واقع بینی؛ پل میانبر رسیدن به موفقیت است

افسردگی و ناامیدی یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت نکردن در کارها است که در برخی افراد باعث از دست دادن امید در زندگی می‌شود.
باید توجه کرد که قناعت با سرکوب رویاها اشتباه نشود و خصوصیت قناعت را تقویت کرد چرا که ابزار قدرتمندی در راه رسیدن به اهداف بزرگ محسوب می شود.
دلگرمی و امیدواری در حد اعتدال، عامل مهمی در کاهش افسردگی و رسیدن به اهداف به شمار می رود و در واقع جنگیدن برای دستیابی به موفقیت، اولین و مهمترین گام در رسیدن به آرزو‌ها است. 
خیالی که در ذهن افراد پرورش داده می‌شود همان چیزی است که زندگی افراد را برای دستیابی به موفقیت می سازد،واقع بینی در آرزوها باعث ایجاد انگیزه در راه رسیدن به موفقیت می‌شود.

فرآینتد حل مسئله چیست ؟

مشکلات در مرکز مسائلی هستند که افراد هر روز در محل کار با آن مواجه‌اند. تمام زمان‌هایی که مشغول حل یک مشکل برای ارباب رجوع (درون سازمانی یا برون سازمانی) هستید، یا به کسانی که مشغول حل مشکل هستند کمک می‌کنید، یا مسائل جدید را جستجو می‌کنید تا آنها را حل کنید؛ با مسئله‌ای سر و کار دارید. مسائل شما می‌توانند بزرگ یا کوچک، ساده یا پیچیده و آسان یا دشوار باشند.



مسائل همان فرصت‌هایی هستند که لباس‌کار بر تن دارند.


هنری کایزر (Henry Kaiser)، تولید‌کننده‌ی معروف صنعت آمریکا


چگونه می‌توانید مسائل خود را حل کنید؟ فراگیری مهارت‌های حل‌مسئله می‌توانند تغییر بزرگی در شغل شما ایجاد کنند. پیدا کردن راه‌حلی برای مسائل، بخشی اساسی از نقش هر مدیر در سازمان است. بسیار ضروری است که بتوانید برای کسب موفقیت به توانایی خودتان برای حل مسائل اعتماد کنید. بخش زیادی از این اعتماد به نفس، از در اختیار داشتن رویه‌ای مناسب برای مقابله با مسائل بدست می‌آید. اگر رویه‌ای برای حل‌ مسئله داشته باشید می‌توانید مسائل را به سرعت و به طریقه‌ای موثر حل کنید؛ اما اگر رویه‌ای برای حل‌ مسئله نداشته باشید، راه‌حل‌های شما ممکن است بی‌فایده باشند یا ممکن است به حل مسئله منجر نشود و در همان شرایط گیر کنید که در هر دوی این حالت‌ها عواقب دردناکی متوجه شما خواهد بود.


چهار گام اساسی برای حل مسئله وجود دارد

تعریف مسئله

تهیه‌ی راه‌حل‌های جایگزین

ارزیابی و انتخاب از میان راه‌حل‌های جایگزین

اجرای راه‌حل‌ها

گام‌های ۲ تا ۴ فرایند حل‌ مسئله در مقالات دیگر سایت چطور پرو به تفصیل پوشش داده خواهند شد: برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی گام دوم به بخش‌ خلق ایده‌های جدید مراجعه کنید.


به همین دلیل در این مقاله می‌خواهیم روی گام اول فرایند حل‌ مسئله یعنی «تعریف مسئله» تمرکز نماییم و به شما در اجرای موفقیت‌آمیز این مرحله یاری کنیم. برای تعریف مسئله بسیار حیاتی است که بتوانید توضیح و درکی دقیق از شرایطی که مسئله درون آن رخ داده بدست آورید. با یک تعریف مسئله‌ی مناسب خواهید توانست با دقت و صحت متوجه شوید که مسئله در اصل چیست. بسیاری از ابزارهایی که در این بخش به آنها می‌پردازیم به شما کمک می‌کنند که بتوانید دقیقا همین کار را انجام دهید. ما به این ابزارها نگاهی خواهیم انداخت، سپس به بررسی چند چهارچوب مفید حل‌ مسئله که جواب خود را پس ‌داده‌اند می‌پردازیم.


تعریف مسئله

نکته‌ی کلیدی در حل یک مسئله این است که مطمئن شوید به جای مسئله‌ی حقیقی با نشانه‌های حاصل از آن مسئله ذهن‌تان را مشغول نکرده‌ باشید. برای مثال، اگر عملکرد کارکنان در بخش شما پایین‌تر از حد استاندارد است، ممکن است تصور کنید مشکل افرادی هستند که کارها را در این بخش بر عهده دارند. اگرچه، با نگاهی عمیق‌تر به جریانات، ممکن است متوجه شوید مسئله‌ی اصلی کمبود آموزش‌های کاری یا حجم بالای کار است. سعی کنید سوالِ درست را بپرسید و برای اینکه بفهمید حقیقتا چه چیزی در جریان است بر لایه‌های مختلف یک مسئله کار کنید.


همچنین مهم است در این مرحله اطمینان حاصل کنید که به مسئله از زوایای مختلف نگاه می‌کنید. اگر خیلی زودتر از بررسی‌های مورد نیاز وارد عمل شوید ممکن است به تعریف مسئله‌ای برسید که در حقیقت یک راه‌حل است. برای مثال، تعریف مسئله‌ مقابل را در نظر بگیرید: «ما باید راهی برای انضباط دادن به افرادی که کارشان پایین‌تر از حد استاندارد است پیدا کنیم»؛ چنین تعریف مسئله‌ای امکان کشف دلیل حقیقی این کم‌کاری را از شما خواهد گرفت.


تهیه چک‌لیست ابزار قدرتمندی را برای شما فراهم می‌کند تا به وسیله‌ی آن مولفه‌هایی که ممکن است در ایجاد یک مسئله دخیل باشند را از نظر گذرانده، فراموش نکنید و افکار خود را حول این موارد گسترش دهید.


درک پیچیدگی‌ها

زمانی که با مسئله‌ی ساده‌ای روبرو باشید راه‌حل معمولا واضح است و نیازی به چهار گامی که برای حل‌ مسئله ذکر کردیم ندارید. اما زمانی که درک مسئله‌ به این دلیل که ناشی از موضوعات به هم وابسته‌ای است کار دشواری باشد، نیاز دارید از روش منظمی مانند این چهار گام بهره ببرید.


خبر خوب اینکه تعداد ابزار برای کمک به فهمیدن و درک این کلاف در هم پیچیده بی‌شمار است! بسیاری از آنها به شما کمک می‌کنند نمای تصویری واضحی از موقعیتی که در آن هستید بدست بیاورید، تا بهتر بفهمید چه چیزی در جریان است.


نمودار وابستگی به شما کمک می‌کند بخش‌های زیاد اطلاعات متفاوت را در دسته‌های موضوعی مشترک دسته‌بندی کنید و رابطه‌ی میان آنها را کشف نمایید.


ابزار محبوب دیگر نمودار علت‌و‌معلول است. برای تولید راه‌حل‌های قابل اجرا، باید به خوبی بفهمید که مسئله از چه چیز ناشی شده است. در مثال ما راجع به کار پایین‌تر از حد استاندارد کارکنان، نمودارهای علت‌ومعلول مشخص می‌کنند که کمبود آموزش‌های ضمن کار می‌تواند در ایجاد مسئله دخیل باشد؛ آنها همچنین می‌توانند دلایل احتمالی مانند کار بیش از اندازه و وجود مشکل با تکنولوژی‌های جدید را نیز مشخص کنند.


زمانی که در یک کسب‌وکار، مسئله‌ا‌ی بروز می‌کند، تشکیل یک رَوَندنما یا «فلوچارت» مانند نمودارهای سیستمی به شما کمک می‌کند که چگونگی قرارگیری فعالیت‌ها و ورودی‌های متفاوت در کنار یکدیگر را بهتر ببینید. به طور معمول با داشتن یک روندنما می‌توانید مولفه‌ی غایب را یا مسئله‌ا‌ی که راه را بر پیشرفت تنگ کرده و باعث ایجاد گلوگاه شده است؛ پیدا کنید.


تقریبا همیشه معلوم می‌شود چیزی که به نظر یک مسئله‌ واحد به چشم می‌آمده، مجموعه‌ای از مسائل بوده ست. اگر به مثال همین مقاله بازگردیم، کار پایین‌تر از حد استاندارد کارکنان ممکن است ناشی از مهارت‌های ناکافی آنها باشد، از طرفی کار زیاد از حد نیز ممکن است در این میان دخیل باشد، همین‌طور اختصاص زمان ناکافی برای هدایت تیم یا کمبود انگیزه می‌توانند سایر دلایل احتمالی دخیل باشند.


بهتر است مسئله خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید، که هر بخش پس از این مرحله می‌تواند به طریقه‌ای مناسب حل شود.


منبع : چطور

انعطاف پذیری بیشتردر زندگی با پذیرش تفاوت ها سلامت نیوز: انعطاف پذیری بیشتردر زندگی با پذیرش تفاوت ها

انعطاف پذیری به میزان تجربه پذیری فرد در مقابل محرکات گفته می‌شود. یک ویژگی شخصیتی که در افراد مختلف درجات آن متفاوت است و نوع واکنش افراد در مقابل تجارب جدید نشان می‌دهد. یکی از مشخصه های انعطاف پذیری افراد میزان پذیرش در آنهاست.

اشخاص انعطاف پذیر هم درباره دنیای درونی و هم درباره دنیای بیرونی کنجکاو هستند و زندگی آنها از لحاظ تجربه غنی است، چون تجارب جدید را می‌پسندد و می‌خواهند آنها را لمس کنند. آنها گاه خود به دنبال تجارب می‌روند و سعی می‌کنند انواع مختلفی از تجربه را داشته باشند. آنها مایل به پذیرش عقاید جدید و ارزش غیر متعارف بوده و برای شنیدن و گوش کردن و بررسی عقاید جدید و اندیشه‌های نو رغبت نشان می‌دهند. آنها چسبندگی کمتری به عقاید خود ، یا به عقاید سنتی نشان می‌دهند. البته این مساله بدان معنی نیست که آنها همواره در صدد پذیرش عقاید جدید هستند. ممکن است چنین اتفاقی بیافتد یا نیافتد.

«تفاوت» کلمه‌ای است که بیشتر باید به آن بیندیشیم. همه ما نسبت به هم تفاوت‌هایی داریم. به ارزش‌هایی اعتقاد داریم و متناسب با این ارزش‌ها در زندگی‌مان انتخاب‌هایی می‌کنیم و دست به اعمال و رفتارهایی می‌زنیم که ممکن است با دیگران متفاوت باشد. ممکن است دیگران رفتار یا افکار ما را نپسندند، یا دیگران رفتارهایی از خود نشان دهند که چندان به مذاق ما خوش نیاید، اما برپایه و اساس همین واقعیت ساده مهم است که همدیگر را در عین تفاوت‌های کوچک وو بزرگمان بپذیریم.

پذیرش واقعیت ساده تفاوت‌ تا حدی نگرش ما را نسبت به زندگی با دیگران تغییر خواهد داد؛ اگر بپذیریم که انسان‌ها با هم متفاوت‌اند و تا حد و حدودی که اخلاق و ارزش‌های مشترک اعضای جامعه تعیین می‌کند، تفاوت داشتن حق طبیعی آنهاست، دیگر انتظار نخواهیم داشت، همه مطابق میل و سلیقه‌ ما عمل کنند. از این‌که دیگران افکار و رفتارهایی دارند که چندان مورد پسندمان نیست، ناراحت و دلگیر و عصبی نمی‌شویم. بهتر می‌توانیم با دیگران روابط مسالمت‌آمیز برقرار کنیم و این فرصت را می‌یابیم که به انسان‌های بیشتری عشق بورزیم.

انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری ، کدامیک؟

از نظر روانشناسان افراد انعطاف پذیر ، افراد سالمتر و رشد یافته‌تری هستند. آنها در مورد تغییرات اجباری واکنش مناسبتری دارند و راحتتر آنهارا تحمل می‌کنند به عنوان مثال زندگی یک فرد انعطاف پذیر در یک زمینه فرهنگی متفاوت از فرهنگ خود آسانتر و قابل تحملتر خواهد بود تا یک فرد انعطاف ناپذیر که به سختی می‌تواند چنین شرایطی را تحمل کند.به راحتی تفاوت های بین افراد را می پذیرند و نسبت به تغییرات مقاومت نمی کنند و سعی می کنند تغییرات را بپذیرند به جای اینکه ماع اتفاق افتادن آن شوند.
اینکه تطابق با شرایط جدید برای همه افراد با کلی سختی همراه است، اما افراد انعطاف ناپذیر ناراحتیهای بیشتری نشان می‌دهند. در هر حال و با وجود این مسائل ارزش انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری بستگی به اقتضای شرایط و موقعیتها دارد. برخی موقعیتها متضمن انعطاف پذیری هستند و برخی شرایط انعطاف ناپذیری را بیشتر نیاز دارند. در واقع افراد هر گروه می‌توانند کارهای مفید و مؤثری در جامعه انجام دهند.

زمینه‌های انعطاف پذیری



زمینه‌هایی که افراد در آن انعطاف پذیری یا انعطاف ناپذیری مختلف هستند. مثل زمینه فعالیتها ، عقاید ، اندیشه‌ها ، احساسات و غیره. برخی افراد در زمینه فعالیت و عمل انعطاف پذیر هستند. آنها در فعالیتهای مختلف ، رفتن به مکانهای جدید و خوردن غذاهای غیر معمول و تفریحات متعدد و ... از خود انعطاف پذیری نشان می‌دهند. آنها تازگی و تنوع را در فعالیتها ترجیح می‌دهند و سرگرمیهای مختلفی دارند. برعکس ، افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه تغییر در فعالیت برایشان مشکل است و ترجیح می‌دهند در وضعیت ثابتی باقی بمانند.
در زمینه عقاید نیز انعطاف پذیری افراد می‌تواند متفاوت باشد. افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند از محرکات ذهنی لذت می‌برند گرایش بیشتری به بحثهای فلسفی ، اجتماعی و سیاسی دارند. برعکس افراد انعطاف ناپذیر در این حوزه اطلاعات محدودتری دارند و تمام اطلاعات آنها محدود به حوزه کاری خودشان می‌شوند، نه به سایر مسایل اطراف آنها. در زمینه ارزشها نیز افرادی که در این حوزه انعطاف پذیرند، آمادگی برای امتحان مجدد ارزشهای مذهبی ، سیاسی و اجتماعی دارند. افراد غیر منعطف در این حوزه متمایل به پذیرش اقتدار و افتخارات سنتی هستند و سعی می‌کنند این افتخارات را حفظ نمایند. انعطاف پذیری در ارزش می‌تواند نقطه مقابل دگماتیزم یا جزم گرایی باشد.


به نکات زیر برای درک درست پذیرش تفاوت ها توجه کنید :



- دلیلی وجود ندارد که مردم حتی وقتی رفتارشان قابل قبول نیست، حتما تغییر کنند همین عدم انتظار همراه بزرگ منشی های شما باعث خواهد شد تا به خود بگویید: ( مردم نباید اینطور رفتار کنند چون من این رفتار را دوست ندارم.) گاهی هم ما دوست نداریم که فلان اتفاق بیافتد، ولی اتفاقات معمولا همان طور رخ می دهند که ما دوست نداریم.
باز هم تکرارمی کنیم که هیچ دلیلی وجود ندارد که وقایع یا طبق میل ما روی دهند یا اصلا روی ندهند.
- وقتی دیگران مطابق میل تورفتار نمی کنند هیچ تاثیر بدی بر تو نمی گذارند، مگر آنکه خودت اینطور بخواهی.
وقتی همسر یا دوست تو نامهربانی می کند رفتار آزاردهنده ای انجام داده اما آزاردهنده بودن این رفتار بیشتر به خاطر ظرفیت کم تو برای تحمل ناکامی است، تا خود آن رفتار.
وضعیت بد همیشه برای تو به وجود می آید و ممکن است تاثیر بدی بر روی تو بگذارد اما اوضاع زمانی ناخوشایندتر می شود که به خود بگویی :
( نباید اینطور می شد. من تحملس رو ندارم! )
- اگر دیگران مطابق میل تو رفتار نمی کنند، هرچه خود را بیشتر ناراحت کنید، احتمال اینکه بتوانید رویدادها را مطابق میل خود تغییر بدهی کمتر است.
- دربرابررفتار دیگران به واکنش خود نسبت به دیگران توجه کن.تحریک و عصبانی نشو و خود را به خاطر مسائلی که تحت کنترلت نیست ناراحت نکن.
این احمقانه نیست که تو به خاطر اینکه قهرمان فیلم یا فلان فوتبالیست مطابق میل تو رفتار نکردند موهای خود را بکنی؟!
- اگر خودت رو به خاطر کار دیگران ناراحت کنی، از اصلی ترین ومنطقی ترین مسئله دور شدی، یعنی رفتار و عمل خودت.اگر با تربیت و برخوردهای هیجانی مناسب بر سرنوشت خود کنترل داشته باشی، وحشتناک ترین اتفاقات هم تو را ناراحت نمی کنند.در چنین حالتی حتی می توانی رفتارهای دیگران را به نفع خودت تغییر بدهی.
اما اگر به خاطر هر اتفاق ساده ای بی جهت خود را ناراحت کنی وقت و انرژی که می توانی صرف تربیت هیجانی خود کنی، هدر می رود.
- به دنبال بهترین و کاملترین راه حل نباش چون احتمال پیدا کردن راه حل کامل و بی عیب و نقص خیلی کم است.زیرا مسائل به ندرت سیاه و سفید هستند و معمولا برای هر مسئله راه حل های متعددی وجود دارد.
- یادت باشه که تصمیماتت همیشه درست نیست، هیچ امری ثابت نیست، زندگی یعنی تغییر، چه بخواهی و چه نخواهی باید واقیت را همانطور که هست بپذیری.


موانع عدم پذیرش تفاوت



- فلج الگوی فکری : نام دیگر این مانع عدم پذیرش تفاوت،بیماری نهایی یقین است. این بیماری به این معنی است که همیشه تنها یک روش وجود داردو این هم روش من است.
این نوع نگرش می تواند موفقترین اقراد را با شکست روبرو کند.
- نداشتن انعطاف پذیری در باورها و نگرش ها :اطمینان کامل و بدون شک به باورها و نگرش های خود.


توصیه مهم برای انعطاف پذیری و کسب مهارت در پذیرش تفاوت



مورد سوال قرار دادن هدفمند و مداوم باورها و نگرش ها می تواند به انعطاف پذیری در باورها و الگوهای ذهنی کمک بسیاری بکند. با تمرین انعطاف پذیری عقلانی، خود را برای مواقعی که برای ادامه موفقیت تان، مجبور به تغییر باورها و نگرش هایتان هستید، آماده می کنید. انعطاف پذیری در الگوهای ذهنی تماما به معنی پذیرا بودن و تواضع است. پذیرا بودن افرادی که دنیا را آن طوری که من و تو نمی بینیم، نمی بینند و تواضع بر اساس این حقیقت که هیچ کس همه چیز را نمی داند و حقیقت نزد همگان است. همگی ما نیازمند بیشتر دانستن هستیم.
با غروب خورشید قرن بیستم یک چیز کاملا آشکار است، ما دیگر قادر به مقابله با تغییرات نیستیم، تنها به این دلیل که از آن می ترسیم.ما اکنون باید مسئولیت درک تغییر را به عهده بگیریم و از آن به عنوان راهی برای ایجاد موفقیت های جدید نه تنها برای خود، بلکه برای نسل های آتی اسقبال کنیم.


آیا این واقعا نشانه ای برای ما نبوده تا از اشتباهای خود درس بگیریم، دنیا را کاملا متفاوت ببینیم و سعی کنیم دنیا را به جایی بهتر بدل کنیم.


منبع: سلامت نیوز

همدلی ( empathy)چیست و چرا اهمیت دارد ؟

روانشناسی به نام هربرت اسپنسر پیشنهاد کرد که همدردی عملکردی انطباقی دارد و به بقای گونه ها کمک می کند.


چرا اینگونه است که وقتی ما رنج فرد دیگری را می بینیم، برخی از ما قادرند به سرعت خود را به جای آن فرد گذاشته و برای دردی که می کشد احساس همدردی کنند، درحالیکه برخی دیگر از ما بی تفاوت و بی اهمیت می مانند.

کلید آن همدلی است.

ما معمولا به خوبی با احساسات و هیجانات خود هم کوک شده ایم. اما همدلی به ما این امکان را می دهد که به اصطلاح"پای خود را در کفش دیگران بگذاریم." همدلی کمک می کند که هیجاناتی که دیگر افراد احساس می کنند را درک کنیم.

برای بسیاری از ما، دیدنِ دردهای شخصی دیگر و پاسخ دادن به آن با بی تفاوتی یا حتی با خصومت آشکار به نظر کاملا غیرقابل درک است. اما این حقیقت که برخی از مردم به همین شیوه واکنش نشان می دهند، به روشنی نشان می دهد که همدلی یک واکنش جهان شمول و عمومی نسبت به رنج کشیدنِ دیگران نیست.

پس چرا ما احساس همدلی می کنیم؟

چرا اهمیت دارد؟ و همدلی چه تاثیری بر روی رفتار ما می گذارد؟

همدلی چیست؟

همدلی یعنی توانایی درک تجربة دیگران از نظر هیجانی. اساسا، یعنی خودتان را به جای شخص دیگر بگذارید و همان احساساتی را پیدا کنید که او دارد.

اصطلاحِ همدلی ابتدا در سال 1909 توسط روانشناسی به نام ادوارد بی تیچنر معرفی شد؛ این اصطلاح ترجمه یک کلمه آلمانی بود (einfühlung، یعنی "احساس وارد شدن").

بنابراین، تفاوت همدردی و همدلی دقیقا چیست؟ همدردی یعنی یک ارتباط منفعلانه، درحالیکه همدلی به معنای تلاشی فعالانه تر برای درک یک شخص دیگر.

طبق گفتة متخصصان مختلف، همدلی اینگونه تعریف می شود:

  • ". . . واکنش هیجانی یک فرد مشاهده گر، زیرا او آنجه شخص دیگر تجربه می کند یا قرار است تجربه کند را می فهمد." ازرا استاتلند، 1969
  • ". . . تلاشی از طرف یک شخص خودآگاه برای درک تجارب مثبت و منقیِ شخصی دیگر بدون قضاوت کردن آن." لاورن ویسپ، 1986
  • ". . . یک پاسخ عاطفی که بیشتر متناسب با شرایط شخصی دیگر است تا شرایط مربوط به خود شخص." مارتین هافمن، 1987

چرا همدلی مهم است؟

قطعا انسان ها قادرند که رفتارهای خودخواهانه و حتی بی رحمانه داشته باشند. یک نگاه سریع به روزنامه ها به سرعت انواع رفتارهای خودخواهانه، بی رحمانه و شنیع را برایمان آشکار می کند. در آنصورت سوال این است که چرا تمام ما همیشه این رفتارهای خودخواهانه را انجام نمی دهیم؟ چه چیزی باعث می شود ما دردِ شخص دیگر را احساس کرده و با مهربانی به او پاسخ دهیم؟

نظریه های متعددی برای تبیین و توضیح همدلی پیشنهاد شده اند. اولین کاوش ها دربارة این موضوع بر روی مفهوم همدردی متمرکز بودند. فیلسوفی با نام آدام اسمیت پیشنهاد کرد که همدردی به ما کمک می کند چیزهایی را تجربه کنیم که ممکن است بدون همدردی هرگز قادر به احساس آنها نباشیم.

روانشناسی به نام هربرت اسپنسر پیشنهاد کرد که همدردی عملکردی انطباقی دارد و به بقای گونه ها کمک می کند.

رویکردهای جدیدتر بر روی فرایندهای شناختی و عصب شناختی تمرکز داشته اند که در ورای همدلی قرار دارند. پژوهشگران یافته اند که مناطق مختلف مغز، نقشی مهم در همدلی ایفا می کنند، ازجمله قشر کمربندی قدامی و انسولای قدامی.

همدلی به رفتارهای یاری رسانی منجر می شود، که برای روابط اجتماعی مفید هستند. ما طبیعتا مخلوقاتی اجتماعی هستنیم. چیزهایی که به روابط ما با دیگران کمک می کنند، به نفع خودمان نیز هستند. وقتی مردم همدلی را تجربه می کنند، به احتمال بیشتری رفتارهای جامعه پسندانه از خود نشان می دهد که به نفع دیگر مردم هستند.

صفاتی مانند بشردوستی و شجاعت نیز با احساسات همدلی با دیگران ارتباط دارند.

چرا گاهی همدلی نداریم؟

همه نمی توانند در تمام شرایط همدلی را تجربه کنند. چرا ما برای برخی مردم همدلی را احساس می کنیم اما برای برخی دیگر خیر؟ تعدادی از عوامل مختلف در این امر نقش دارند. اینکه ما چطور شخص دیگر را ادراک می کنیم، اینکه چگونه رفتارهای آنها را توجیه می کنیم.

در اساسی ترین سطح، به نظر می رسد که دو عامل وجود دارند که بر توانایی ما در تجربة همدلی تاثیر می گذارند: ژنتیک و فرایند اجتماعی شدن. اساسا، همان تاثیرات همیشگیِ طبیعت و تربیت. والدینِ ما ژن هایی که بر شخصیت کلی ما تاثیر می گذارند را به ما منتقل می کنند، ازجمله استعداد ما برای همدردی، همدلی و شفقت. از طرف دیگر، ما همچنین توسط والدین، همسالان، گروه ها و جامعة خود، اجتماعی می شویم و ارتباط برقرار کردن را می آموزیم. نحوه ارتباط ما با دیگران و احساسات ما درمورد دیگران همه بازتابی از باورها و ارزش هایی هستند که در سنین بسیار پایین به ما تزریق شده اند.

چند دلیل برای اینکه چرا گاهی مردم همدلی ندارند در زیر آمده است:

  • ما قربانیِ سوگیری های شناختی می شویم: گاهی شیوه ادراک جهان اطرافمان تحت تاثیر تعدادی سوگیری های شناختی قرار می گیرد. بعنوان مثال، ما اغلب شکست های افرد را به ویژگی های درونی آنها نسبت می دهیم، درحالیکه کمبودهای خودمان را گردن عواملِ خارجی می اندازیم. این سوگیری ها می توانند درک تمام عواملی که در یک شرایط نقش دارند را برای ما دشوار کنند، و درنتیجه باعث می شوند ما نتوانیم شرایط را از دیدگاه شخص دیگر ببینیم.
  • ما قربانی ها را عاری از شخصیت های انسانی می دانیم: افراد همچنین قربانی این این تلة فکری می شوند که افرادی که با ما تفاوت دارند مانند ما احساس و رفتار نمی کنند. این بویژه در مواردی رایج است که افراد از نظر فیزیکی از ما دور هستند. وقتی ما گزارش هایی از یک فاجعه یا تعارض را در کشوری خارجی می بینیم، ممکن است همدلی کمتری را احساس کنیم؛ اگر فکر کنیم آنهایی که رنج می کشند اساسا با آنچه ما هستیم تفاوت دارند.
  • ما قربانی ها را سرزنش می کنیم: گاهی وقتی شخص دیگری از یک تجربه وحشتناک رنج برده است، مردم این اشتباه را می کنند که او را بخاطر شرایطش سرزنش می کنند. چقدر شنیده اید که مردم این سوال را پرسیده باشند که قربانی یک جنایت کاری کرده است که باعث تحریکِ حمله شده باشد یا خیر؟ این تمایل ریشه در نیاز ما به این باور دارد که دنیا را مکانی عادلانه و منصف بدانیم. اگر باور کنیم که مردم آن چیزی را بدست می آورند که لیاقتش را دارند، باعث می شود ما فریب خورده و فکر کنیم که چیزهایی وحشتناک هرگز برای ما رخ نخواهند داد.

درحالیکه همدلی گاهی شکست می خورد، اما اکثر مردم می توانند در شرایط مختلف با دیگران همدلی داشته باشند. این تواناییِ دیدن مسائل از دیدگاه شخص دیگر و همدردی کردن با هیجانات او، نقشی مهم در زندگی اجتماعی ما دارد. همدلی به ما کمک می کند که دیگران را درک کرده و اغلب ما را وادار می کند که برای التیام بخشیدن به رنج دیگری، اقدامی انجام دهیم.


منبع : خودشکوفا

استقلال عاطفی چیست؟

رسیدن به استقلال عاطفی اسان است این مدیتیشن با امواج مغزی تتا به شما کمک میکند تا استقلال عاطفی و متکی به خود را داشته باشید پیشنهادات به شما کمک میکند تا یک رویکرد عمیقی از خود مختاری را توسعه دهید و نیازهای خود را با یک حس ازادی جایگزین کنید.

یک خبر خوب :با پرسیدن این سوال از خودتان ببینید ایا شما دارای استقلال عاطفی هستد یا خیر : چند بار شما با با ترس از ناامید شدن با دیگران برخورد کرده اید؟ چند بارشما از گفتن چیزهایی به کسی اجتناب کردید زیرا ترسیده اید که با دیدگاه ان فرد مطابقت نداشته باشد؟ حتی اگر در افکارتان این بهانه باشد که “مهم نیست باشد برای زمانی دیگر” در حالی که شما عمیقا در درونتان میدانید که این مهم است و ممکن است شما را نگران کند اگر اینطور است پس شما استقلال عاطفی ندارید.

استقلال عاطفی چیست؟

اگر میخواهید در رابطه هایتان تجربه سالمی را داشته باشید این مهم است که شما یک شخصیت دارای استقلال عاطفی را ایجاد کنید به این معنی که شما برای رسیدن به شادی وابسته به دیگران نیستید استقلال عاطفی یک خود اگاهی درمورد اطمینان به خود است و دانستن اینکه چه چیزهایی علاقه شما هستند و چگونه سیستم عاطفیتان را به عنوان یک انسان اجتماعی هدایت میکنید.

استقلال عاطفی یعنی اینکه شما میتوانید به خودتان اعتماد کنید و نیازی به تایید دیگران ندارید ما همه موجودات اجتماعی هستیم و ارتباط با دیگران بخش جدایی ناپذیر زندگی ما است با این حال ما فردی با ارزشها و مرزها هستیم و دانستن اینکه چگونه این دو را ترکیب کنیم نیاز به داشتن کلید موفقیت و روابط هم عاشقانه و غیر عاشقانه است.

emotional-independence-min-300x200

زمانی که شما یاد میگیرید خودتان را دوست داشته باشید بدون نیاز به وابسته بودن به عشق دیگر افراد و قدردانی انها در واقع شما استاد جهان خود هستید این نوع نگرش باعث میشود شما جذاب تر باشید و دیگران را بسمت خود جذب میکنید .استقلال عاطفی یک عنصر حیاتی از یک زندگی رضایت بخش است.

وابستگی احساسی یک وضعیتی است که شما برای شاد بودن نیازمند دیگران هستید و این حالتی است که شما بجای گرفتن مسئولیت خود ان را به دیگران میدهید .زمانی که شما به خود درونیتان اعتماد دارید شما در حال ایجاد یک راه برای شادی و زندگی رضایت بخش هستید و در این راه مردم واقعا میخواهند با شما باشند و بخشی از زندگی شما تبدیل شوند.

زمانی که شما احساس پوچی میکنید و میخواهید این خلا را با عشق دیگران پر کنید این حرکت انها را بیشتر از شما دور میکند و وابستگی احساسی شما را قویتر میکند.مردم میخواهند اطراف کسانی باشند که میدانند که هستند نه افرادی که برای پر کردن شکاف احساسیشان دنبال اشخاص دیگر هستند.هنگامی که شما از لحاظ عاطفی مستقل هستید و نیاز ندارید کسی ارزش و معنی شما را تعریف کند شما به پادشاه زندگی خود تبدیل شده اید.

بسیاری از مردم از اینکه خودشان با خودشان هستند میترسند زیرا انها با افکار ترسناکشان تنها هستند با این حال زمانی که شما یک رابطه خوب را با افکار خود دارید شما برای با خودتان بودن نخواهید ترسید.توسعه دادن استقلال عاطفی در شما احساس راحت بودن را ایجاد میکند بدون نیاز به اینکه در نزدیک دیگران باشید تا شاد باشید.

 

 

emotionally-independent-min-300x200

کسی که در حال تجربه استقلال عاطفی است به عنوان بخشی از زندگی خود عملکردش از روی ترس و از دست دادن نیست .یک فرد دارای استقلال عاطفی برای بیان کردن خود ترسی ندارد حتی اگر باعث شود دیگران از او دور شوند زیرا او میداند چیزی را از دست نمیدهد .استقلال عاطفی فردی حس احترام دیگران به خود است .

حتی اگر شما در طیف استقلال عاطفی زندگی نمیکنید اصلا نگران نباشید شما میتوانید ان را تغییر دهید استقلال عاطفی یک حالت ذهنی است که شما باید ان را بدست بیاورید شما برای داشتن ان لازم نیست که با ان متولد شوید یکی از سریع ترین و ساده ترین روش ها برای ایجاد تغییرات در زندگی خود استفاده از پیام های پنهان است .

 

 

و در اخر راه نهایی برای رسیدن به استقلال عاطفی

این جلسه استقلال عاطفی شامل دستورات پنهان است است که ذهن ناخوداگاه را تغییر میدهد و به باورهای محدود کننده شما نفوذ میکند و بصورت ویژه برای کمک به شما طراحی شده است تا بتوانید با هدایت درونی و ارزش های واقعی خود و بیان کردن ازادانه انها متصل شوید.

شما پیام های پنهان را نمیتوانید بشنوید چرا که با موسیقی پوشیده شده اند با این حال انها بسیار قدرتمند هستند و از نظر علمی به اثبات رسیده اند.زمانی که باورهای درونی ناخوداگاه شما تغییر کند نتایج هم تغییر خواهند کرد.

و این همه اش نیست علاوه بر تاکیدات چند لایه ای برای استقلال عاطفی دارای ضربه های دوگوشی هم است و ضربه های دوگوشی مولد تولید صداهای درمانی از جمله التیام اسیب یا زخم، بهبود سوخت ساز بدن ،افزایش شادی، و رفتن به حالت عمیق ذهنی است.

این روش که بسیار مورد مطالعه قرار گرفته است و از نظر درمان جسمی و روحی به اثبات رسیده است .ضربه های دوگوشی برای استفاده کاملا امن هستند و برا ی لذت بردن از ویژگی بزرگ انها باید از هدفن استفاده کنید.جلسه استقلال عاطفی شامل فرکانس های درمانی که وابسته به تغییرات طولانی مدت وبرای ایجاد کردن ارتباطات هماهنگ با دیگران است.

 

 

در ضمن این فقط یک مدیتیشن برای کمک به شما برای رسیدن به ارامش عمیق نیست این ابزاری قدرتمند است که شما هر زمان که بخواهید میتوانید از ان استفاده کنید وناخوداگاه خود را تغییر دهید  .


این فرمول منحصر به فرد برای رسیدن به استقلال عاطفی به شما کمک میکند تا باورهای مخرب خود را تنظیم و مجدد انها را جایگذاری کنید با جایگزین کردن وضعیت های منفی با باورهای قدرتمند در واقع شما در حال ایجاد تغییرات واقعی هستید.

شما از یک فرد همیشه نیاز به تایید دیگران به فردی با اعتماد به نفس کامل تبدیل خواهید شد که به راحتی توسط نظرات دیگرات تحت تاثیر قرار نمیگیرد و دیگران احترام و قدردانیشان را نسبت به شما نشان میدهند زیرا شما فردی قابل اعتماد هستید و انها میتوانند این را احساس کنند.

شخصی که همیشه برای از دست دادن دیگران میترسد و خود و ارزش هایش را نادیده میگرید او تبدیل به یک سنگ میشود شما نمیخواهید برای از دست دادن دیگران بترسید زیرا شما میدانید که انهایی که شما را دوست دارند علارغم دیدگاه های متفاوتی که دارید همیشه وجود خواهند داشت شما میتوانید منبع الهام بخشی برای دیگر افرادی که از خودشان میترسد و در زندان خود حبس شده اند باشید.


منبع : مانی ام اس