هوش؛ تاریخچه هوش هیجانی

در گذشته بهره هوشی (IQ)، نمره‌های درسی و نتایج آزمون استعداد تحصیلی از ابهت و ارزش زیادی برخوردار بود و احساس می‌شد که تنها پیش‌نیاز موفقیت و خوشبختی در زندگی داشتن بهره هوشی بالاست. براساس این دیدگاه، روانشناسان مختلفی شروع به ساختن آزمون‌های هوشی کرده و هوش افراد را اندازه‌گیری می‌کردند. 


 

اگر فردی از نظر هوشی نمره بالایی می‌آورد براساس این دیدگاه برای او پیش‌بینی موفقیت و خوشبختی می‌شد. اما در بررسی‌ها و مشاهدات تعارضاتی دیده شد. بدین صورت که گاهی افراد با ضریب هوشی متوسط از رضایتمندی زناشویی، رضایتمندی شغلی، مهارت‌های ارتباطی، رضایت از زندگی، احساس خود ارزشمندی شادکامی، احساس مسئولیت، انعطاف‌پذیری و خوش‌بینی بالایی برخوردار بودند و یا به عبارت ساده‌تر، زندگی موفق‌تری را داشتند، اما افرادی با ضریب هوشی بالا و تحصیلات عالی دانشگاهی، موفقیت زیادی را در زندگی نداشتند.

 

براساس این تعارض یکی از اسرار روانشناسی برملا شد. بدین‌معنا که نمره‌های درسی، بهره هوشی و یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی علی‌رغم ارزش و ابهت‌شان در میان عموم، نمی‌توانند قاطعانه پیش‌بینی کنند که چه کسی در زندگی موفق خواهد شد. در بهترین حالت بهره هوشی (IQ) حداکثر حدود 20٪ در پیش‌بینی موفقیت در زندگی سهم دارد، در حالیکه80٪ باقی مانده به خصوصیات دیگر مربوط می‌شود (لئوناردو و همکاران، 2007). این 80٪ با عنوان سازه‌ای به نام هوش هیجانی مطرح شد. 

 

این دیدگاه در اواخر قرن بیستم مطرح شد. از آن به بعد روانشناسان مختلف به تعریف و نظریه‌پردازی در مورد هوش هیجانی، چگونگی ارزیابی آن و ارتباط آن با موفقیت‌های و چگونگی آموزش آن پرداختند. این نکته قابل توجه است که نقش وراثت در IQ برجسته است؛ اما هوش هیجانی در درجه نخست از عواملی محیطی تأثیر می‌‌پذیرد و با آموزش و تربیت می‌توان آن را پرورش داد. باتوجه به اهمیت هوش هیجانی و قابل آموزش بودن آن هوش هیجانی جزء محتوای درسی در تمامی مقاطع آموزشی قرار گرفت.  


اولین بار در سال 1990 روانشناسی به نام «سالوی» ، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. درحقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارت های اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود.

روانشناسی به نام «گلمن» اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها 20 درصد از موفقیت ها را باعث می شود و 80 درصد از موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیت ها در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. درواقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند. یعنی افرادی با داشتن هوش عمومی متوسط وهوش هیجانی بالا خیلی موفقتر از کسانی هستند که هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین دارند.

 

پس هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرس ها است


منبع : متفکران نوین مالی

.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.