پیشازاین شما را با هفت ویژگی افرادی با هوش هیجانی بالا آشنا کردم و توضیحاتی را درباره هوش هیجانی دادم. اکنون قصد دارم به راههایی برای افزایش هوش هیجانی بپردازم که از کتاب بهبود هوش هیجانیتان در یک روز از مجموعه معروف For Dummies انتشارات وایلی برگرفته شده است.
بهترین راه بهبود مهارتهای عاطفیتان از طریق تمرین کردن در دنیای واقعی است. از طریق تمرین و گرفتن بازخورد در مورد عملکردتان، ترجیحاً از سوی یک مربی باتجربه، میتوانید رفتارتان را تطبیق دهید و در تشخیص و مدیریت عواطف خودتان و همچنین عواطف دیگران اثربخشتر عمل کنید.
هرکسی جنبههایی در زندگی خود دارد که میتواند آنها را بهبود دهد. در اینجا راههایی آمده است که بهوسیله آنها میتوانید روی هوش هیجانی خود کار کنید و آن را افزایش دهید. اگرچه هر یک از این مهارتها میتوانند به طریقی به شما کمک کنند، اما ممکن است بسته به موقعیت کنونیتان به این نتیجه برسید که برخی مهارتها مهمتر از بقیه هستند.
خودآگاهتر شوید
یکی از حوزههای اصلی هوش هیجانی خودآگاهی است. از بسیاری جهات، این حوزه سنگ بنای تمام حوزههای دیگر است. بهعنوان نمونه، برای اینکه از عواطف دیگران آگاه شوید لازم است از عواطف خودتان آگاهی داشته باشید.
میتوانید از طریق اَشکال مختلفی از مدیتیشن یا ذهنآگاهی (mindfulness) از عواطف خود آگاهتر شوید. با ثبتنام در یک دوره، پیوستن به یک گروه یا استخدام یک مربی، میتوانید از این تکنیکها بهره ببرید تا نسبت به بدن خود، احساساتتان و افکارتان آگاهتر شوید.
همچنین میتوانید با استفاده از دفتر یادداشتتان برای ثبت احساساتتان در فواصل از پیش تعیینشده مختلف خودآگاهتر شوید. با افزایش گستره واژگان عاطفیتان و استفاده از آنها برای توصیف طیف کاملی از احساساتتان در طول بخشهای مختلف روز، میتوانید دریابید چگونه به عواطف خود توجه بیشتری کنید.
علاوه بر توصیف عواطفتان، به شدت آنها نیز توجه کنید. به عواطف خود از ۱ تا ۱۰ نمره دهید. هرچقدر بهتر بتوانید عواطف خود را بسنجید، راحتتر خواهید توانست بر آنها نظارت داشته باشید و آنها را تغییر دهید.
افکار، احساسات و عقاید خود را ابراز کنید
اینکه بدانید چگونه عواطف خود را ابراز کنید اغلب میتواند به شما در مدیریت آن عواطف کمک کند. البته میتوانید همهچیز را در خودتان نگهدارید و افکار، احساسات یا عقاید خود را با هیچکسی به اشتراک نگذارید؛ اما دنبال کردن این رویکرد نهتنها دشوار است بلکه زندگی بسیار تنهایی را برایتان رقم خواهد زد. هیچکس واقعاً شما را نخواهد شناخت و شما هم خیلی خوب نسبت به دیگران شناخت پیدا نخواهید کرد. تمام انسانها میلی مشترک به داشتن روابطی صمیمی با چند فرد مورداعتماد دارند.
از طرف دیگر، ممکن است انتخاب کنید درونیترین افکار، احساسات و عقایدتان را برای هرکسی بازگو کنید. این رویکرد نیز میتواند اشتباه باشد. اولازهمه، برخی افراد واقعاً اهمیتی به افکار و احساسات شما نمیدهند. دوم، ممکن است افشاگریهای شما برخی را آزردهخاطر کنند یا ازنظرشان بیادبانه باشند.
حد وسط را برگزینید که به آن جرأتورزی (assertiveness) گفته میشود. جرأتورزی اشتراکگذاری مناسب افکار، احساسات و عقاید است. درواقع، لازم است افراد مناسب را در زمان مناسب از موضعتان آگاه کنید.
اشتیاقات درونی خود را کشف کنید
همه گرایش دارند خود را مشغول کار روزمرهشان کنند؛ اما چند نفر واقعاً به خاطر کاری که انجام میدهند برانگیخته و هیجانزده هستند؟ بسیاری از افراد احساس میکنند در مشاغل خود گرفتار یک برنامه یکنواخت و خستهکننده شدهاند؛ اما یک نفر به شکلی جادویی آنها را در جایی که هستند قرار نداده است. معمولاً با دنبال کردن فرصتها یا پول افراد درنهایت به جایگاهی که در آن هستند میرسند.
افراد اندکی کوشش میکنند آن نوع کاری را انجام دهند که واقعاً آنها را هیجانزده میکند. اغلب افراد در اعماق وجود خود شور و اشتیاقی برای نوعی کار، فعالیت یا علاقه دارند، اما همیشه نمیتوانید بهراحتی آن را بیابید. شاید هنرمندان فقیری را بشناسید که به امید محقق کردن رؤیاهایشان از مشاغل واقعی اجتناب میکنند. ممکن است بهراحتی نتوانید کاری را بیابید که نسبت به آن شور و اشتیاق داشته باشید اما با برنامهریزی کافی میتوانید به آن دست پیدا کنید.
نقاط قوت و ضعف خود را بشناسید
به نظر میرسد برخی افراد فکر میکنند در همهچیز خوب هستند. برخی دیگر دائماً نقاط قوت خود را دستکم میگیرند. البته حالت ایدهآل این است که بهطور دقیق نقاط قوت و ضعف خود را بدانید. خودشناسی در انتخابهایتان در زندگی به شما کمک میکند. برای مثال، با تمرکز بر نقاط قوتتان میتوانید از زندگی بهره بیشتری ببرید.
دنبال کردن چیزهایی که در آنها خوب هستید و نسبت به آنها شور و اشتیاق دارید – مانند علم، موسیقی، هنر، نویسندگی، سخنرانی، نجاری یا باغبانی – شما را قادر میسازد زندگی غنیتر و پربارتری داشته باشید. تمرکز بیشازحد بر نقاط ضعف باعث خواهد شد نتوانید بیشترین بهره را از زندگی ببرید.
وقتی مجبورید تصمیماتی بگیرید، ممکن است چیزهایی به شما الهام شود که به نظر میرسند از احساس درونیتان ناشی میشوند. انتخابهای خاصی حس خوبی را در شما تداعی میکنند و برخی دیگر ممکن است احساسی دلهرهآور در شما ایجاد کنند. افراد اغلب بهوسیله دانش عاطفیشان هدایت میشوند درحالیکه ممکن است کاملاً از آن آگاه نباشند.
خود را جای فرد دیگر بگذارید
همدلی یک احساس بهشدت قدرتمند است. اغلب سیاستمداران، نیکوکاران و شخصیتهای رسانهای موفق و رهبران اجتماع و کسبوکار سطح همدلی بالایی دارند.
افزایش توانایی همدلی کردن میتواند به شما کمک کند تا به دیگران نزدیکتر شوید، در زمان نیاز حمایت آنها را داشته باشید و موقعیتهای پرتنش را کنترل کنید. وقتی به فرد دیگر نشان دهید شما واقعاً درک میکنید او از کجا آمده است، تا سطحی احترام او را جلب خواهید کرد. برای مثال نشان میدهید شما خودمحور نیستید.
با توجه بیشتر به افراد دیگر همدلی خود را افزایش دهید. وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنید بهدقت به او گوش دهید. هم به چیزی گوش دهید که او به شما میگوید و آنچه میخواهد شما بشنوید. با بهتر شدن در فهمیدن و توجه کردن به آنچه افراد واقعاً سعی میکنند بگویند، شما همدلی بیشتری پیدا میکنید.
عواطف فرد دیگر را مدیریت کنید
اگر بتوانید عواطف افراد پیرامونتان را مدیریت کنید شما مهارت شگفتانگیزی دارید. احتمالاً رهبرانی را دیدهاید که هر جماعت خشمگینی را میتوانند آرام کنند یا خاطرجمع کنند. از طرف دیگر، احتمالاً همچنین دیدهاید که چگونه برخی افراد میتوانند عواطف دیگران را درست مدیریت نکنند. به تعداد دفعاتی فکر کنید که مدیرعامل یک شرکت بدون آمادگی کافی مجبور بوده است در یک موقعیت بحرانی با رسانهها روبرو شود. با زبان بدن نامناسب و استفاده از لحن صدای نادرست یا طفره رفتن از پاسخ به پرسشها، این رهبران کاری میکردند افرادی که نظارهگر آنها بودند بیشتر احساس رنجش و ناراحتی کنند.
مدیریت عواطف افراد دیگر یک فرایند دومرحلهای است. فقط این دو گام را دنبال کنید:
نیاز دارید خود را بهجای فرد دیگر بگذارید و درد، شادی، امیدها یا ترسهای او را احساس کنید. یک راه این است که از افراد سؤال بپرسید. با پرسیدن و مشاهده کردن اطلاعاتی را که میتوانید کسب کنید. آیا او به ورزش علاقه دارد یا ورزش میکند؟ تیمها و فعالیتهای موردعلاقه او چیستاند؟ خوردن چه غذاهایی را ترجیح میدهد؟ چه چیزهایی باعث میشوند او احساس شادی یا غمگینی کند؟
مدیریت عواطف فرد دیگر نیازمند سطح خاصی از مهارت را میطلبد. اول نیاز دارید بدانید به کجا میخواهید فرد را سوق دهید. آیا برای مثال میخواهید فرد را خوشحال، آرام، هشیار یا آگاه کنید؟ پس از اینکه تصمیم گرفتید میخواهید او چه احساسی پیدا کند، سپس باید بدانید چگونه او را به آن سمت هدایت کنید.
به آخرین باری فکر کنید که به یک سخنران الهامبخش گوش کردید یا فیلمی را دیدید که واقعاً شما را متحول کرد. تجربههای تأثیرگذار معمولاً با یک زمینهسازی همراه هستند که از آن طریق سخنران یا کارگردان فیلم صحنه را برای موقعیتی که میخواهد شما ازنظر احساسی به آن برسید، آماده میکند. شما میتوانید این زمینهسازی را خودتان با انتخاب یک هدف یا آگاه کردن فرد از اینکه کجا میخواهید بروید، ایجاد کنید.
برخی نمونهها عبارتاند از:
سپس میتوانید سراغ داستانها و مثالها بروید. لازم است به فرد دیگر بقبولانید شما هر دو در یک طرف جبهه هستید – و به نفع هر دوی شماست که درکی مشترک داشته باشید. با انطباق بین وضعیت بدن، صدا و پیامتان، شما میتوانید پیامی قوی منتقل کنید که قادر است عواطف فرد دیگر را بهجایی که میخواهید نزدیکتر کند.
ازنظر اجتماعی مسئولیتپذیر باشید
مسئولیتپذیری اجتماعی یکی از بالاترین سطوح هوش هیجانی است. این ویژگی نشان میدهد که شما واقعاً به دیگران اهمیت میدهید، بهخصوص آنهایی که کمتر خوشبخت هستند. ازنظر اجتماعی مسئولیتپذیر بودن به نفع شخصی مربوط نمیشود – بلکه این را نشان میدهد که شما چه سهمی در کمک به افراد میتوانید داشته باشید.
مسئولیتپذیری اجتماعی چندین لایه دارد:
پس از شناسایی آرمانی که میخواهید از آن حمایت کنید، به این فکر کنید که چگونه میتوانید به بهترین شکل مشارکت داشته باشید. میتوانید بهعنوان عضو یک هیئت یا انجمن خدمت کنید، یک نیروی داوطلب باشید یا به هر شکل دیگری مشارکت کنید. با آژانس یا سازمان مرتبط با آن آرمان تماس بگیرید و بپرسید که چگونه میتوانید کمک کنید.
تکانههای (impulse) خود را مدیریت کنید
مدیریت عواطف خودتان، به خصوص تکانشگری (تکانه: میلی ناگهانی، قوی و نسنجیده به انجام عملی خاص) رکن دیگر هوش هیجانی (در کنار آگاهی از عواطفتان و مدیریت کردن عواطف دیگران) بهحساب میآید. با خودآگاهی عاطفی بیشتر، شما بهتر میتوانید خود را برای خودمدیریتی عاطفی آماده کنید. میتوانید تکانههای خود را به سه روش کلی مدیریت کنید:
از پیش آماده شدن با استراتژیهایی مانند مواردی که در فهرست بالا ذکر شد میتواند به شما کمک کند به شکلی موفقیتآمیز با مشکلها و رویدادهای پراسترس مقابله کنید. فکر کردن به این استراتژیها درست زمان بروز مشکل نمیتواند چندان اثربخش باشد. با برنامهریزی و تمرین میتوانید در مقابله با افکار، واژگان و اعمال تکانشگر بسیار موفقیتآمیز عمل کنید.
انعطافپذیرتر باشید
همه رویهها و شیوههای مشخصی برای انجام کارها دارند. برای اینکه یک جامعه به شکلی کارا فعالیت کند سطح خاصی از قوانین و مقررات لازم است. بااینحال، زمانی که در یک برنامه یکنواخت و خشک گیر بیفتید و در برابر تغییر غیرقابلانعطاف شوید، ممکن است با مشکلاتی مواجه شوید. سختگیری بیشازحد باعث میشود فرصتها را از دست دهید، در یادگیری تکنیکها و رویکردهای تازه عقب بیفتید و گرایش پیدا کنید به شیوههایی یکسان و گاهی ناکارآمد به مشکلات شخصی و کاری بپردازید.
هوشمندی هیجانی شامل دانستن این مسئله میشود که چه زمانی باید به دلبستگیهای عاطفیتان پایبند بمانید و چه زمانی لازم است آنها را رها کنید. وقتی زمان رها کردن و گذشتن فرامیرسد افرادی با هوش هیجانی بالا میتوانند تطبیق لازم را انجام دهند.
اگر برایتان تغییر دشوار است، به پیامدهای احتمالی بیندیشید. چه چیزی ممکن است رخ دهد اگر وضع موجود را حفظ کنید؟ از طرف دیگر، به کجا ممکن است برسید اگر همراه جریان تغییر حرکت کنید؟ تغییر بخشی از روند رشد است. در طول زندگی، تجربههای جدید و فرصتهای جدید میتوانند کامیابی شخصی و حرفهای را برای شما به ارمغان آورند و لازم است شما پذیرای این تغییرات باشید. اگرچه ممکن است برایتان امتحان کردن چیزهای تازه ناخوشایند باشد، اما اغلب افراد درنهایت درمییابند ارزش دستاوردهای بلندمدت فراتر از رنجهای کوتاهمدت است. بخشی از روند رشد فردی شامل یادگیری مهارتها و رویکردهای تازه و تجربه روابط و موقعیتهای جدید است.
شاد باشید
چقدر احساس شادی میکنید؟ نه واقعاً بر اساس یک مقیاس ۱ تا ۱۰ چقدر شاد هستید؟ ۵ یا ۷؟ ۹ چطور؟
افرادی با هوش هیجانی بالا انسانهای شادی هستند؛ و آنها فقط به این دلیل که چیزهای خوبی برای آنها رخ میدهند شاد نیستند.
شادی از درون فرد به بیرون تجلی میکند. فردی که این احساس را بهخوبی مدیریت میکند هر روز صبح با شادی از خواب بیدار میشود؛ و زمانی که در طول روز با چالشهایی مواجه میشود او میتواند سطحی از شادی خود را حفظ کند. درواقع، شادی او هنگام مواجهه با سختیها و مشقات زندگی روزمره به او قوت قلب میدهد و ذهن او را آرام نگاه میدارد و مانع از این میشود که گرفتار عواطف مخرب و غیرمفید شود. افراد شاد نسبت به افراد غمگین یا افسرده به راهکارهای بیشتری برای مشکلات دست پیدا میکنند.
اگرچه افراد غمگین نسبت به افراد شاد عموماً توجه بیشتری به جزئیات میکنند، افراد شاد نسبت به افراد غمگین به دستاوردهای بیشتری میرسند. البته، ازآنجاییکه شادی و غمگینی احساسات هستند، آنها مطمئناً نوسان دارند. پس شما میتوانید حالت روحی خود را در جهت مقاصدتان کنترل کنید. هوشمندی هیجانی شامل این مسئله میشود که بدانید چه زمانی شاد، غمگین، هیجانزده، دلواپس یا حتی هشیار باشید.
افراد تمایل دارند بیشتر با افراد شاد معاشرت کنند. رهبران شاد دنبالکنندگانی دارند که بسیار متعهد هستند. شما میتوانید مزایای بسیاری برای شاد بودن بیابید. افراد بیشتر برای شما ارزش قائل میشوند، راحتتر میتوانید سختیّها را پشت سر بگذارید، احساس بهتری خواهید داشت و بیشتر برای دیگران مفید خواهید بود. پژوهشها حتی نشان میدهند که افراد شاد بیشتر عمر میکنند (یا افراد غمگین زودتر میمیرند).
افرادی بسیار کمی واقعاً میدانند چگونه شادی خود را مدیریت کنند. افراد اغلب شادی را به چیزهای مادی و از دیگران چیزی کسب کردن ارتباط میدهند. افراد واقعاً شاد بخشنده هستند. افرادی که شادی را میگسترانند خودشان هم بیشتر شاد هستند.
امید است، در عین اینکه هوش هیجانی خود را توسعه میدهید به خاطر داشته باشید گسترش شادی برای شما هزینهای نخواهد داشت و آنچه در ازای آن دریافت میکنید بسیار پرارزش است.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،اکثر افراد قبول دارند که داشتن یک اخلاق کاری قوی، فداکاری و البته مهارت دقیقا همان چیزهایی هستند که یک کارمند را به موفقیت میرسانند. اما یک تحقیق تازه انجام شده نشان میدهد که داشتن هوش هیجانی نیز نقشی کلیدی در موفقیتهای کاری بازی میکند.
مقالهای که توسط جوزف سی. رود، استاد مدیریت دانشگاه میامی و همکارانش در مجله رفتار حرفهای منتشر شد، بر این نکته تاکید داشت که هوش هیجانی با دستمزدهای بیشتر و رضایت بیشتر شغلی در ارتباط است.
هرچند که هوش هیجانی بهتنهایی نمیتواند شما را به موفقیت برساند، اما میتواند ازلحاظ شغلی شما را خوشحالتر و موفقتر کند. در این مطلب میخواهم ببینیم که هوش هیجانی چیست و چگونه میتوان از آن برای پیشرفت در حوزه کاری استفاده کرد.
به گفته لیز بنتلی، بنیانگذار Liz Bentley Associates، «هوش هیجانی در سادهترین شکل خود یعنی توانایی ما در همراهی با افراد.» بنتلی میگوید که افراد با هوش هیجانی بالا دارای خودآگاهی و آگاهی اجتماعی بالایی هستند و میتوانند خودشان و دیگران را مدیریت کنند.
جوزف سی. رود نیز تعریفی مشابه برای هوش هیجانی دارد و آن را «توانایی ما در شناخت و مدیریت کردن اطلاعات احساسی» تعریف میکند. او میگوید: «این نشاندهنده تقاطع احساسات و توانایی کلی ذهنی است که بهعنوان IQ نیز شناخته میشود.»
به گفته لیز بنتلی، افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند معمولا خروجیها و نتایج بهتری را نیز کسب میکنند، در ماموریتها در کنار افراد قرار میگیرند، افراد را پاسخگو نگه میدارند، در مواقع که گیر میافتند زیردستان و همکاران خود را مدیریت میکنند و یک محیط کاری مشارکتی و یکپارچه را ایجاد میکنند.
هوش هیجانی و مهارتهای افراد مرتبط با آن بسیار اهمیت دارد، زیرا افراد بخش مهمی از هر کسبوکار هستند. لیز بنتلی میگوید: «مردم ارزشمندترین و مهمترین کالای ما هستند. ما همه در کسبوکار مردم هستیم. مردم کارفرمایان، زیردستان، اعضای تیم، همکاران، مشتریان، فروشندگان و مصرفکنندگان ما هستند.»
بیشتر بخوانید:چطور بر ترسمان غلبه و کسب و کاری موفق راه اندازی کنیم؟
به گفته جوزف سی. رود، احساسات بخش مهمی از اطلاعات است که باید در هنگام تصمیمگیری مدنظر گرفته شود، حتی اگر به این معنا باشد که یاد بگیرید به آن گوش ندهید و توجه نکنید. او اضافه کرد: «درحالیکه هوش هیجانی شامل توانایی استفاده از احساسات برای افزایش انگیزه و تمرکز است، اما این هوش هیجانی شامل توانایی ما در جدا شدن از احساسات کوتاهمدت قدرتمند برای تمرکز بیشتر روی وظایف در دست انجام نیز میشود.»
مطالعات جوزف سی. رود نشان داد که افراد دارای هوش هیجانی بالا معمولا دستمزدهای بالاتری از افرادی که فاقد این نوع هوش هستند دریافت میکنند. برای اندازهگیری هوش هیجانی، پروفسور جوزف سی. رود و همکارانش به شرکتکنندگانی نیاز داشتند که بتوانند چندین مشکل احساسی حاوی پاسخهای صحیح و غلط مانند یک تست IQ را حل کنند. برای مثال، شرکتکنندگان باید احساسات نهفته در چهرهها یا کارهای هنری و بهترین پاسخ به سناریوهای مختلف را شناسایی میکردند.
جوزف سی. رود در انتهای این تحقیق گفت که: «در ادامه همین تحقیق، ما استدلال کردیم که هوش هیجانی در سطوح بالای سازمانی باید بیشتر به موفقیت- و دستمزد- مرتبط باشد، جایی که رهبری به بخش مهمی از کار یک شخص تبدیل میشود.
اما رابطه بین هوش هیجانی بالاتر و دستمزد بیشتر چیست؟ برد فلوور که در زمینه برندینگ کار میکند، در این زمینه میگوید: «این خصوصیت مهم به شما کمک میکند تا شرایط را بخوانید و درخواستهایتان را در زمان مناسب مطرح کنید. سختترین بخش دریافت دستمزد بیشتر درواقع درخواست برای آن است. هوش هیجانی شما را به ابزارهایی مجهز میکند که میتوانید بهترین لحظه برای ثبت این درخواست را شناسایی کنید و درخواست خود را بهگونهای درست مطرح کنید و البته بتوانید با هر پاسخی که دریافت میکنید نیز کنار بیایید.»
جنیفر هانکوک، بنیانگذار Humanist Learning Systems، نیز در این زمینه میگوید که افراد با هوش هیجانی بالا دستمزدهای بیشتری نیز دریافت میکنند، زیرا تمایل دارند که مولد و سازنده باشند. هانکوک اضافه میکند که «افرادی که در کار کردن با دیگران و وادار کردن دیگران برای کار کردن با خود خوب هستند میتوانند کارهای بیشتری را انجام دهند. ازآنجاییکه افراد دوست دارند با آنها کار کنند، این افراد دارای شهرت خوبی هستند.».
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،اکثر افراد قبول دارند که داشتن یک اخلاق کاری قوی، فداکاری و البته مهارت دقیقا همان چیزهایی هستند که یک کارمند را به موفقیت میرسانند. اما یک تحقیق تازه انجام شده نشان میدهد که داشتن هوش هیجانی نیز نقشی کلیدی در موفقیتهای کاری بازی میکند.
مقالهای که توسط جوزف سی. رود، استاد مدیریت دانشگاه میامی و همکارانش در مجله رفتار حرفهای منتشر شد، بر این نکته تاکید داشت که هوش هیجانی با دستمزدهای بیشتر و رضایت بیشتر شغلی در ارتباط است.
هرچند که هوش هیجانی بهتنهایی نمیتواند شما را به موفقیت برساند، اما میتواند ازلحاظ شغلی شما را خوشحالتر و موفقتر کند. در این مطلب میخواهم ببینیم که هوش هیجانی چیست و چگونه میتوان از آن برای پیشرفت در حوزه کاری استفاده کرد.
به گفته لیز بنتلی، بنیانگذار Liz Bentley Associates، «هوش هیجانی در سادهترین شکل خود یعنی توانایی ما در همراهی با افراد.» بنتلی میگوید که افراد با هوش هیجانی بالا دارای خودآگاهی و آگاهی اجتماعی بالایی هستند و میتوانند خودشان و دیگران را مدیریت کنند.
جوزف سی. رود نیز تعریفی مشابه برای هوش هیجانی دارد و آن را «توانایی ما در شناخت و مدیریت کردن اطلاعات احساسی» تعریف میکند. او میگوید: «این نشاندهنده تقاطع احساسات و توانایی کلی ذهنی است که بهعنوان IQ نیز شناخته میشود.»
به گفته لیز بنتلی، افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند معمولا خروجیها و نتایج بهتری را نیز کسب میکنند، در ماموریتها در کنار افراد قرار میگیرند، افراد را پاسخگو نگه میدارند، در مواقع که گیر میافتند زیردستان و همکاران خود را مدیریت میکنند و یک محیط کاری مشارکتی و یکپارچه را ایجاد میکنند.
هوش هیجانی و مهارتهای افراد مرتبط با آن بسیار اهمیت دارد، زیرا افراد بخش مهمی از هر کسبوکار هستند. لیز بنتلی میگوید: «مردم ارزشمندترین و مهمترین کالای ما هستند. ما همه در کسبوکار مردم هستیم. مردم کارفرمایان، زیردستان، اعضای تیم، همکاران، مشتریان، فروشندگان و مصرفکنندگان ما هستند.»
بیشتر بخوانید:چطور بر ترسمان غلبه و کسب و کاری موفق راه اندازی کنیم؟
به گفته جوزف سی. رود، احساسات بخش مهمی از اطلاعات است که باید در هنگام تصمیمگیری مدنظر گرفته شود، حتی اگر به این معنا باشد که یاد بگیرید به آن گوش ندهید و توجه نکنید. او اضافه کرد: «درحالیکه هوش هیجانی شامل توانایی استفاده از احساسات برای افزایش انگیزه و تمرکز است، اما این هوش هیجانی شامل توانایی ما در جدا شدن از احساسات کوتاهمدت قدرتمند برای تمرکز بیشتر روی وظایف در دست انجام نیز میشود.»
مطالعات جوزف سی. رود نشان داد که افراد دارای هوش هیجانی بالا معمولا دستمزدهای بالاتری از افرادی که فاقد این نوع هوش هستند دریافت میکنند. برای اندازهگیری هوش هیجانی، پروفسور جوزف سی. رود و همکارانش به شرکتکنندگانی نیاز داشتند که بتوانند چندین مشکل احساسی حاوی پاسخهای صحیح و غلط مانند یک تست IQ را حل کنند. برای مثال، شرکتکنندگان باید احساسات نهفته در چهرهها یا کارهای هنری و بهترین پاسخ به سناریوهای مختلف را شناسایی میکردند.
جوزف سی. رود در انتهای این تحقیق گفت که: «در ادامه همین تحقیق، ما استدلال کردیم که هوش هیجانی در سطوح بالای سازمانی باید بیشتر به موفقیت- و دستمزد- مرتبط باشد، جایی که رهبری به بخش مهمی از کار یک شخص تبدیل میشود.
اما رابطه بین هوش هیجانی بالاتر و دستمزد بیشتر چیست؟ برد فلوور که در زمینه برندینگ کار میکند، در این زمینه میگوید: «این خصوصیت مهم به شما کمک میکند تا شرایط را بخوانید و درخواستهایتان را در زمان مناسب مطرح کنید. سختترین بخش دریافت دستمزد بیشتر درواقع درخواست برای آن است. هوش هیجانی شما را به ابزارهایی مجهز میکند که میتوانید بهترین لحظه برای ثبت این درخواست را شناسایی کنید و درخواست خود را بهگونهای درست مطرح کنید و البته بتوانید با هر پاسخی که دریافت میکنید نیز کنار بیایید.»
جنیفر هانکوک، بنیانگذار Humanist Learning Systems، نیز در این زمینه میگوید که افراد با هوش هیجانی بالا دستمزدهای بیشتری نیز دریافت میکنند، زیرا تمایل دارند که مولد و سازنده باشند. هانکوک اضافه میکند که «افرادی که در کار کردن با دیگران و وادار کردن دیگران برای کار کردن با خود خوب هستند میتوانند کارهای بیشتری را انجام دهند. ازآنجاییکه افراد دوست دارند با آنها کار کنند، این افراد دارای شهرت خوبی هستند.».
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
در یک لحظه کودک شما بسیار شاد و خوشحال است اما در چند لحظه ی بعد ، بسیار عصبانی شده ، گریه و داد می کند . چرا چنین اتفاقی رخ می دهد ؟
یک لحظه کودک شما پادشاه جهان است و با شادی و خوشحالی به این سو و آن سو می دود؛ کمی بعد خشمگین شده است، از روی نا امیدی مطلق گریه می کند و اسباب بازیهایش را به این سو و آن سوی اتاق پرتاب می کند.مانند بسیاری دیگر از والدین ممکن است برای شما هم پیدا کردن راهی برای پاسخ دادن به احساسات و رفتارهای کودک در این لحظات سخت و دشوار، مشکل باشد.
متخصصان بر این باورند که این لحظات در اوایل دوران کودکی (زمانی که او محدودیتهای خود را در فرآیند رشد عاطفی اش تجربه می کند) بهترین فرصتهایی هستند که شما می توانید از آنها استفاده کرده و به کودک خود آموزش دهید که چگونه احساسات قدرتمند خود را مدیریت کرده و خود را آرام کند. محیط امن خانواده بهترین جایی است که می توان در آن این درسهای مهم زندگی را یاد داد و یاد گرفت.
هنگامی که شما به کودک خود کمک می کنید تا احساسات تند و تیز خود مانند عصبانیت نا امیدی یا آشفتگی ذهنی را درک کرده و آنها را مدیریت کند در واقع به او کمک می کنید تا بهره هوش عاطفی یا هوش هیجانی در او افزایش پیدا کند.
کودکی که بهره هوش عاطفی او بالاتر باشد قادر است ارتباط بهتری با احساسات خود برقرار کند؛ در هنگام اوج هیجانهای عاطفی خود را آرامتر کند؛ دیگران را بهتر درک کرده و با آنها بهتر ارتباط برقرار کند؛ و ایجاد روابط دوستانه محکمتر برای او آسان تر است.
متخصصان بر اهمیت بهره هوش هیجانی و نقش آن در کمک به کودکان برای افزایش سطح اعتماد به نفس و مسوولیت پذیری و نهایتا تبدیل شدن به بزرگسالانی که بتوانند با مهارت با دیگر افراد جامعه ارتباط برقرار کنند تاکید می کنند.
شماچگونه می توانیدبه کودک خودکمک کنیدتابهره هوش عاطفی اش افزایش پیدا کند؟
تکنیک هایی وجود دارند که "هدایت عاطفی" نامیده می شوند و در واقع یک دستورالعمل گام به گام است که شما می توانید با استفاده از آن به کودک خود آموزش دهید که احساساتش را تجزیه و تحلیل کرده و در هنگام برخورد با مشکلات روحی و عاطفی آنها را مدیریت کند. یک تکنیک در اینجا شرح داده شده است.
با توجه و ابراز احساسات به حرفهای او گوش بدهید
هنگامی که کودک از احساسات خودش برای شما می گوید با دقت به حرفهای او گوش بدهید سپس همه آنچه را با شما در میان گذاشته است مجددا برایش بازگو کنید. مثلا اگر فکر می کنید که بواسطه اینکه شما زمان زیادی را به مراقبت از نوزاد جدید خود اختصاص می دهید کودک شما احساس می کند ترک و رها شده است همین مطلب را با او در میان گذاشته و بپرسید که آیا واقعا چنین احساسی دارد؟ در صورتی که پاسخ او مثبت بود می توانید بگویید: «درسته. مامان باید وقت زیادی برای کوچولو می گذاشت».
آنگاه مثالهایی از زندگی خودتان را برای او بگویید تا به او نشان دهید که حرفهای او را می فهمید. به او بگویید که زمانی که برادر یا خواهرتان با پدرتان به شهر بازی می رفتند و شما نمی توانستید بروید چه احساسی داشتید؛ بگویید که مادر یا پدرتان چگونه به شما کمک می کردند تا احساس بهتری پیدا کنید. این کار موجب می شود کودک شما بفهمد که همه افراد اینگونه احساسات را تجربه می کنند و نهایتا هم از این مرحله عبور می کنند.
به کودک خود کمک کنید تا احساسات خود را نامگذاری کند
دامنه لغات کودک شما ضعیف بوده و درک او نیز از علت و معلولها بسیار ابتدایی و اولیه است؛ در نتیجه او برای تشریح احساسات خودش با مشکل مواجه می شود. شما می توانید به او کمک کنید تا نامهایی را برای احساسات مختلف خودش انتخاب کند و در نتیجه یک لغتنامه برای احساساتش ایجاد کند. اگر او به خاطر اینکه نمی تواند به پارک برود احساس ناامیدی یا ناکامی می کند شما می توانید بگویید: «احساس می کنی ناراحت هستی؟».
همچنین می توانید به او کمک کنید تا بفهمد که داشتن احساسات متضاد یا متعارض پیرامون یک چیز طبیعی است. مثلا او می تواند در هفته اولی که به مهدکودک می رود هم هیجان زده باشد و هم کمی بترسد.
اگر به نظر می رسد که کودک شما بدون دلیل مشخصی ناراحت یا آشفته است سعی کنید به اتفاقات اخیر فکر کنید و علت احتمالی مشکل او را پیدا کنید. آیا اخیرا خانه خود را عوض کرده اید؟ آیا شما و همسرتان در حضور کودک دعوا کرده اید؟
اگر مطمئن نیستید که عامل ناراحتی او چیست هنگام بازی کردن حرکات او را نگاه کرده و به حرفهایی که می زند گوش دهید. اگر او در هنگام بازی با عروسکهایش عروسک مادر را مرتب در حال داد و بیداد کردن بازی می دهد مطمئنا می توانید بفهمید که علت ناراحتی او چیست!
احساسات کودک خود را با ارزش شمرده و آنها را تائید کنید
هنگامی که کودک شما نمی تواند پازل را کامل کند و در نتیجه عصبانی می شود و کج خلقی می کند به جای اینکه به او بگویید: «دلیلی وجود ندارد که اینقدر ناراحت باشی» بهتر است تصدیق کنید که واکنش او کاملا طبیعی است. بگویید: «وقتی آدم نمی تونه پازل را کامل کنه واقعا حوصله اش سر می ره. مگه نه؟». اگر به او بگویید که واکنشهایش بی مورد یا بیش از حد هستند او احساس می کند که گویی باید جلوی بروز احساسات خودش را بگیرد.
کج خلقی ها و بد اخلاقی های او را به یک ابزار آموزشی مفید تبدیل کنید
اگر کودک شما پس از اینکه می فهمد باید توسط دندانپزشک معاینه شود، ناراحت و آشفته می شود با آماده شدن برای ویزیت دکتر به او کمک کنید تا کنترل خودش را به دست بیاورد. درباره اینکه چرا از معاینه توسط دندانپزشک می ترسد، اینکه انتظار دارد یا پیش بینی می کند که در زمان معاینه چه اتفاقاتی بیفتد و اینکه چرا او باید توسط دندانپزشک معاینه شود با او صحبت کنید. درباره زمانی که می خواسته اید با گروه سرود روی صحنه بروید و سرود بخوانید و ترسیده بودید یا زمانی که می خواستید یک کار جدید را شروع کنید و از آن می ترسیدید و یکی از دوستانتان به شما کمک کرد تا احساس بهتری پیدا کرده و ترس خود را کنار بگذارید با او صحبت کنید.
صحبتهای عاطفی و صحبت کردن پیرامون احساسات برای کودکان (همانند بزرگسالان) بسیار مفید است.
از مشکلات عاطفی برای آموزش نحوه حل مشکلات استفاده کنید
هنگامی که کودک با شما یا یک بچه دیگر مشکل پیدا می کند محدودیتهای او را به وضوح برایش توضیح دهید سپس او را به سمت پیدا کردن راه حل مناسب راهنمایی کنید.
مثلا شما می توانید بگویید: «می دانم از اینکه خواهرت ساختمانی را که با آجرهای اسباب بازی ساخته بود خراب کرد عصبانی هستی. اما نباید او را بزنی. پس وقتی عصبانی می شوی چه کار دیگری می توانی بکنی؟».
اگر کودک شما ایده ای در مورد راه حل مناسب ندارد چند گزینه در اختیار او قرار دهید.
متخصصین در زمینه مدیریت عصبانیت توصیه می کنند که در چنین شرایطی به کودک خود بگویید اول شکم، آرواره و مُچ دستهایش را چک کند و ببیند که آیا آنها سالم هستند، سپس یک نفس عمیق بکشد تا عصبانیت را از بدن خود بیرون کند و همچنین احساس بهتری از به دست آوردن مجدد کنترل خودش پیدا کند. آنگاه به کودک خود کمک کنید تا با صدای بلند و محکم درباره عصبانیتش حرف بزند؛ او می تواند با یک جمله شبیه به این حرفش را آغاز کند: «وقتی داد می زنی من عصبانی می شوم». کودکان باید بدانند که عصبانی شدن طبیعی است اما فقط تا جایی که به دیگران به این خاطر آزار و آسیب نرسانند.
با حفظ آرامش خودتان یک الگوی مناسب برای کودک باشید
همچنین شما می خواهید بدانید که در برابر ابراز احساسات کودک خودتان چگونه واکنش نشان می دهید. بسیار مهم است که در زمان عصبانیت جملات و حرفهای نامناسب، تند و زننده به کار نبرید.
بهتر است به جای گفتن اینکه «تو من رو دیوونه می کنی» بگویید: «وقتی این کار را می کنی من عصبانی می شوم»؛ در این صورت کودک شما می فهمد که مشکل به رفتار او بر می گردد نه به خود او. از انتقاد بیش از حد خودداری کنید زیرا موجب می شود که کودک اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.
بیشتر و پیشتر از هر چیز دیگر سعی کنید احساسات خودتان را نیز در نظر بگیرید. برخی از والدین احساسات منفی خودشان را در نظر نمی گیرند تا شاید بتوانند ناراحتی یا مشکلات کودکشان را کاهش دهند. اما پنهان کردن احساسات واقعی خودتان تنها موجب گیج شدن کودک می شود.
مثلا در صورتی که به کودک بگویید که ناراحت هستید اما رفتار نامناسبی از خودتان بروز ندهید به کودک نشان داده اید که می توان شدیدترین احساسات را نیز به خوبی سرکوب کرد.
منبع: بیتوته