوش عاطفی یا اجتماعی نیز می گویند، مهارت اجتماعیِ همراهی با مردم، مدیریت عواطف و احساسات در روابط و توانایی ترغیب و رهبری دیگران است.

حتماً شما هم افراد بسیار باهوشی را دیده اید که همیشه تنها هستند و هیچ دوستی ندارند و بیشتر اوقات خود را در تنهایی می گذرانند. دلیلش این است که با وجود ضریب هوشی بالایی که دارند، از مهارت اجتماعی رفتار با دیگر انسانها برخوردار نیستند و هوش هیجانی کمی دارند. این افراد تا زمانی که به تنهایی و در پشت صحنه فعالیت کنند موفق اند، اما به محض این که قرار باشد وارد یک تیم شوند و با دیگران همکاری کنند به بن بست می خورند. بدون شک این افراد هم اگر بدانند افزایش هوش هیجانی کار چندان دشواری نیست و با رعایت چند تکنیک امکان پذیر است، هوش خود را از حال تک بعدی خارج می کردند.

افزایش هوش هیجانی

افراد باهوشی که هیچ دوستی ندارند و همیشه تنها هستند نمونه بارز ضریب هوشی بالا و هوش هیجانی پایین اند.

تا همین چند سال پیش IQ بود که حرف اول و آخر را می زد و هر که IQ بالاتری داشت، انسان موفقتری قلمداد می شد. اما امروزه با تیمی شدن فعالیت ها، هوش هیجانی و توانایی مدیریت عواطف و برقراری مؤثرترین ارتباط با افراد گوناگون است که موفقیت افراد را تضمین می کند. برای همین همه به تکاپوی افزایش هوش هیجانی خود افتاده اند.

خبر خوب این که، برخلاف ضریب هوشی که از بدو تولد میزان آن مشخص است، افزایش هوش هیجانی با یادگیری تکنیکهای مشخص امکان پذیر است. برای افزایش هوش هیجانی نخست باید ببینیم هوش هیجانی چه ویژگی هایی دارد.

 

هوش هیجانی چه ویژگی هایی دارد؟

 ۱. خودآگاهی

 یعنی فرد نسبت به احساسات خود آگاهی کامل داشته باشد و به خوبی بداند این احساسات چگونه افکار و رفتارش را تحت تاثیر قرار می دهد. شخص خودآگاه نسبت به ضعف ها و نقاط قوت خود به خوبی آگاه است و از این که نتواند کاری را به خوبی دیگران انجام دهد ابایی ندارد، چون می داند در عوض کار دیگری هست که او به خوبی از پس آن برمی آید.

 ۲. مدیریت احساسات

 مدیریت و کنترل احساسات به صورت مثبت و موثر به گونه ای که فرد را قادر به تغییر شرایط پیرامونش کند از دیگر ویژگی های هوش هیجانی است. فرد دارای هوش هیجانی بالا به قول معروف مهره مار دارد و می داند از چه مسیری به قلب افراد نفوذ کند و تغییرات دلخواه خود را ایجاد کند.

۳. آگاهی اجتماعی

شخصی که آگاهی اجتماعی دارد می تواند نیازها، عواطف و احساسات دیگر افراد را به خوبی درک کند و با افراد و گروه های اجتماعی مشارکت و احساس آرامش کند. فرد دارای هوش هیجانی به جای منم منم کردن، پای درد دل دیگران می نشیند، صحبت های مردم را از تاکسی و اتوبوس گرفته تا محل کار می شنود و به جای این که بخواهد به آنها ثابت کند اشتباه کرده اند، با آنها همدردی می کند. چنین فردی از اتفاقات خوب و بد اطرافیان خود باخبر است و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان می دهد.

افزایش هوش هیجانی

فرد دارای هوش هیجانی پای درد دل دیگران می نشیند و به جای این که بخواهد به آنها ثابت کند اشتباه می کنند، با آنها همدردی می کند.

 ۴. مدیریت روابط

 نوعی دیگر از هوش هیجانی مدیریت روابط است؛ یعنی فرد می تواند به خوبی ارتباطی را شکل دهد و آن را حفظ کند، به خوبی در مناسبات اجتماعی پیرامونش شرکت کند و از عهده اصلاح و مدیریت چالش های پیرامونش بربیاید.

حال که با ویژگیهای هوش اجتماعی آشنا شدیم، می توانیم تکنیکهای افزایش هوش هیجانی را بیاموزیم:

افزایش هوش هیجانی با ده ترفند به ظاهر ساده

۱. همدلی کنید

سعی کنید احساسات دیگران را به خوبی درک کنید. یکی از بهترین راه ها برای تقویت هوش هیجانی، توجه و کنجکاو بودن نسبت به افرادی است که در اطرافتان هستند. تمرین کنید تا بتوانید به احساسات آنها توجه کرده و با درک درست آن، عکس العمل مناسب ارائه دهید.

۲. نه گفتن را یاد بیاموزید
افزایش هوش هیجانی

کسی که هوشمندانه نه می گوید، خود نیز در درازمدت از احترام بیشتری نسبت به کسانی برخوردار است که خود را برای رضایت دیگران به آب و آتش می زنند.

افزایش خودکنترلی موجب افزایش هوش هیجانی می شود. نه گفتن یکی از سخت ترین مهارت ها در این راه است و دو بخش دارد . اول باید یادبگیرید که با مهار انگیزه ها و به تعویق انداختن رسیدن به خواسته هایتان، به خودتان نه بگویید. سپس یادبگیرید که چطور به دیگران که از شما تقاضایی دارند که نمی توانید یا نمی خواهید به آن پاسخ دهید، نه بگویید. می توان در عین رعایت ادب و احترام نه گفت. و کسی که این گونه نه می گوید، در دراز مدت خود نیز از احترام بیشتری نسبت به کسانی برخوردار است که خود را برای رضایت دیگران به آب و آتش می زنند.

۳. خاص باشید

برای درک احساساتی که تجربه می کنید، به آنها با روشی خاص توجه کنید. در عوض اینکه بگویید ناراحت هستید، سعی کنید با دید دیگری به احساس خود توجه کنید تا بتوانید آن را به درستی درک کنید. مرتب فقط عنوان های ناامید کننده، افسرده، شکست خورده و… به خودتان ندهید. وقتی درک درستی از احساس تان داشته باشید، برای مدیریت و پاسخ به آن بهتر می توانید تصمیم گرفته و عمل کنید.

 ۴. پذیرای چیزهای جدید باشید

ترس از تغییر مانعی برای هوش هیجانی است. با انعطاف پذیر بودن و پذیرش چیزهای نو و جدید، EQ خود را افزایش دهید. وقتی تغییراتی در شرایط زندگی تان رخ می دهد، از آن فرار نکنید و ایستادگی کنید. آن را بپذیرید و خود را با آن تطبیق دهید. انعطاف داشتن، و نه بازیچه اطرافیان شدن، یکی از نکات کلیدی برای افزایش هوش هیجانی است.

۵. خودتان را خوب بشناسید

سعی کنید شناخت درستی از خودتان پیدا کرده و خود حقیقی تان را کشف کنید. افرادی که هوش هیجانی خوبی دارند، اعتماد به نفس خوبی داشته و در برابر فشارهای مختلف مقاوم هستند، چون به خوبی می توانند احساسات خود را مدیریت کنند. برای تقویت EQ خود، باید اعتماد به نفس تان را بالا ببرید.

اجازه ندهید کسی ارزش های شخصیتی شما را زیر سوال ببرد. وقتی شما آنچه هستید را واقعا دوست دارید، هوش هیجانی تان به میزان بسیار زیادی قوی خواهد شد.

۶. اشتباهات و خطاها را جبران کنید
افزایش هوش هیجانی

از روشهای افزایش هوش هیجانی این است که نخست به اشتباه خود اعتراف کنید

هر کسی اشتباه می کند. از روشهای افزایش هوش هیجانی این است که نخست به اشتباه خود اعتراف کنید و سپس به دنبال جبرانش باشید. افراطی رفتار نکنید. مجددا به اشتباهات تان فکر نکنید و مرتب آنها را مرور نکنید، چون مانع حرکت شما رو به جلو می شوند. در عوض روی چیزی که از اشتباه و خطایتان یاد گرفتید تمرکز کنید و با این تجربه راه خود را در زندگی ادامه دهید.

۷. ببخشید

بخشش یک ابزار اصلی هوش هیجانی است. بسیاری از افراد نمی خواهند دیگران را ببخشند، چون آن را مساوی چشم پوشی از خطای انجام شده و تکرار مجدد آن خطا توسط دیگران می دانند. در حالی که بخشش نوعی یکدلی و راهی برای رهایی از احساسات منفی است. بخشش به معنای شناخت درد و رنجی است که یک فرد دیگر به واسطه کار یا رفتار بدی که با شما داشته است، دارد. شما می توانید این رنج را درک و او را ببخشید. این بخشش باعث می شود بدون داشتن احساس منفی و استرس، در زندگی پیش بروید. بنابراین بخشش هدیه ای برای خود شما نیز است و تکرار آن به تقویت هوش هیجانی تان کمک می کند.

۸. از تکنولوژی کمی فاصله بگیرید

بسیاری از ایمیل ها، پیام ها و متن هایی که برای شما فرستاده می شوند، می توانند حال شما را بد کنند. سعی کنید بین زندگی کاری و شخصی تان مرزهایی قرار دهید. تلفن خود را خاموش کنید و از پیاده روی در طبیعت یا صرف غذا با خانواده تان لذت ببرید. شما با این کار به ذهن و بدن تان استراحتی داده اید و فرصتی برای ارتباط بیشتر با دیگران و رشد هوش هیجانی تان یافته اید.

۹. از کمال گرایی دست بردارید

همیشه به دنبال وضعیت ایده آل بودن کار درستی نیست. هیچ چیز و هیچ کسی کامل نیست. تاکید زیاد روی چیزی که وجود ندارد، موجب ایجاد سرخوردگی و شکست در افراد می شود. با دست برداشتن از چیزی که نمی توانید درست آن را انجام دهید و تمرکز روی چگونه رشد و پیشرفت کردن در مراحل بعدی، EQ خود را افزایش دهید.

۱۰. تشکر کنید

تحقیقات نشان داده است که قدردانی و تشکر روزانه، تاثیر مثبت زیادی روی زندگی افراد دارد. در کنار این اثرات مثبت، شکرگزاری موجب کاهش اختلالات خواب، بیماری های روانی و روحی، بهبود سلامت جسمی و عملکرد بهتر تحصیلی نیز می شود.

افزایش هوش هیجانی

افزایش هوش هیجانی

دنبال اتفاقات عجیب و غریب برای شکرگزاری نباشید. می توانید برای سقفی که بالای سرتان است، برای خانواده ای که به شما امنیت می دهد، برای شغلی که دارید و برای هزاران هزار مورد شکرگزاری کنید. اگر تا الان هر روز و هر ساعت به زمین و زمان غر می زدید و نتیجه ای نگرفته اید، پس چیزی برای از دست دادن ندارید و امتحانش ضرری ندارد. هر بار خواستید غر بزنید، به جایش خدا را بابت فقط یک نعمت شکر کنید. تمرین شکرگزاری یک عادت ساده است. حتی می توانید هر شب در هنگام غذا و یا قبل از خواب این کار را انجام دهید. به شما قول می دهیم به یک ماه نکشیده خودتان شاهد معجزه اش خواهید بود.




منبع: دفتر شما

۱۰ تمرین عملی برای تقویت هوش هیجانی در بزرگسالان

۱. «باسواد هیجانی» شوید به جای اینکه افراد و موقعیت‌ها را توصیف کنید، احساساتتان را نام‌گذاری کنید؛ مثلاً به جای «این موضوع، مسخره است» بگویید «من احساس بی‌صبری می‌کنم» و به جای «تو یک آدم احمقِ بی‌عاطفه هستی» بگویید «من احساس آزردگی و ناراحتی می‌کنم» و به جای «تو مثل یک ابله زندگی می‌کنی» بگویید «من احساس ترس می‌کنم».

10 تمرین عملی برای تقویت هوش هیجانی در بزرگسالان

1. «باسواد هیجانی» شوید
به جای اینکه افراد و موقعیت‌ها را توصیف کنید، احساساتتان را نام‌گذاری کنید؛ مثلاً به جای «این موضوع، مسخره است» بگویید «من احساس بی‌صبری می‌کنم» و به جای «تو یک آدم احمقِ بی‌عاطفه هستی» بگویید «من احساس آزردگی و ناراحتی می‌کنم» و به جای «تو مثل یک ابله زندگی می‌کنی» بگویید «من احساس ترس می‌کنم».

2. بین افکار و احساسات تمایز قائل شوید
در مورد تفکرات: «من میل دارم…» و «من گویی احساس می‌کنم…» و «من احساس می‌کنم که …»
در مورد احساسات: «من احساسِ (یک کلمه احساسی) … دارم.»

3. در مورد احساساتتان مسئولیت بیشتری بپذیرید
مثلاً «من احساس حسادت می‌کنم» به جای «تو حسادت مرا برمی‌انگیزی».

4. از احساساتتان در کمک به تصمیم‌گیری استفاده کنید
«اگر این کار را بکنم، چه احساسی خواهم داشت؟»
«اگر این کار را نکنم، چه احساسی خواهم داشت؟»

5. به احساسات افراد دیگر احترام بگذارید
بپرسید: «اگر من، این کار را انجام دهم، چه احساسی خواهی داشت؟»
«اگر من، این کار را انجام ندهم، چه احساسی خواهی داشت؟»

6. احساس نیرومندی کنید نه خشم
از چیزی که دیگران آن را «خشم» می‌نامند، برای کمک به احساس نیرومندی یا قدرت به منظور انجام عمل سودبخش، استفاده کنید.

7. احساسات دیگران را ارزشمند بدانید و تأیید کنید
در مقابل احساسات دیگران همدلی، درک و پذیرش نشان دهید.

8. کسب ارزش مثبت از هیجان‌ها را تمرین کنید
از خودتان بپرسید: «چه احساسی دارم؟» و «چه چیزی کمکم می‌کند تا احساس بهتری داشته باشم؟»
از دیگران بپرسید: «چه احساسی دارید؟» و «چه چیزی کمکتان می‌کند تا احساس بهتری داشته باشید؟»

9. دیگران را کنترل نکنید
به دیگران نصیحت نکنید؛ دستور ندهید؛ کنترل نکنید؛ از دیگران انتقاد نکنید؛ دربارهٔ دیگران قضاوت نکنید و برایشان به صورت یک‌جانبه سخنرانی نکنید. در عوض فقط سعی کنید با همدلی و بدون قضاوت، گوش دهید.

10. سعی کنید از کسانی که شما را بی‌ارزش می‌کنند، دوری کنید
در صورتی که این کار همیشه ممکن نیست، لااقل تلاش کنید اوقات کم‌تری را با آن‌ها بگذرانید، یا تلاش کنید به آن‌ها انرژی روانی بدهید.