هفت نشانه بارز بلوغ احساسی

در صحبت از هوش هیجانی یا هوش احساسی و حفظ تعادل احساسی درنهایت باید به‌جایی برسیم که بدانیم این دو مقوله درنهایت منجر به رشد و توسعه چه چیزی در ما می‌شود و آن چیزی نیست جز بلوغ احساسی. به نظر من بلوغ احساسی یکی از دستاوردهای کلیدی است که در زندگی به آن دست پیدا می‌کنیم که چگونه بودن و چگونه رفتار کردن ما با دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شناخت احساسات خودتان و ایجاد تعادل بین آن‌ها دو جنبه اصلی کنار آمدن با احساسات خودمان به‌صورت اثربخش است. این مسئله از این نظر اهمیت دارد که درنهایت ما موجوداتی احساسی هستیم. دقیقا همانند هر شکل دیگری از بلوغ، بلوغ احساسی هم هیچ ارتباطی به سن ندارد، هرچند که در طول یک بازه زمانی حاصل می‌شود؛ بلکه یک اثر تجمعی درنتیجه زمان و تجربه است که ما را تبدیل به چیزی می‌کند که در حال حاضر هستیم و احساس می‌کنیم. درک اینکه چه چیزی منجر به بلوغ احساسی می‌شود، قدمی مهم در راه توسعه یافتن آن به شمار می‌رود.

 

1- پذیرش آسیب‌پذیر بودن

 

گاهی اوقات به‌عنوان یک اقدام امنیتی، ما دیوارهایی را در اطراف احساسات خود می‌کشیم تا دیگران را از آن‌ها دور نگاه‌داریم. شاید آن‌ها در حال محافظت از قلب و روح شما پس از یک جدایی باشند. شاید به خاطر ترس از ناامیدی تنها چیزی به‌سادگی اجازه ندادن به خودتان برای امیدواری در یک موقعیت خاص باشد. شما وقتی‌که به سطح بالایی از بلوغ اجتماعی رسیده اید، آن دیوارهای بزرگ که برای محبوس کردن خودمان می‌سازیم، شروع به فروریختن می‌کنند. شما از دوست داشتن و عشق ورزیدن نمی‌ترسید، چراکه به‌خوبی می‌دانید اگر لازم باشد، می‌توانید در یک رابطه شکست‌خورده موفق شوید. شما می‌توانید به خودتان اجازه دهید که امیدوار باشید، حتی باوجود ناامیدی‌های ممکن، چراکه می دانید زندگی ادامه دارد.

 

2- همدردی کردن

 

به نظر من، همدردی در کل عدم وجود قضاوت است. همدردی و دلسوزی کردن به معنای داشتن توانایی برای کنار گذاشتن باورها و تعصبات شخصی خودتان به‌منظور مراقبت از دیگر افراد حاضر در اطراف خودتان است. اجازه دهید فرض کنیم که شما یک دوست دارید که به‌طور مکرر دیدارهایی را با فردی داشته که شما به وی در مورد مناسب نبودن آن فرد تذکر داده بودید. در نهایت، این رابطه بر هم می‌خورد (همچنان که از قبل به دوست خود گفته بودید)، اما بجای اینکه به وی بگوئید “بهت گفتم” – از او حمایت کرده و سعی می‌کنید او را آرام کنید.

 

3- تفکیک بین احساس و عکس‌العمل

 

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های بلوغ احساسی داشتن توانایی پردازش یک احساس پیش از نشان دادن یک عکس‌العمل است. همواره داشتن رفتارهایی مبنی بر حالت دفاعی یا دلخوری پاسخ‌هایی بالغ از لحاظ احساسی در نظر گرفته نمی شود. مطمئنا، گاهی اوقات شرایط کاملا دلخور کننده یا نامحترمانه است، اما توجه داشته باشید که عکس‌العمل شما به آن‌ها کلید اصلی کار است. به عنوان مثال، فرض کنید که شخصی که از وی خوشتان نمی‌آید نظری انتقادی را به‌قصد دلخور کردن شما بیان می‌کند. به‌جای فریاد کشیدن و یا با سر ضربه زدن به آن‌ها، با بی اعتنایی و عدم توجه به نظر ابرازشده از طرف آن‌ها کاری کنید که احساس حقارت به آن‌ها دست بدهد.

 

بلوغ احساسی

 

4- آگاهی نسبت به تعصب‌های خودتان

 

من به این که کسی چقدر گفته و تاکید کرده که انسان متعصبی نیست، اهمیت نمی‌دهم، چرا که همه ما نظرات مجزا و خاص خودمان راداریم. خواه این نظر یک تعصب اخلاقی، تعصب اجتماعی یا یک تعصب مبتنی بر یک تجربه باشد – به‌هرحال هر یک به دلیلی وجود دارند. آگاهی کلید پذیرش تعصبات شما و عدم اجازه دادن به آن‌ها به تأثیرگذاری بر نتیجه یک وضعیت بر اساس احساس شما است. تجربه بهترین معلم و آموزگاری است که ما در طول زندگی خویش داریم، بنابراین توجه داشته باشید که حذف کامل غرایزی که در طی زمان کسب کرده اید، در واقع از بین بردن و تلف کردن آن تجربه است. همچنین اجازه دادن به آن‌ها برای کنترل کردن چگونه بودن شما و چگونگی رویکرد و رفتار شما در موقعیت‌های مختلف هم به‌نوعی تلف کردن آن تجربه به‌حساب می‌آید.

 

5- پی بردن و پذیرش خطاهای خودتان

 

هیچ کس کامل و بی‌عیب نیست. تاکنون چند بار این جمله را شنیده‌اید؟ همه ما بالاخره یک‌بار دچار خطا شده‌ایم، و بجای سرزنش کردن خودتان در رابطه با آن – باید از آن اشتباه بیاموزید. قبول کنید که اشتباه اتفاق افتاده، متوجه باشید که چه چیزی موجب آن اشتباه شد، و حتما توجه داشته باشید که دیگر مجددا دچار آن اشتباه نشوید. این نکته تنها مربوط به یک وظیفه خاص در محل کار نیست، بلکه در ارتباط با روابط ما در تعاملات روزمره ما با مردم هم هست.

 

6- دانستن اینکه در چه زمانی و چگونه باید درخواست کمک کنیم

 

مهم‌ترین جنبه از بلوغ احساسی این است که به‌خوبی بدانید چه زمانی دچار افراط شده‌اید. در زندگی زمان‌هایی وجود دارد که بدون توجه به کیفیت مدیریت و در تعادل نگاه‌داشتن احساسات خودمان، باز هم این احساسات در نهایت باعث ناراحتی ما می‌شوند. این حالت هم به‌نوعی جزء ماهیت ما به عنوان انسان مطرح است. اینکه در کجا و چگونه تقاضای کمک می‌کنیم شاخص مهمی از سطح بلوغ احساسی شخصی ما به شمار می‌رود. صبر و انتظار تا رسیدن به مرحله از هم گسستن و رسیدن به مرحله عدم توانایی در ادامه دادن کارها و امور روزانه و سپس انتشار عمومی مطلبی در شرح وضعیت خودتان بر روی یک شبکه اجتماعی مانند فیس‌بوک در هر بار که شخصی نگاه بدی به شما دارد، به‌اندازه گریه کردن در کنار بهترین و صمیمی ترین دوست خودتان اثربخش است.

 

7- دانستن اینکه چه زمانی باید موضوع یا شخصی را رهاکنیم

 

نکته پایانی اینکه، همه ما نیاز داریم که به‌خوبی متوجه شویم چه زمانی یک موقعیت کاملا ناامیدکننده است. من شخصا فرار کردن و از زیر بار مسئولیت چیزی فرار کردن را نمی‌پسندم، اما همیشه افراد و موضوعاتی در زندگی ما وجود دارند که فقط و فقط باید از آن‌ها دوری‌کنیم. هیچ اندازه‌ای از عشق، تلاش و زحمت و علاقه قادر به درست کردن برخی از موضوعات و شرایط در زندگی ما نیست. فقط و فقط در یک کلام ساده باید بدانیم که چه زمانی باید از آن‌ها دوری‌کنیم. با این وجود ترک کردن صحنه حتی بدون یکبار سعی و تلاش به همان میزان بد و مخرب است که ماندن در آن موقعیت یا رابطه می‌تواند بد باشد. تنها در این بین یک تعادل وجود دارد و آن تعادل زمانی حاصل می‌شود که از تجربه‌های خود یاد گرفته باشیم.


منبغ: بعد چهارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.